گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Sunday, October 3, 2010

سیمین غانم

  نغمهء ساز برنامه ایست برای معرفی  موسیقی اصیل ایرانی و چهره های ماندگار این عرصه. خوانندگان و آهنگسازان برجستهء ایران که نامشان در صفحه موسیقی ایران می درخشد و با همت ایشان، این یادگار ارزشمند حفظ شده است

   

 

سیمین غانم ؛ از گذشته تا هنوز

 

هنرمندي از اهالي دل ، با خاطراتي از «قلك چشات» و «آسمان آبي» ، پايبند اصول اخلاقي و گريزان از هياهو و دنياي پر زرق و برق . سيمين غانم ، نمونه يك زن اصيل ايراني.

سیمین غانم در سال ۱۳۲۳ از پدری تهرانی و مادری ساروی در شهر تنکابن زاده شد. من به خانواده‌ام قول داده بودم كه خیلی از مسایل را رعایت كنم و كردم. خانواده من خیلی متعهد بود و سختگیر...

لابد این مساله مهمی بود برای دختر جوانی كه به دنیای موسیقی حرفه ‌ای وارد می‌شود آن هم در آن شرایط قبل از انقلاب. باید بیشتراز هر چیزی برایش شخصیت اجتماعی و فردی ‌اش مهم باشد و آنچه باعث می‌شود همیشه به عنوان یك گزینه جدی موسیقی جدی باقی بماند. «من همیشه در كادر بسته كار كرده‌ ام. یعنی موسیقی و موزیك و هنر خوانندگی برای من آنقدر عزیز و محترم بود كه به خودم اجازه نمی‌دادم در هرجا و موقعیتی آن را ارائه كنم. مگر جاهایی كه می‌دیدم واقعا سطح بالایی دارند یا خیریه است و اینطور چیزها. راستش من به صورت شغل و حرفه به مقوله خواندن نگاه نمی‌كردم، دوست نداشتم

این روال را هنوز هم ادامه می‌دهد. می‌گویند پیشنهادهای زیادی از كمپانی‌های رنگارنگ و پرزرق و برق آن طرف آب‌ها دارد. اما همه آنها را رد كرده است با وجود آنكه اینطرف به هر حال با محدودیت‌های فراوانی دست به گریبان است. می‌رود كانادا به دختر و نوه‌هایش سر می‌زند و آنجا و اینجا در برابر وسوسه‌های پول و شهرت بیشتر مقاومت می‌كند و بعد بر می‌گردد به همین خانه؛ خانه اول. آنجا كنسرت می‌دهد و شاهد آن است كه آهنگ‌هایش همیشه و همه جا زمزمه می‌شود. نمی‌شود كه بماند. می‌رود كه برگردد. می‌گوید: «من ترجیح می‌دهم برای دل‌هایی كه اینجا هستند بخوانم. من می‌خواهم برای دل‌های اینجا مایه آرامش باشم. مردم را دوست دارم اما شما می‌دانید كه من در همه عمرم تحت تاثیر این نبودم كه بروم دنبال برنامه‌های آن‌چنانی. من ترجیح می‌دهم یك زندگی آرام و بی‌دغدغه داشته باشم و برای مردم خودم بخوانم. به علاوه همه اینها من با خیریه فیروزنیا همكاری می‌كنم. اینها تعدادی از خانم‌های خدمت‌گزار هستند كه زندگی‌شان را وقف این كار كرده‌اند. خیلی قدم‌های مثبت بر می‌دارند و بنابراین همكاری‌ام را با این خیریه ادامه دادم. این را به همه چیزهای پرزرق و برق دیگر ترجیح می‌دهم

 

فریدون شهبازیان یك آهنگ ساخته بود كه شعرش را فرهاد شیبانی گفته بود. دعوت كرده بود از این ستاره تازه دنیای موسیقی آن روزها كه بیاید در استودیو بل كه آهنگ تازه‌اش را بخواند و این مربوط است به سال حدود 54. قبل از آن البته این ستاره جوان دو آهنگ دیگر هم خوانده بود كه مثل توپ صدا كرده بودند. اولین آهنگی از او كه شهره خاص و عام شد، آهنگ «قلك چشات» بود كه فریبرز لاچینی ساخته بود روی شعری از سعید دبیری. آن موقع مثل این روزها میزان فروش به صورت عددی مشخص نبود اما به مدت دو سال هیچ آهنگی روی دست این آهنگ نیامد. بعد «هم‌نفس» را خواند كه آن هم از ساخته‌های فریبرز لاچینی بود روی شعری از شهیار قنبری و حالا رفته بود در استودیو بل كه «گل گلدون من» را اجرا كند.

پدر رئیس دارایی شمال بود. البته بعدها به كار تجارت مشغول شد ولی آن موقع رئیس دارایی بود و از تهران منتقل شده بود به تنكابن و اینطور بود كه فرزندش سیمین همانجا متولد شد. درمیان طبیعت سبز متولد شد و عاشق طبیعت باقی ماند. حدود هشت سالش بود كه برگشتند تهران. از همان كودكی صدایش خوب بود و در جشن‌های كوچك مدرسه و خانواده می‌خواند. تا اینكه در آموزشگاه‌ های كشور در دوره دبیرستان مسابقه‌ای گذاشتند و او در سراسر كشور اول شد. بین دختران جوان در مدرسه مسابقه می‌گذاشتند و كسی كه خوب سنتور می‌زد، پیانوی خوبی می‌زد و یا صدای خوبی داشت انتخاب می‌شد و برنده ‌ها را می‌بردند اردو و اینطور بود كه او هم خواند و اول شد. البته خودش می‌گوید این اول شدن از نظر تكنیك خواندن نبود بلكه از نظر وسعت صدا و انتخاب اشعار و این جور چیزها بود كه اول شد. مثنوی «بشنو از نی چون حكایت می‌كند» را خوانده بود در دستگاه افشاری. آن موقع هفده سالش بود. بعد رفت به هنرستان آزاد موسیقی نزد استاد مرحوم محمود كریمی. دیپلمش را گرفته بود. مدتی كار كرد و بعد از آن دعوت شد به رادیو و تلویزیون با این قید كه قولی را كه به خانواده داده بود یادش بماند. خودش بیشتر از همه تشویق اطرافیان و علاقه شدید خودش را دلایل عمده پیشرفتش می‌داند و اینكه « یكی از اشخاصی كه خیلی تأثیر داشت در زندگی من استاد حنانه بود. ایشان خیلی به من می‌گفتند كه هر سبكی كه خواستی می‌توانی بخوانی. من هم از این فرصت استفاده كردم و آن زمان ترانه «قلك چشات» را خواندم. موسیقی ایرانی را خیلی دوست داشتم ولی برای اینكه كارم محدود نباشد سعی كردم تعادل را حفظ كنم و موسیقی پاپ را هم كار كردم. البته فكر می‌كنم موسیقی‌ای كه من می‌خواندم شبیه پاپ‌های امروزی نبود و حداقل هم شعر و هم آهنگ سطح بالایی داشت.» استاد حنانه البته این را هم به او گفته بودند كه «تو می‌توانی هم اپرا كار كنی، هم موسیقی ایرانی. صدایت چیزی است بین شرق و غرب. هر سبكی كه بخواهی می‌توانی كار كنی.» اینطور بود كه موسیقی هر لحظه برایش جدی ‌تر شد و علاوه بر استاد محمود كریمی پیش استاد حنانه ، سلفژ و تكنیك ‌های موسیقی را كار كرد و خودش هم به كمك نوارهای مختلف تكنیك ‌های مختلف را تمرین می‌كرد. شده بود خواننده و در رادیو و تلویزیون می‌خواند و بعد قلك چشات را خواند كه گفتیم كلی سر و صدا كرد. البته این اولین آهنگی نبود كه می‌خواند. در تلویزیون كلی ترانه و آواز خوانده بود كه الان آنها را چندان به یاد ندارد. یك مدت موسیقی ایرانی كار می‌كرد و چند آهنگ خواند. اما آنها آن طوری نبود كه دلش می‌خواست. راضی‌اش نكرده بود و بعد كه رفت سمت موسیقی پاپ سعی كرد كه با بهترین‌ها كار كند. از مرحوم استاد تجویدی چند آهنگ خوانده است؛ از مهندس همایون خرم ودیگران. اما آن «گل گلدون من» چیز دیگری بود. هنوز هم چیز دیگری است. آن موقع كلی سر و صدا به پا كرده بود. اما خودش معتقد است كه این ترانه در دهه‌ های بعد جایش را بیشتر بین مردم باز كرد. «بسیاری مادران هستند كه به من می‌گویند ما این ترانه را به عنوان لالایی برای فرزندانمان می‌خوانیم كه بخوابند. بسیاری از دختران و پسران جوان می‌گویند كه با آن ترانه عشق ‌شان را ابراز كرده‌اند. به هر حال این ترانه‌ای بود كه باب طبع پیر و جوان بود و البته به مرور جا باز كرد و در اذهان مردم باقی ماند».

 

نمی‌توانست كنسرت بدهد و رسیده بود تا سال هفتاد و هفت. بیست سال در جمع نخوانده بود. اجازه گرفته بود كه برای خانم‌ها كنسرت بدهد در سینما صحرا. وقتی وارد صحنه شد گریه‌اش گرفته بود. سالن پر بود و حتی روی زمین هم نشسته بودند. پشت درها هم غلغله بود. وقتی لب باز كرده بود كه «گل گلدون من» را بخواند همه با او همراهی می‌كردند. بیشتر از همه وقتی متاثر شد كه جوان‌ها خط به خط ترانه را با او می‌خواندند و این پایان بیست سال سكوت بود.

 

وقتی نمی‌توانست بخواند، این قضیه زیاد اذیتش نمی‌كرد. اینها را خودش می‌گوید. می‌گوید: «زیاد پایبند شهرت نبوده و نیستم. با نخواندنم هم خیلی عادی برخورد كردم. بیشتر وقتم را گذاشتم در كارهای دكوراسیون و باغ. یك تكه زمین در لواسان بود كه گرفتیم و درختكاری و كارهای دیگرش را انجام می‌دادیم. احساس كمبودی نمی‌كردیم تا اینكه دوباره مجوز دادند. موسیقی برایم حیاتی نبود. برای اینكه من از درون احساس كمبود نمی‌كردم. درونم پر بود از عشق به خدا، طبیعت و همه چیز. احساس كمبود اینجوری نكردم تا اینكه زمان گذشت و فضا باز شد و دوباره مجوز دادند. البته نه برای تك‌خوانی».

در همان دوران شهرتش ازدواج كرد. «هر بار كه برایم موقعیتی پیش می‌آمد كه ازدواج كنم همه مخالف خواندنم بودند. آن موقع مثل الان نبود و شرایط مساعد نبود. ولی من معتقد بودم كه باید با كسی ازدواج كنم كه با كار موسیقی من مخالف نباشد. بعد به شوهرم تعهد دادم كه حریم همه چیز را حفظ كنم و كردم. من خودم شخصا از درون، آدم متعهدی هستم و خیلی قانون‌گرا و لذا مسائل را رعایت می‌كردم. از خیلی مسائل گذشتم. چك سفید می‌آوردند به این عنوان كه هر چقدر می‌خواهی بگیر ولی بیا در فلان جا بخوان ولی من هرگز این كار را نكردم. من به خانواده قول داده بودم. البته قبل از اینكه ازدواج كنم كه اصلا اجازه نداشتم بروم. بعد از ازدواج رفتم و به همسرم قول دادم همه چیز را رعایت می‌كنم. موسیقی در كنار زندگی‌ام قرار دارد. همیشه هم همینطور بودم. موسیقی برایم خیلی گرامی و عزیز است و من دوست ندارم كه به عنوان حرفه از آن استفاده كنم. زندگی اول و موسیقی هم در كنارش».

 

ایران كنسرت می‌دهد و می‌رود ونكوور به دختر و نوه‌هایش سر می‌زند. سال گذشته در رشت، شیراز و تهران كنسرت برگزار كرد. همه جا با استقبال بی‌نظیر روبرو شد. در تهران كنسرتش قرار بود تمدید شود كه نشد. برای كاستش هنوز مجوز نگرفته است. در ماه گذشته هم در تهران كنسرت برگزار كرده است و در كنسرتش فریبا جواهری پیانو زده  و خانم آزاده  ویولن و سارا احمدی  دف را نواخته و خانم دكتر پرستو شرقی گویندگی كرده است. كنسرت می‌دهد. از مادرش پرستاری می‌كند. به ونكوور می‌رود كه تنها دخترش «فرسین» و نوه‌های دوقلویش تنها نمانند. همین چند وقت پیش بود كه از دیدار عزیزانش بر می‌گشت.

به نوه‌های هشت ‌ساله‌اش «راز» و «شاهد» گفته بود كه وقتی از ایران می‌آید برایشان چه چیزی سوغاتی بیاورد؟ راز گفته بود: «مامان سیمین، از ایران برایم از این كفش‌های دوقلویی كه زیرش چرخ دارد بیاور. اینجا این كفش‌ها خیلی گران است شاهد گفته بود: «چیزی نمی‌خوام فقط از ایران یك CD سیمین غانم بیار. »

 

سیمین غانم درباره عدم مهاجرتش می گوید :

این سوال برایم چندان تعجب‌آور نیست؛ چراکه سال‌هاست در برخوردهای مختلف، اشخاص زیادی این سوال را از من پرسیده‌اند که: چرا به خارج نرفته‌ام؟ و خیلی اوقات هم مرا مورد انتقاد قرار داده یا برایم برنامه‌ریزی کردند که باید چنین و چنان می‌کردم! اما اشخاص زیادی هم بودند که از اینکه بار سفر نبسته و در کنارشان مانده‌ام، بسیار مرا مورد لطف و محبت قرار دادند که از حسن نیت همگی سپاسگزارم.

به هر تقدیر، من معتقدم هرکس در شرایط خاص خود، بنابر نیازهای شخصی، در زندگی‌اش برنامه‌ریزی می‌کند و در تصمیم‌ گیری مختار است. نمی‌توان کسی را مورد انتقاد قرار داد که چرا رفته‌ای و چرا مانده‌ای؛ زیرا همه جا سرزمین و ملک خداوند است، ولی ترجیحاً ایران وطن و زادگاه ماست. همه دوستش داریم و به آن عشق می‌ورزیم. من هم شرایط و موقعیت خود را سنجیدم و ترجیح دادم در کنار مردم خوبم به زندگی ادامه بدهم.

به علاوه، هنری که هدیه خداوند بوده و برایم بسیار عزیز و ارزشمند است، همیشه در کنار زندگی ‌ام قرار داشته. در واقع، زندگی آرام و بی ‌دغدغه با روحیه‌ ام سازگارتر است و فعلاً فعالیت هنری‌ام - همچون گذشته- منحصر به کنسرت‌هایی است که از طریق جمعیت خیریه «فیروزنیا» گهگاه به اجرا گذاشته می‌شود. و این باعث خوشحالی من است که بتوانم قدمی در راه خیر بردارم.

از پروردگارم هم سپاسگزارم و امیدوارم همیشه سهم کوچکی در شادی دل‌های پرملال داشته باشم.

 

ترانه ها :

ترانه هاي زيبا و به ياد ماندني كه بانو غانم خوانده اند عبارتند از : گل گلدون من ، سيب (آسمون آبي ) ، آتش ، بسوزان ، مرد من ، لانه ي مور ، پرنده ، همنفس ، قلك چشات ، ساقي ، ابر پاييز ، گلعذار ، رقص بارون ، غم هستي ، طره ي زلفان ، رها شده ، غم تنهايي ، عشق زودگذر ، چه صبوره دل من ، مرا كه با تو شادم پريشان مكن ، من بي تو بهار بي تو ، بدرود ، تموم دنيا مال تو ، آفتابگردان ، تو را من دوست دارم ، رنگ مسي و قلب زار. 

 برگرفته از سایت رادیو بامداد

No comments:

آرشیو مطالب