گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Tuesday, April 17, 2012

Re: پاسخی به یادداشت آقای پیرنیا در مورد نامه استاد شجریان به اصغر فرهادی

با سلام مجدد. پاسخ به نوشته دوست عزیزمان آقای بابک منوچهری. و در مورد یک یکی نکاتی که فرمودند:
نکته اول: استاد بودن یک شخص آن هم در یک تخصص خاص مانند آواز دلیلی بر این نیست که آن شخص هیچ گونه آمال و خصایص انسانی منفی نداشته باشد. شما بگونه ای در مورد استاد شجریان فکر میکنید انگار ایشان از مقام معصومیت بهره مند هستند. من واقعا متاسفم که هر چیز خوبی باید حتما مقدس باشد برای ما ایرانی ها. اقای شجریان بهترین خواننده هم که باشند، بهیچ عنوان برای من و برای هیچ کس دیگری نباید مقدس باشند. شما از استاد برای  خود بُتی ساخته اید که ظاهرا نمیتوان اصلا به ان تعرضی کرد. نخیر. استادی اقای شجریان به جای خود. اما بنظر من بعضی از رفتارها و حرکات ایشان جنبه ی خودشیفتگی دارد. اینکه عرض میکنم ارزوی قلبی من این است که اشتباه باشد فکر و برداشتم، به این خاطر است که دوست داشتم استاد شجریان این اخلاق را نداشتند. والله ما هم با صدا و هنر استاد حال میکنیم و حتی گاهی دوست داریم جانمان را فدای یکی از تحریرهایشان کنیم. اما اینها هیچ کدام باعث این نیست که استاد برای من مقدس باشند. همین و السلام.
نکته دوم: بهتر است بجای ایرادهای نوشتاری و دستوری به صحبت بنده، لُپ مطلب و بقول معروف جان کلام را بهش توجه کنید. بنده نه نویسنده هستم و نه برای روزنامه یا مجله ای از خودم مقاله داده ام. اینها همه اش تراوشات ذهنی خودم بوده که بزبان ساده نوشته ام و فکر میکنم کاملا منظور و مقصود را بیان میکند.
نکته سوم: باز هم عرض میکنم اینها برداشت های شخصی بنده است. و احساسی که بقول معروف حس ششم بنده به من القا کرده و میکند. شاید هم غلط باشد. اما دوست دارم واقعا همه دوستان نظر خودشان را ازادانه بدهند. بدون تقدس گرایی..
نکته چهارم: باز هم دچار تقدس گرایی هستید دوست عزیز. شما باید هرررررررررررررر چقدر هم که استاد را دوست داشته باشید (همانطور که من هم خیلی دوستشان دارم)، نکات منفی را هم در موردشان بتوانید حداقل بشنوید و بدور از تعصب با آن برخوردکنید.اقای شجریان هم مانند اکثر هنرمندان ایران و همه نوابغ جهان ممکن است مشکلاتی داشته باشند. اینقدر مقدس گرا نباشید. همین اینشتین که شما اسم بردید، مسادلی داشته اند در زندگی شان که قابل باور نیست. اما از جایگاه علمی ایشان چیزی کم نمیشود. یا اقای مارلون براندو (ستاره بی بدیل سینمای جهان) خب مسائلی داشته اند. و خیلی های دیگه. بیایید درکمان را انقدر بالا ببریم که مسائل فنی هنری را از مسائل اخلاقی و شخصی جدا بدانیم. من هرگز و اصلا  و مطلقا جایگاه هنری استاد شجریان را ذره ای تکذیب نکرده ام. فقط یک حرف دارم. استاد کمی دچار خودشیفتگی و ژست های خودمطرح کننده شده اند. والسلام
با آرزوی سرافرازی هنر
 

On Wed, Apr 18, 2012 at 12:57 AM, Babak Manouchehrifar <babak.manoochehri@gmail.com> wrote:

جناب آقای پیرنیا!!!


عطف به درخواست شما از دوستان برای ارایه نظر راجع به نوشته حضرتعالی، چند نکته به نظر بنده می رسد که امیدوارم به درک شما از موضوع کمک نماید.

اول آنکه: نوشته شما دارای تناقض ها و آشفتگی هایی چند است. به عنوان مثال شما خود چندین مرتبه از واژه «استاد» برای آقای شجریان استفاده فرموده اید و در عین حال نوشته اید که ایشان برای «مطرح كردن اسم خود، براي چسباندن نام خود، ژست گيري و بزرگ جلوه دادن» کاری را انجام داده اند. اگر به مقام استادی ایشان معتقد هستید، حداقل آنگونه که ناامیدانه در کلام خود تلاش فرموده اید، حتما باور دارید یک «استاد» اساسا نیازی به مطرح كردن، چسباندن، ژست گيري و بزرگ جلوه دادن خود ندارد. یا مثلا از یک سو تلاش می فرمایید ادب و احترام را نسبت به ایشان رعایت فرمایید و از سوی دیگر سراسر نوشته شما توهین، نه به آقای شجریان که به هر فرد دیگری است که چنین نامه ای او را مخاطب می انگارد. این امر از واژگانی نظیر خودبيني ، خودشيريني، خودنمايي، و ژست گيري و نیز ترکیب بندی جملات شما کاملا مشهود است. تناقضی دیگر در «آرزوی قلبی» شما مبنی بر اشتباه بودن «برداشت ذهنی» خود شما است. این بدان معناست که شما در اندیشه خود «شک» دارید و نه یقین. این آرزو را هم در اول و هم در آخر یادداشت خود ذکر کرده اید و بین آنها آنچنان با یقین و توهین آمیز نگاشته اید که به اعتقاد بنده، محل این شک نه در «برداشت» شما که در «آرزوی» حضرتعالی است. 

دوم آنکه: پیوستگی نه تنها در افکار بیان شده که حتی در شکل نامه نگاری شما نیز کمتر مشهود است. مثلا فقط کمتر از 25 درصد از یادداشت شما در مورد پیام ایشان به آقای فرهادی است، که آنهم شامل دوبار بیان یک جمله در ابتدا و انتهای یادداشت است. مابقی ارایه شواهدی، البته از دیدگاه شما،  برای اندیشه ایست که ربط آن به اندیشه اصلی صرفا با جمله «چنانچه (که البته این هم اشتباه است و باید می نوشتید چنانکه) قبلا مواردي از اين دست را شاهد بوده ايم» بیان شده است. یا مثلا شما در ابتدا و انتهای یادداشت خود اعضای گروه را مخاطب قرار می دهید و در میانه یادداشت مخاطب شما آقای شجریان می شود (عدم رعایت دوم شخص). نیز معلوم نیست این ها اندیشه یک نفر (شما) است، آنچنانکه در ابتدا و انتها بیان می کنید، یا شما به نمایندگی از همه می نویسید آنگونه که می فرمایید «قبلا مواردي از اين دست را شاهد بوده ايم» یا « براي خيلي ها قابل تشخيص است»و یا «در اين روزهاي اخير باز هم ديديم» (عدم رعایت اول شخص).

سوم آنکه: «شاهد» (و در حالت جمع شواهد) به آنچه می گویند که مصداق عین داشته و حقیقتی غیر قابل انکار است. به یقین به «دانش و آگاهی فردی» به ویژه آن زمان که بدون تحقیق است، شاهد گفته نمی شود. از این منظر کل شواهد شما فقط با یک جستجوی اینترنتی ساده یا یک گپ ساده با سی دی فروشان حتی پشت چراغ راهنمایی هم مورد تردید قرار می گیرد. اگر منظور شما همکاری یک هنرمند خاص است، که ممکن است اینگونه نیز باشد، تعمیم آن به «اساتيد بي نظير دوران گلها» بی شک ساده انگارانه بوده و خود شاهدی بر شاهد نبودن آنچه است ذکر فرموده اید. به قول سعدی:

اول اندیشه وانگهی گفتار                 پای بست آمده است و پس دیوار

چهارم آنکه: به گفته افلاطون «نادان انگاشتن مخاطب نادان جلوه دادن خود است». آنگونه که می دانید بیان «احساسات»، ،آنگونه که خود بر نوشته خود نام نهاده اید، «مکان» و «زمان» ویژه خود را طلب می نماید. بیان «برداشت» نیز اینگونه است و البته هر کس آزاد به بیان آنها. اما زینت آرایی توهین و دلخوری و تسویه حساب فردی یا گروهی با واژگان به زور قرار داده شده در یک متن، همانا نادان انگاشتن مخاطب است. بنده آرزوی قلبی دارم، البته متفاوت با شما که «آرزوی قلبی» برای رد اندیشه ذهنی خود دارید، که نیت حضرتعالی اینگونه نباشد. در اینصورت، به نظر من شاید برطرف کردن تناقض های ذهنی ، البته تا آنجا که من در این یادداشت مشاهده نمودم، بتواند به شما کمک نماید. هر کس می تواند از کار کسی خوشش بیاید یا خیر، اما ربط دادن نامربوط ها به یکدیگر، به ویژه آنها که بنیانی سست دارند، به آشفتگی بیشتر می انجامد. به قول انیشتین «خاکستری دلیلی است بر سیاه و سفید نبودن این جهان».

در نهایت: از صمیم قلب خوشحالم به اطلاع شما برسانم که به اعتقاد بنده و به استناد آنچه بیان نموده ام، «آرزوی قلبی شما» مبنی بر «اشتباه بودن برداشت ها و احساسات شما» به همین زودی برآورده شده است. باشد که سایر آرزوهای قلبی شما و همه دوستان نیز اینگونه برآورده شود.

دوستان خود آگاهند که تبادل نظر با مجادله تفاوت دارد و مجادله های اینچنینی و نوشتن و یا پاسخ گویی در این موضوعات بجز تولید انگاره های منفی و رنجش، به نظر بنده نتایجی دیگر نخواهد داشت که سعدی نیز می فرماید: «هر که سخن نسنجد از جوابش برنجد».

 

با آرزوی سلامتی و شادکامی

بابک منوچهری      

 



On Tue, Apr 17, 2012 at 11:34 AM, davod pirnia <golha.pirnia@gmail.com> wrote:
با سلام خدمت تمامي دوستان.
ضمن احترام و ادب خدمت استاد شجريان و تمامي دوستداران ايشان، و با آرزوي قلبي مبني بر اينكه برداشت و احساس شخصي خودم كه ميخواهم در اينجا ابراز كنم اشتباه باشد! ، مايلم عرايضي را حضور دوستان عزيزم برسانم:
متاسفم كه بگويم برداشت بنده اين است كه استاد شجريان (با وجود مقام رفيع هنري شان)، باز هم دچار خودبيني و خودشيريني شدند. و باز هم براي مطرح كردن اسم خودشان و براي ژست گيري و بزرگ جلوه دادن خودشان، چنين حركتي را انجام داده اند و اين پيام تبريك را داده اند. چنانچه قبلا مواردي از اين دست را شاهد بوده ايم كه دو نمونه ي بارز آن را اشاره ميكنم:
دوستان عزيز خاطرشان هست كه در طول 30 سالي كه از انقلاب گذشت، آقاي استاد شجريان حتي شايد يكبار هم سراغ اساتيد بي نظير دوران گلها (نظير استاد بديعي، شهناز، شريف، ياحقي، صارمي، نجاهي، خرم، توكل، ملك و ... و ... كه شايد اكنون نامشان از ذهن بنده جا مانده باشد) نرفتند و همكاري هنري (حتي شده به شكل خصوصي و ضبط خانگي) انجام ندادند. اما حتما خاطر دوستان هست كه در مراسم تدفيتن استاد ياحقي، چنان با آب و تاب و غرور خاصي در مورد ساز استاد ياحقي و شخصيت و مقام هنري شان صحبت ميكردند كه گويي دهها سال با ايشان هم نفس و محشور بوده اند، ايكاش بجاي آن تعريف ها براي ساز استاد ارزش بيشتري قائل بودند، اما حتي كلمه اي هم سخنراني نميكردند. آقاي شجريان شايد من اشتباه ميكنم، اما خودبزرگ بيني و مطرح كردن اسم خودتان، براي خيلي ها قابل تشخيص است.
مورد ديگر كه براي من باز هم برداشتي جز خودنمايي و مطرح كردن خود را از سوي استاد به همراه نداشت، حضور ايشان در مراسم بزرگداشت استاد شهناز در چندسال گذشته است و بخصوص سخنراني ايشان در مقام استاد شهناز. و آن جمله ي "60درصد ساز استاد در آواز من هست" كه براي من بسيار تاسف به همراه داشت، كه پس چرا 30 سال آن ساز را به فراموشي سپرديد؟؟؟
و در اين روزهاي اخير باز هم ديديم كه استاد شجريان براي چسباندن نام خود به جرگه ي سينما و سطح اول آن در جهان (جايزه ي اسكار) چنين حركتي را انجام دادند.
باز در اخر تاكيد ميكنم، آرزوي قلبي من اين است كه تمامي اين احساسات و برداشت هاي من اشتباه باشد. نميدانم نظر دوستان در اين مورد چيست؟؟؟؟
باميد سرفرازي هنر

No comments:

آرشیو مطالب