گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Friday, December 11, 2009

[گلچين از گروه‌هاي ديدني] New comment on [yaghin] emrooz.

Anonymous has left a new comment on your post "[yaghin] emrooz":

‫آیا تا حلال شده از زبون خودت چیز بنویسی تا بقیه بفهمند از نظر سواد و انشا نگاری در کجا قرار داری؟ همیشه از این و اون مطالب رو کپی برداری کردی و چسبوندی توی این صفحه، وقتی میگم چیزی تو چنته نداری به همین علته. مثلاً اومدی ً‌ عطر دعای فرج در قنوت ً عیناً از کتاب ملا محود باقر مجلسی کپی کردی و چسبوندی توی این سایت جلیله، اونهائی که این ملای رویائی تورو می شناسن
‫میدونن که تموم فکر و ذکر این بابا ناف بوده و یه وجب زیر ناف، اگر هم قوزک پا یا زیر گلوی زنی رو هم دیده ربطش داده به اون یک وجب زیر ناف. اصلاً ملا محمد باقر از عطر خود فرج بیشتر از عطر دعای فرج خوشش می اومد، اینوخودت هم بهتر میدونی، مگه نه. حالا بجای اینکه کپی کنی مطالب اینو اونو، خودت چند کلمه بنویس ببینیم سواد خوندنو نوشتنت چه حدیه تا بتونیم تو اون حد باهات
‫ حرف بزنیم. تا حالا به نظر من سوادت از پنج ابتدائی بالا تر نیست، والله و اعلم!! خودت چی فکر میکنی؟ بیشتر سواد داری؟ مائیم و نوای بینوائی بسم الله اگه حریف مائی.

Publish this comment.

Reject this comment.

Moderate comments for this blog.

Posted by Anonymous to گلچين از گروه‌هاي ديدني at December 11, 2009 5:16 AM

1 comment:

Anonymous said...

در سال دوم هجرت در مدینه٫ عصماء دختر مروان با سروده های انتقادی اش از اسلام موجب رنجش خاطر پیامبر اسلام می شد! عمیر بن عدی از اصحاب محمد که کم بینا بود٬ در دل شب به طرف خانه او رفت و وارد شد. فرزندانش کنار او خفته بودند، یکی از آنها که شیر خوار بود روی سینه او بود. عمیر بن عدی با دستهایش او را لمس کرد و کودک را کنار زد. سپس شمشیرش را در سینه عصماء فرو کرد تا جایی که شمشیر از پشت او بیرون آمد. سپس نماز صبح را با پیامبر در مسجد خواند. پیامبر خدا از او پرسید، دختر مروان را کشتی؟ او گفت آری "آیا گناهی بر من است؟" پیامبر گفت "نه، دو بز نیز بخاطر او به یکدیگر شاخ نخواهند زد". (ارزش این حرفها را ندارد.) نمونه ای از اشعار انتقادی وی: «به نشیمنگاه بنی مالک٫ عوف و خزرج // ز پی آن روید که نه مرادیست و نه ز مذحج //// بزرگان را همه کشت و هنوز چشم به او دارید؟ // ز گوشت سوخته امید آب دارید؟ ( تاریخ طبقات ابن سعد -محمد بن سعد کاتب واقدی- ٫ ترجمه محمود مهدوی دامغانی ٫ انتشارات نشر نو ٫ چاپ تهران ٫ سال ۱۳۶۵ ٫ جلد اول ٫ ص ۱۲۴)

آرشیو مطالب