گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Monday, December 14, 2009

رنجش


 

رنجش


 

 


 

 روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متآثر است.


 

علت ناراحتی اش را پرسید.پاسخ داد:


 

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم.


 

جواب نداد و با بی اعتنایی و خود خواهی گذشت و رفت


 

و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.


 

سقراط گفت:  چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت:


 

 خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.


 

سقراط پرسید: اگر درراه کسی را می دیدی که به زمین افتاده


 

 و از درد و بیماری به خود می پیچد


 

 ایا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟


 

 مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .


 

آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.سقراط پرسید:


 

به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟


 

مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت


 

 و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.


 

سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می کردی


 

که او را بیمار می دانستی 


 

 آیا انسان تنها جسمش بیمارمی شود؟


 

و آیا کسی که رفتارش نا درست است روانش بیمار نیست؟


 

اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟


 

بیماری فکری و روان  نامش غفلت است


 

 و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد


 

و به او طبیب روح و داروی جان رساند.


 

پس از دست هیچ  کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر


 

 و آرامش خود را هرگز از دست مده


 

بدان که هروقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیماراست.


 

 

 




-- 

گیرم که می زنید , گیرم که می برید , گیرم که می کشید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید !؟



 

No comments:

آرشیو مطالب