کند، زمین می چرخد، آسمان می بارد، گیاه رشد می کند، کودک متولد می شود، مادر مهر
می ورزد، . . . همه و همه به برکت وجود نازنین اماممان است و با ظهورش برکات به
اوج خواهد رسید. حال در مقابل تمام این نعمت ها و برکات چگونه شکرگزاری خود را به
درگاه الهی عرضه می داریم؟!
بیاییم دست تمنایمان را به سوی عرش الهی بالا
ببریم و سلامتی و ظهورش را از خدا طلب کنیم. به خصوص در موقعیت های سفارش شده از
قبیل:
قنوت نماز، سجده،
بعد از نماز، بر سر سفره، هنگام نزول باران . . .
در قنوت دست
هایمان را از عطر دعای فرج خوشبو کنیم که امام زمان هم برای ما دعا خواهد کرد .
دوست داشتید توصیه میکنم کتاب مهدی موعود (جلد 13 بحار انوار- علامه مجلسی) و
الفبای مهدویت از آقای مجتبی تونه ای را بخوانید .
علامه مجلسی در
کتاب مهدی موعود باب چهارم از امام محمد
باقر (ع) روایت نموده که فرمود: علم به کتاب خدا و سنت پیغمبر مانند زراعت در دل مهدی میروید.
اگر یکنفر از شما شیعیان اورا ملاقات نماید باید
بگوید: السلام علیکم یا اهل بیت الرحمة و النبوة و معدن
العلم و موضع الرسالة و
روایت شده که باید بدینگونه با امام زمان سلام کنند: السلام
علیک یا بقیة الله فی ارضه.
برای سلامتی و فرج حضرت بقیه الله فی ارضه صلوات
پریماه
Moon said to me, if ur friend is not messaging u why dont you leave ur friend.
I looked at moon and said does ur sky ever leave u when u dont shine.
[Non-text portions of this message have been removed]
------------------------------------
Yahoo! Groups Links
<*> To visit your group on the web, go to:
http://groups.yahoo.com/group/erfanISLAMI/
<*> Your email settings:
Individual Email | Traditional
<*> To change settings online go to:
http://groups.yahoo.com/group/erfanISLAMI/join
(Yahoo! ID required)
<*> To change settings via email:
erfanISLAMI-digest@yahoogroups.com
erfanISLAMI-fullfeatured@yahoogroups.com
<*> To unsubscribe from this group, send an email to:
erfanISLAMI-unsubscribe@yahoogroups.com
<*> Your use of Yahoo! Groups is subject to:
http://docs.yahoo.com/info/terms/
1 comment:
الحق که پرروئی، به سنگ پای قزوین گفته ای زکی!!!!
حالا یک حکایتی هم من برات منویسم تا بقیه بدونن تو از چه قماشی:
میگن روزگار فدیم یک معرکه گیر بود که از این شهر به اون شهر میرفت و مراسم تعزیه راه می انداخت. یه روزی یه نفر می بینه که طرف بعد از اینکه علی و حسین و علی اکبر و ابوالفضل و زبنب و..... رو پیرهن عثمون کرد ،کلی هم پول از طرف مردم نصیبش شد. توی راه خونه به این فکر افتاد که بد نیست بچه اش رو بذاره بیش طرف تا فوت و فن کارو زود یاد بگیره و روپاهاش واسه. خلاصه آخر شپ دست بچه رو میگیره و این و اون ور اون بابارو توی یک قهوه خونه گیر میاره و منظورش به طرف میگه. معرکه گیر هم میگه نه، این بچه کوچیکه، بذاریش تو هر صنف دیگه ای زود اون شغلو یاد می گیره، حیفه، این بچه معصومه، خلاصه سعی میکنه از این کار طفره بره. اما پدر بچه پاشو کرده بود توی یه کفش که اینبچه باید معرکه گیر بشه. بقیه رو دردسر ندم ( انگار که معلومه تو خیلی بیکاری!!) معرکه گیره میگه برای این که این بچه بتونه مثل من رو داشته باشه پیش مردم معرکه بگیره باید یکی رو پیدا کنی که چهل شب ! خلاصه بعله!! ترتیب این بچه رو بده، بعدش بیار بده دست من تا آموزشش بدم، ایشالله بعد از یکی − دو سالی راه میفته. پدره قبول میکنه (مثل خیلی های دیگه، میگی چطور، بقیه رو بخون!). خلاصه پدره فردا تو شهر میگرده و یه آدم قلچماق سبیل بناگوش دررفته ای رو گیر میار و قضیه رو براش تعریف میکنه، قرار میذارن که این طرف تو خونه شون ساکن بشه برای ۴۰ شب. خلاصه طرف هم از خدا خواسته ۴۰ شب تمام خورد و کرد. پدر دید طرف شب ۴۱ هم برگشت، حرفی نزد، پیش خودش گفت حلال که اومده اشکالی نداره، بذار بیاد تاروی بچه بیشتر باز بشه، قلچماقه دید که پدره حرفی نمیزنه هر شب میومد و دست به سفره شام دستی به اونجای بچه میرسوند میرفت. خلاصه بعد از ۲ ماه بچه رو ورداشت برد پیش معزکه گیره و قضیه رو تعریف کرد و گفت این آماده است، ۴۰ روز که سهله ۶۰ طاقت داشت و روش برای این شغل باز شده. معرکه گیره که میشنوه میگه: نه اینبچه دیگه بدرد این کار نمیخوره، برای این کار ۴۰ شب کافیه، ۶۰ روز که شده روش بیش از حد باز شده، حلا دیگه بدرد دریدگی میخوره، بدرد آخوندی میخوره، بفرستش قم.
فقط خواستم اینو بگم که بقیه بدونن که تو و امثال تو چه معجو ناتی هستید.
Post a Comment