گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Monday, November 15, 2010

Fw: رازعشق شقایق



Asghar Akbarzadeh



نمیدانم این شعر از کیست ولی بسیار زیباست

رازعشق شقایق

 

شقایق گفت  با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم

اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم 
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی

 

 یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت
، تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده
، تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته
، به پایش خار بنشسته

 

 

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود

ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود

نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش

افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش

 

 

اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را
، بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش
، آندم شفا یابد

چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را

 

بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من

بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من

 

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت
، و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
شکر می کرد
، پس از چندی

 

 

هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟

 

 

در این صحرا که آبی نیست
به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست


 

واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و
من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم

 

 

دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟

 

 

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه

 

 

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت ، زهم بشکافت

 

 

اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد

 

 

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل

 

 

و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی

و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد

 



No comments:

آرشیو مطالب