گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Sunday, July 17, 2011

عبید زاکانی..بخش سوم حمله مغول

سلام
با سپاس و تشکراز تمام دوستان و عزیزانی
که با فرستادن ایمیل باعث دلگرمی اینجانب
شده اند
......................
حمله و هجوم مغولان
چنگیزخان(مرگ 624ق)یکی از رؤسای جنگاور
قبیله های زرد پوست آسیای شرقی که به تازگی
به ریاست قبیله های تاتار و هغول رسیده بود
خواستار روابط دوستی و تجاری با سلطان
محمدخوارزمشاه بود..بدین منظوردر615قمری
هدیه های گرانبها برای سلطان محمد و بازرگانانی
با مالهای فراوان به ایران فرستاد.این بازرگانان
چون به (اترار)نخستین شهر سرحدی شمال ممالک
خوارزمشاهی رسیدند،حاکم اترارکه از خویشاوندان
مادری سلطان محمدخوارزمشاه بود ازسلطان اجازه
خواست و تمامی بازرگانان و فرستادگان چنگیز را
به طمع آن هدیه ها و مالهای گرانبها و به اتهام واهی
جاسوسی به قتل برساند..یطوری که همۀ آنان به غیر
از یک شتربان که خود را با حیله نجات داد به قتل
رسیدند و آن شتربان تمام ماجرا را به خان مغول
گزارش کرد.
چنگیز هیئتی را به دربارخوارزمشاه فرستاد و
حاکم اترارو اموال ربوده شده رااز وی مطالبه
کرد.اما خوارزمشاه ،آن فرستادگان را نیز کشت
چنگیزکه به شدت خشمگین شده بود در اواخر
سال 616قمری به شهر اترارلشکرکشید و شهر
محاصره کرد.با آنکه حاکم اترار و مدافعان شهر
نزدیک پنج ماه دلیرانه مقاومت کردند و همگی
نابود شدند.خوارزمشاه،به جای آنکه با تمامی
لشکریان خود به مقابلهبا مغولان بپردازد،ازرای
نادرست سرداران خودپیروی کرد و سپاهیان خود
را به چند گروه تقسیم کرد و هرگروه را در
شهری گذاشت و خود با مغولان روبرو نشده
راه گریز در پیش گرفت
سپاهیان چنگیز،سیل آسا به شهرهای آباد و
پرجمعیت و ثروتمند ایران ریختند و به مردم
شهرهایی که تسلیم می شدند گاهی امان می دادند
وگاهی نمی دادندوشهرهایی که در مقابل آنان
ایستادگی می کردند،پس از غلبه،جوانان و
زنانشان را به اسیری می گرفتند و کودکان و
پیرانشان رامی کشتند و شهررا پس از غارت با
خاک یکسان می کردند.حتی درشهرهایی سگها
وگربه ها را هم از دم تیغ گذرانیدند
محمد خوارزمشاه،همچنان از برابرسپاهیان چنگیز
از شهری به شهری می گریخت تا سرانجام در
اواخرسال617 قمری به جزیره آبسکون رسید
و درهمانجا در تنهایی و سیه روزی درگذشت
618قمری
تنها فردی ازخاندان خوارزمشاهیان که در
برابرمغولان پایداری کرد و از خود شجاعتی
شگفت انگیزنشان داد سلطان جلال الدین
فرزند و ولیعهد خوارزمشاه بود که اونیز
بر اثر اختلاف و چند دستگی و کینه توزی
سرداران سپاه خود راه به جایی نبرد و
سرانجام درسال 628قمری کشته شد
مردم ایران تا آنجا که توانستند در برابر سیل
بی امان سپاهیان مغول پایداری کردند ،کشتند
کشته شدند،اما براثرنداشتن رهبری کاردان
وسازماندهی توانا،این پایداری ها بی نتیجه
ماند.حمله و هجوم مغولان چنان برق آسا بود
که مردم ایران را به فلج روانی دچار کرد تا
آنجا که معتقد شدند که این بلایی آسمانی است
و در برابرآن چاره ای جزتسلیم و رضا ندارند
مغولان از کشتارجمعی مردم و غارت اموال و
دریدن شکم ومثله کردن و شکنجه دادن وویرانی
شهرها و روستاها هیچ دریغ نکردند
پی آمد این درنده خویی ها،ویرانی شهرها و
شهرکها و روستاهاوخالی ماندن کارگاها و
 کشتزارها از نیروی کارو ایستایی سیرتمدن و
فرهنگ ایرانی بود
آوارگی و مهاجرت دسته جمعی مردم ایران
به سرزمین های دورو بیگانه چون آسیای صغیر
و شام وسوریه و هندوستان،تا حدی هم ازمرگ
آنان و هم از نابودی فرهنگ و تمدن ایرانی
پیشگیری کرد.در میان شهرهای ایران تنها
اقلیم پارس به خاطر قبول ایلی و اطاعت و
باجگزاری مغولان از سوی اتابکان سٌلغزی
پارس در امان مانده بود و هر کس می توانست
خود را بدان پناگاه امن برساند جان به سلامت
برده بود
مغولان از نظرباورهای دینی،شَمَنی،مسیحی
بودایی و بت پرست بودند و نوعی آزاد اندیشی
و نداشتن تعصب دینی در میان آنان رواج داشت
با ورود آنان به ایران،احکام دین مقدس اسلام
که تا پیش ازورود آنان به ایران برای اجرای
حدود آن به سختی مراقبت می شد سستی گرفت
و از این نظر برفساد اخلاق عمومی جامعۀ
ایرانی افزوده شد
بر اثر حمله و هجوم مغولان، انواع بیماری های
روحی و جسمی،فقر،تنگدستی،هرج و مرج
نا امنی و بیکاری ،ولگردی.گدایی.میخوارگی
هرزگی.آلودگی به بنگ و حشیش،فحشاء و
جنگهای فرقه ای و مسلکی ،تملق و دورویی
مفت خوارگی .ارتشاء.دروغ و دزدی وریا
و تظاهربه دینداری رواج گرفت و اخلاق
عمومی جامعه به شدت آسیب دید.اگرعبید
ازهمۀ قشرها و لایه ها و طبقات اجتماعی
عصرخود انتقاد می کند.به دلیل فساد عظیمی
است که جامعۀ ایران را فراگرفته بود
عفونت وجود مغولان و فساد ناشی از حضور
آنان فضای حیاتی جامعۀ ایران راآلوده کرده
بود.نقد اجتماعی عبید را درشعرمعاصرارجمندش
خواجه حافظ(درگذشت791قمری)نیزمی بینیم
منتها با زبانی پوشیده و با استعاره و شرم
کار اصلی سران مغول همچنان تاراج اموال
 تصاحب املاک مردم بود و انباشتن گنجینه های
خود با دستیاری عاملان خودی و بیگانه به
بهانه های گوناگون و حیله های نوظهور
آزمندی آنان پایانی نداشت.دراین دوران علاوه
برحاکمان مغولی،خاندانهایی دیگراز قبیل
اتابکان پارس.ملوک شبانکارۀ پارس.اتابکان لرستان
آل کرت که برتمام نواحی شرقی خراسان و
افغانستان و سیستان و کناره های رود سند
حکمشان جاری و مرکزحکومتشان هرات بود
قراختاییان کرمان،آل اینجو،آل مظفر.ایلکانیان
عراق عرب ،چوپانیان که برگرجستان وعراق
عجم و قسمتی از کردستان حکومت می کردند
اینان یا مدام گرفتار جنگهای خانگی بودند و یا
درستیزونبرد برای تصاحب قلمرو و فرماندهی
دیگری،و آنچه در این میان پایمال سم ستوران
آنان می شد هستی مردم بود و گسترۀ خاک
ویران شدۀ وطن عزیزما.واگرباری درجایی
آرامشی نسبی می توانستی سراغ کرد مردم
آن ناحیه، زیربارانواع مالیاتهای کمرشکن و
تعدی و تجاوزمغولان و کارگزاران آنان
جانشان به لب رسیده بود
ایرانیان که در میدانهای نبرد وجدال رویاروی
دشمن شکست خورده بودند،جنگ را به صحنۀ
دین و فرهنگ که درابعاد گوناگون آن مسلح و
مجهزبودند،کشاندند:دینی جهانی داشتند و فرهنگی
چند هرازساله و تمدنی درخشان.رجال ایرانی
چون شمس الدین جوینی و خواجه رشیدالدین
فضل اله همدانی وفرزندانشان ونصیرالدین توسی
و دیگرهگنان ایشان.با قبول وزارت و مشاورت
مغولان.عملآ زمام حکومت را دردست گرفتند
و آرام آرام از مغولان وحشی خون آشام
مسلمانانی معتقد ساختند و خون فرهنگ و
تمدن خود را دررگهای آنان جاری کردند
این کار.اگرچه با دشواری های فراوان و
جانفشانی های بسیارسامان یافت اما عاقبت
با پیروزی به پایان رسید.مغولان سرانجام به
دین مقدس اسلام مشرف گردیدند و حتی نام
خود را تغییر دادند و چون اجل گریبانشان را
گرفت به آیین مسلمانی کفن و دفن شدند
درهمین فاصله های کوتاه و مجالهای اندک
بود که ایرانیان دربازسازی وطن خودگام های
مؤثربرداشتند
باری آخرین ایلخان مقتدرمغول سلطان ابوسعید
بهادرخان درسال 736قمری مرد و سالی بعد
کار مغولان با قیام سربداران خراسان که شیعی
مذهب بودند پایان گرفت و سپس با حکومت
سادات مازندران 751قمری و حکومت محلی
گیلان و همچنین کرمان و قیام خوزستان
844قمری و نهضت حروفیان در788قمری
ته ماندۀ بساط مغولان برچیده شد وحکومتهای
مستقل ایرانی تاسیس گردید و راه برای برقراری
سلطنت خاندان شیعی مذهب صفویه واستقلال
تمام ایران هموارشد.اما از بخت بد مردم ایران
هنوزازشرحکومت چنگیزیان نفسی به آسودگی
نکشیده بودند که دچارحمله و هجوم جهانخواری
دیگر به نام تیمورلنگ شدند
(شروع حمله 782سال مرگ تیمور807قمری)که
او نیزازتیره و طایفۀ مغولان بود.وطن بلا کشیدۀ
ما باردیگرلگد مال سم ستوران لشکریان وحشی
تیمورشد و آنچه پس ازویرانی چنگیزخان
ساخته شده بود باردیگرویران شد و وحشت و
نفرت . دوباره سایۀ شوم و شیاه خود را بر
آسمان وطن ما گسترد.بدین ترتیب حکومت
مغولان دوقرن به درازا کشید 
ادامه دارد
..................
دوستان عزیز این بخشی از تاریخ سرزمین
همواره مورد ستم ما ایران بود که تقدیم شد
و من برای معرفی عبید مجبور بودم به
بخشی از تاریخ آن زمان رجوع کنم
به امید حق از قسمت بعد به معرفی عبید و
کارهای او خواهم پرداخت
محمود نیکخواه




No comments:

آرشیو مطالب