| آيا پيغمبر (ص) در كارها و متود خودش از سعد و نحس ايام استفاده میكرد ؟ مثلا آيا میگفت امروز دوشنبه است برای مسافرت خوب نيست . يا امروز سيزده عيد نوروز است هر كس بيرون نرود گردنش میشكند آن هم از سيزده جانه از يك جا ؟ ! آيا چنين حرفهايی هست ؟ در سيره علی عليه السلام چطور؟ در سيره ائمه عليهم السلام چطور ؟ ما هرگز نمیبينيم كه پيغمبر يا ائمه اطهار خودشان در عمل از اين حرفها يك ذره استفاده كرده باشند ، بلكه عكسش را میبينيم . در نهج البلاغه هست كه وقتی كه علی ( ع) تصميم گرفت برود به جنگ خوارج ، اشعث قيس كه آن وقت جزو اصحاب بود با عجله و شتابان آمد : يا اميرالمؤمنين ! خواهش میكنم صبر كنيد ، حركت نكنيد ، برای اينكه يكی از خويشاوندان من كه منجم است يك حرفی دارد و میخواهد به عرض شما برساند . فرمود : بگو بيايد . آمد . گفت : يا اميرالمؤمنين ! من منجم و متخصص شناختن سعد و نحس ايام . من در حسابهای خودم به اينجا رسيدهام كه اگر شما الان حركت كنيد برويد به جنگ قطعا شكست میخوريد و شما و اكثريت اصحاب شما كشته خواهند شد . فرمود :هر كس كه تو را تصديق بكند پيغمبر را تكذيب كرده ، اين مزخرفات چيست كه میگويی ؟ ! اصحاب من ! سيروا علی اسم الله بگوييد به نام خدا ، به خدا اعتماد و توكل كنيد و حركت كنيد برويد . علی رغم نظر اين شخص ، همين الان حركت كنيم برويم . و میدانيم كه در هيچ جنگی علی ( ع ) به اندازه اين جنگ فاتح نشد . اين حديث در وسائل است : عبدالملك بن اعين میآيد خدمت امام صادق )ع ) . عبدالملك برادر زراره است و خودش هم از راويان بزرگ و مرد عالمی است . او نجوم خوانده بود و به همين جهت به اين چيزها عمل میكرد. كم كم احساس كرد برای خودش مصيبت درست كرده ، مثلا از خانه میآيد بيرون ، يك وقت میبيند كه امروز قمر در عقرب است ، اگر بروم چنين خواهد شد ، يك روز میبيند فلان ستاره از جلويش درآمد ، كم كم خود بيچارهاش احساس كرد كه دست و پايش به كلی بسته شده است . روزی آمد خدمت امام صادق ( ع ) و عرض كرد : يا ابن رسول الله ! من مبتلا شدهام ب ه نجوم احكامی ( 1 ) . من كتابهايی در اين زمينه دارم و كم كم احساس میكنم كه مبتلا شدهام ، اصلا گرفتار شدهام و تا به اين كتابها مراجعه نكنم در هيچ كاری نمیتوانم تصميم بگيرم . تكليف من چيست ؟ امام صادق با تعجب فرمود : تو از اصحاب ما ، تو راوی روايات ما به اين چيزها عمل میكنی ؟ ! بله يا ابن رسول الله . فرمود : الان بلند شو برو منزل ، به محض رسيدن ، تمام اين كتابها را آتش بزن ، و ديگر نبينم كهحتی به يك كلمه از اين حرفها عمل كردهای . علی رغم يك سلسله روايات كه در اين زمينه هست ، ما يك سلسله روايات ديگر داريم كه در تفسير الميزان در ذيل يكی از آيات سوره فصلت: (( فی ايام نحسات )) ( 2 ) ذكر شده است . از مجموع رواياتی كه از اهل بيت اطهار رسيده است اين مطلب استنباط میشود كه اين امور يا اساسا اثر ندارد و يا اگر هم اثر دارد توكل به خدا و توكل به پيغمبر و اهل بيت پيغمبر اثر اينها را از بين میبرد . بنابراين يك مسلمان ، شيعه واقعی ، در عمل به اين امور اعتنا نمیكند ، اگر میخواهد برود مسافرت ، صدقه بدهد ، به خدا توكل كند ، به اوليای خدا توسل بجويد و به هيچيك از اين امور اعتنا نكند . از همه بالاتر اين است كه شما ببينيد در تاريخ پيغمبر و ائمه اطهار آيا يك دفعه هم اتفاق افتاده كه خود آنها به اين مسائل عمل بكنند ؟! پاورقی : . 1 البته نجوم رياضی غير از نجوم احكامی است ، اشتباه نشود ، دو نجوم داريم . نجوم رياضی يعنی حساب خسوف و كسوف و امثال اينها ، و جزء رياضيات است . نجوم احكامی است كه بی اعتبار است . . 2 آيه . 16 در خراسان يك چيزی معروف است كه من در بعضی از شهرستانهای ايران ديدهام هستو در بعضی ديگر نيست ، و استاد بزرگوار ما مرحوم حاج ميرزا علی آقا شيرازی ريشه آن را به دست داد كه اين چه بوده و از كجا پيدا شده ؟ در ولايت ما به اصطلاح فريمان خيلی شايع بود و شايد هنوز هم هست كه میگفتند : اگر شخصی بخواهد برود مسافرت ، چنانچه اول كسی كه به او بر میخورد سيد باشد ، اين امر نحس است و او قطعا از آن سفر بر نمیگردد ، ولی اگر غربتی به او بر بخورد ، اين سفر ، سفر ميمونی است . واقعا اين جور معتقد بودند . مرحوم حاج ميرزا علی آقا شيرازی گفت : اين يك ريشهای دارد : در دوره بنی العباس ، سادات را كه بيچارهها اولاد پيغمبر مخفی بودند در خانه هر كسی گير میآوردند نه تنها خود آنها بلكه تمام آن خانداناز بين میرفتند ، كم كم اين فكر برای مردم پيدا شد كه سيد نحس به اين معناست ، نحس سياسی است نه نحس فلكی ، يعنی يك سيد در خانه هر كسی آمد او ديگر خانه خراب است . اين نحس سياسی كم كم در فكر مردم تبديلشد به نحس تكوينی و فلكی . بعد بنی العباس هم كه از بين رفتند كم كم زنها و بچهها و مردم ساده لوح گفتند اصلا سيد نحس است خصوصا در مسافرت. برای خود من اتفاق افتاد : سفر دوم يا سومی بود كه میخواستم بروم قم ، از منزلمان كه بيرون آمديم سوار اسب شدم چون در دو فرسخی مهمان بوديم ، و از آنجا میخواستيم سوار ماشين بشويم و برويم . دوستان برای بدرقه آمده بودند و ما هم در منزل با مرحومه والده و ديگران خدا حافظی كرديم و آمديم بيرون . خيلی هم علاقه داشتم كه زودتر بيايم . سوار اسب كه شدم يك وقت ديدم سيدی از جلو دارد میآيد . گفتم خدا نكند زنها بفهمند كه اگر بفهمند نخواهند گذاشت بروم . خدا خدا میكردم ، ايستادم ، سيد آمد جلوی اسب من را گرفت ، میخواست از من بپرسد كه شما كه میرويد به آن ده كه اسمش رامان بود آيا از رامان يكسره میرويد قم يا بر میگرديد اينجا و از اينجا سوار ماشين میشويد و میرويد ؟ گفت : آقا ان شاء الله ديگر برنمیگرديد . گفتم : نه ، ان شاء الله ديگر برنمیگردم . با خود گفتم اگر اين به گوش زنها برسد كه سيد جلو آمده و بعد هم گفته ان شاء الله كه ديگر بر نمیگردی ، محال است بگذارند من بروم . اما رفتم و برگشتم و حالا دارم با شما حرف میزنم ، سی سال هم از آن زمان میگذرد . يك فرد مسلمان نبايد فكر خودش را با اين موهومات خسته بكند . پس توكل برای چيست ؟ ما هم دم از توكل میزنيم ، هم دم از توسل ، و هم از گربه سياه میترسيم . آدمی كه میگويد توكل ، و بالخصوص میگويد توسل و ولايت ، ديگر نبايد اين حرفها را بزند . آن كه میگويد ولايت ، میگويد اگر توسل داری ، به اين مهملات اعتماد نكن . پس هر يك از اينها خودش يك اصلی است : غدر و نيرنگ ، و نيز استفاده از وهمها در سيره پيغمبر اكرم ملغی است . باسمك العظيم العظم الاجل الاكرم يا الله . . . پروردگارا ما را قدردان اسلام و قرآن قرار بده ، انوار معرفت و محبت خودت را در قلبهای ما بتابان ، محبت و معرفت پيغمبر و آل پيغمبرت را در دلهای ما جايگزين بفرما ، حاجات مشروعه ما را برآور ، اموات ما مشمول عنايت و رحمت خودت بفرما . و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان برگرفته از کتاب سیری در سیره نبوی به قلم استاد شهید مرتضی مطهری |
No comments:
Post a Comment
مولوی مولانا مثنوی مثنوی عرفان شمس شرح مثنوی معنوی مولانا شمس تبریزی مثنوی معنوی مولوی تفسیر مثنوی معنوی مولانا داستانهای مثنوی معنوی مولانا حافظ دیوان حافظ سعدی غزلیات شمس دیوان شمس دیوان کبیر شریعتی دکتر شریعتی داستان قصه سمبل سمبلیسم ادبیات شعر مولوی مولانا شمس و مولانا شموس و مولوی روانشناسی