گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Tuesday, October 5, 2010

به یاد محمودی خوانساری

یادگاری از عشق و نگاری از نوا

در موسیقی ملی ایران خوانندگان زیادی آمده و رفته اند. کسانی که به واسطه نعمت خدادادی ای که در حنجره داشتند نقشی بر دل مردم این سرزمین زده و رفته اند. برخی حتی صداشان را در اختیار قدرت حاکمه نهادند و برخی جز برای حرکت های اجتماعی لب به نوا نگشودند. برخی هم همراه با زندگی اجتماعی مردم جلو آمدند و صدایشان زندگی خاطرات است.در این میان تنها یک نفر است که زندگی اش به شعر و نوا و آهنگ و آواز خوانده شد. کسی که از زندگی هیچ نداشت جز صدا و مادر پیری که خودش او را زودتر ترک کرد.«محمود محمودی خوانساری» را بی گمان می توان مرد اول آواز احساسی در ایران خواند. البته حق با شماست آواز بی احساس معنا ندارد اما اگر یک بار به یکی از آواز ها و یا ترانه هایش(ترانه هایی بسیار معدود) گوش دهید متوجه عرض بنده خواهید شد.بطوریکه دوستان این استاد معلم ندیده در شرح احوال او می گویند که با بررسی اشعار آواز او(که به وسواس عجیبی آنها را انتخاب می کرد!)می توان به دغدغه ها و عشق ها احساسات و حتی تفکرات این استاد صاحبدل پی برد.محمودی در طول عمر کوتاهش چنان با مناعت طبع و سالم  زیست که امروز یارانش با نام بردن از او بی اختیار اشک می ریزند. او مقع مرگش هیچ نداشت جز ساز و صدایی که آن امروز گنجینه ای پر عشق از انسانی است که یارش نوا بود و یادگارش صدا.یکی از آثار او که بسیار دوست می دارمش آوازی است در افشاری به همراه پیانو «مرتضی خان محجوبی» که می خواند:

ای که داری به من از مهر نهانی نظری         چه بگویم که تو از حال  دلم  باخبری

گفته بودی که دلم را کنی از عشق خراب        آنچنان کن که  نماند دگر از وی  اثری

عشق را نیست بجز سوختن دلها کار            گر تو را نیست سر سوختن ای دل حذری

نو بهار است درختان همه پر بار و برند       آخر  ای   شاخه   امید   برآور  ثمری

جای هر مرغ به شاخ گلی امروز بود           تو لذا از چه در این موسم گل در به دری

او مرد اول آواز شبهای اواخر دهه 30 و 40 برنامه گلهاست که صدایش آشنای کوچه های تاریک و نمور و باصفای شهر بود. صدایی که هرچند به زحمت از رادیو های خانگی بیرون می آمد اما گرمایش سردی هردلی موسم گلی بود که دربه دری در آن جایز نمی نمود.پاکی صدای او آدم را یاد اعیاد پاکی چون فطر می اندازد که تنها پاکان روزگار در آن شاد خواهند بود و تنها پاکانند که در میکده امروز براشان فراز است و آنها را با صومعه و سیاهکاران کاری نیست.


No comments:

آرشیو مطالب