مرضیه یک جان شیفته بود. شیفته آزادی و آزادگی
پیرانه سر تازه عاشق شده بود! یا نه از همان اوّل عاشق بدنیا آمده بود
براستی شور بپا میکرد. فتوّتش دوروبریهای جوانتر را شرمنده میکرد
فروتنی و انسانیت که دیگر نگو ونپرس.امّا خوب خوب میدانست کجاایستاده است
و دارد چکارمیکند.برای همین هم سرازپا نمیشناخت .آیا این صاحب همان صدائی است که
بسی دست نیافتنی مینمود! تمام خاطرات خرد سالی و جوانسالیت مملو از
صدای اوست. موقع تمرین آنقدر شوروشوق ایجاد میکرد که گذر زمان صفر صفر مینمود
سربسر بچه هاهم میگذاشت .فتوّت . راستش خجالت میکشم بجای فتوّت بگویم جوانمردی
مگر اینکه سیلاب آخر معنی منسوب به نر( نرخر ) نداشته باشه
خدای من دوشنبه این عصاره زندگی را چطور ی باید زیر خاک گذاشت آنهم در چه ناکجائی
امّا مسلما تئو برادر باوفا وفداکار وانگوگ میهمان بافتوّتش را با گرمی میپذیرد
جواد جمشیدی
From: seti.ch1@gmail.com
Date: Thu, 14 Oct 2010 21:22:13 +0330
Subject: يكنفر به من جواب بدهد! - نامهء يك دوست
From: mohammad b <........@yahoo.com>
Date: 2010/10/14
Subject: Re:بانوي آواز ايران مرضيه از ميان ما رفت
To: setareh <seti.ch1@gmail.com>
From: setareh <seti.ch1@gmail.com>
Date: 2010/10/13
Subject: بانوي آواز ايران مرضيه از ميان ما رفت
To:
مرضیه در سال ۱۳۰۴ در تهران بدنیا آمد و در ۲۱ مهرماه سال ۱۳۸۹، در ۸۵ سالگی در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت. . پدر و مادرش از یک خانواده هنردوست بودند و هنرمندانی از قبیل مجسمهساز، نقاش و مینیاتوریست و موسیقیدان در فامیلش زیاد بودند. اما مادرش بود که بطور خاص او را تشویق به خواندن کرد و در همه دوران زندگیاش از او پشتیبانی میکرد
:وی در مصاحبهای درباره خود گفتهبود
مرضیه در سال ۱۹۴۲ (۱۳۲۲ خورشیدی) به جهان هنر موسیقی وارد شد. نخستین بار در یک تئاتر که نمایشنامه شیرین و فرهاد را اجرا میکرد (تئاتر باربد) در نقش شیرین بازی کرد.این نمایش ۳۷ شب روی صحنه بود که برای او یک موققیت بزرگ و سریع به بار آورد و با استقبال زیاد مردم مواجه شد
مرضیه به سرعت نظر استادان موسیقی را به خود جلب کرد و نخستین زنی بود که توانست در برنامه گلها آواز بخواند.[نیازمند منبع] مرضیه در حدود ۱۰۰۰ آواز در دوران شکوفایی هنریش خواند که در ارتقای موسیقی ایرانی بسیار اثرگذار بود
شکرخندي بزن، شوري برانگيز
گل اقبال من، اي غنچه ي ناز
بهار آمد تو هم با او بياميز
بهارم، دخترم، صحرا هياهوست
چمن زير پر و بال پرستوست
کبود آسمان همرنگ درياست
کبود چشم تو زيباتر از اوست
بهارم، دخترم، نوروز آمد
تبسم بر رخ مردم کند گل
تماشا کن تبسم هاي او را
تبسم کن که خود را گم کند گل
بهارم، دخترم، دست طبيعت
اگر از ابرها گوهر ببارد؛
وگر از هر گلش جوشد بهاري؛
بهاري از تو زيباتر نيارد
بهارم، دخترم، چون خنده ي صبح
اميدي مي دمد در خنده ي تو
به چشم خويشتن مي بينم از دور
بهار دلکش آينده ي تو
No comments:
Post a Comment