دوست عزیز جناب ایرج هنردان شما با یاران نادیده خودتان بدرود نگفته اید بلکه قهر کرده اید و بنظر بنده باید مجددا سر سفره تفاهم با یکدگر گرد هم اییم بیا تا قدر یکدیگر بدانیم..........و اگر حمل بر بی ادبی نباشد ایا نبود من و جناب عالی تا چه اندازه میتواند در گروه زیان اور باشد البته مدتی است که ایمیل ها گلایه امیز شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ درپایان با قطعه ای از دکتر شفیعی کدکنی عرایضم را خاتمه میدهم بامید روزهای روشن صبح بودو اسمان لاجوردینی روان ساختم در لحظه ای خامشی را نردبان بر شدم بر بام راز خویش رادیدم بتن ذره ای در کهکشان سهم خود را یافتم لحظه ای از جاودان وه چه وحشتناک بود ایستادن ناگهان بر کران بی کران From: iraj honardan <honardan@yahoo.com> |
No comments:
Post a Comment
مولوی مولانا مثنوی مثنوی عرفان شمس شرح مثنوی معنوی مولانا شمس تبریزی مثنوی معنوی مولوی تفسیر مثنوی معنوی مولانا داستانهای مثنوی معنوی مولانا حافظ دیوان حافظ سعدی غزلیات شمس دیوان شمس دیوان کبیر شریعتی دکتر شریعتی داستان قصه سمبل سمبلیسم ادبیات شعر مولوی مولانا شمس و مولانا شموس و مولوی روانشناسی