حقيقت يا افسانه

حقيقت يا افسانه به مسجد رو كنم يا بر در ميخانه يا هردو خداي كعبه جويم يا بت بتخانه يا هردو ز ترسايان بترسم يا ز تزوير مسلمانان چليپا معتبر يا سبحه ي صد دانه يا هردو به كفر كهنه سازم يا كنم نو كاخ ايمان را دل از دين مي شود آباد يا ويرانه يا هردو شراب تلخ ريزم در گلو يا شربت شيرين دهان يار بوسم يا لب پيمانه يا هردو به راز هستي از حكمت رسم يا از جنون اي دل ز عاقل پرسم اين اسرار يا ديوانه يا هردو درآن مكتب كه عقل ازعشق تو درس جنون خواند بتا ديوانه بايد بود يا فرزانه يا هردو چنان بر روي و موي دوست مفتونم كه از حيرت ندانم دشمن آيينه ام يا شانه يا هردو به روز حشر حيرانم شكايت از كه آغازم ز جورآشنا  يا فتنه ي بيگانه يا هردو پس از پروانه خود را سوخت شمع و كس نشد آگه كه عشق از شمع شد آغاز يا پروانه يا هردو ندانم بعد عمري انتظار اي دل به دلداري مرا جان بر لب آيد يا لب جانانه يا هردو صبا از دوزخ و فردوس خوش گفتي حديث اما نمي دانم حقيقت بود يا افسانه يا هردو   www.ghazalfam.blogfa.com علیرضا صبای تبریزی