يا که به راه آرم اين صــــيد دل رمــــيده را يا به رهت سپارم اين جان بلب رسيده را
يا ز لبت کنم طلب ، قيــمت خون خويشـــتن يا به تو واگذارم اين جسم بخون تپيده را !!
يا که غـبـــار پا ت را ، نور دو ديـده ميـکنم يا به دو ديده مي نـهم پای تو نور ديده را !
کودک اشک من شود ، خاک نشــين ز ناز تو خاک نشين چرا کنی ، کودک ناز ديده را؟
گر ز نظر نهان شوم،چون تو ، به ره گذرکنی کی ز نظرنهان کنم، اشک به ره چکيده را؟
گر دوجهان هوس بود ، بی توچه دسترس بود باغ ارم قفـــس بود ، طايـر پـر بــُريده را
بوا لعجـبی شنــيده ام ، چـيــز نديده ديــده ام اين که فروغ ديده ام ، ديده کند نديده را
خيز ، بهار خون جگر ، جانب بوستان گذر تا ز هــَـزار بشنوی ، قصـه نا شـنيده را
--
تندرستیتان پایــــــدار
شـادزی مهرافـــزون
No comments:
Post a Comment