جز درد هيچكس گل آرامشم نشد حتي بهار مايه ي آسايشم نشد
من اهل درد هستم و درمان نديده ام جز زخم از قبيله ي ياران نديده ام
من زخم خورده ام نه سيه نان خلق را من خون دل نه خون شهيدان خلق را
تو در حصار سنگي ديوار بوده اي ده قرن زير سلطه آوار بوده اي
در خانه ات تو را به شبيخون سپرده اند خاكسترت به رود جيحون سپرده اند
من نيز زير سلطه چنگيز بوده ام ويرانه از تهاجم پائيز بوده ام
خونم شراب قيصر ناپاك مي شده است مغزم طعام افعي ضحاك مي شده است
يك سينه زخم دار دو خنجر مگو كه نيست يك روح در ميان دو پيكر مگو كه نيست
ما هر دو تير مرگ زصياد خورده ايم از يك قبيله خنجر بيداد خورده ايم
ما يك نوشته ايم فقط ناممان جداست ما يك مسافريم سفر ناممان جداست
اي دوست عشق و عاطفه بر دار رفته است در كام افعيان جهانخوار رفته است
برخيز نبض عاطفه را جستجو كنيم قانون سنگ و آئينه را زير و رو كنيم
عيسي اگر معجزه بسيار كرده بود موسي عصاي معجزه را مار كرده بود
ما هم بيا كه معجزه اي دست و پا كنيم اين مارهاي زشت دو سر را عصا كنيم
اي دوست قتل آئينه را جار ميزنند شمشير بر دو دست علمدار ميزنند
جايي كه جاي صلح، ريا با نيايش است شايد تمام دست دعا ها نمايش است
جائي كه پادشاه ستم ميكند به خلق حكم از طريق باد شكم ميكند به خلق
آنجا محل بازي مشتي عروسك است آنجا پر از مترسك و مردان كوچك است
آنجا بكار خلق خدا اعتماد نيست زانو شكسته را به عصا اعتماد نيست
قدري به كوچ فصل بهاران نگاه كن بر كربلاي سينه ياران نگاه كن
در شهر عشق ريشه دواندند مشركان دل را به خاك تيره نشاندند مشركان
اي مشركان كه دست علمدار ميبريد پنهان ميان جمجمه ها آب ميخوريد
پوسيده ايد و خاصيت خاكتان كم است هرگز نرسته ايد كه ادراكتان كم است
چون غوره محتواي شما كم است ميزان بارور شدن تاكتان كم است
گوش زمانه پر شده از هاي و هويتان وقتي فروتنيد كه ترياكتان كم است
شك نيست در جنايت و در كشتارتان فقط ماري به روي شانه ناپاكتان كم است
خون ميخوريد و گريه تمساح ميكنيد در اين ميانه رقص تربناكتان كم است
اي راهيان جاده ، نيرنگ نامتان قتل تمام آئينه ها در پيامتان
با هاي و هو گرد ثريا نميرسيد هر چند ميدويد به دريا نميرسيد
ما پست نيستيم زير پاي شما هرگز نخفته ايم به لالايي شما
ما پيش سنگ سفره دل وا نكرده ايم شكر خدا كه ننگ تمنا نكرده ايم
روزبه فروتن پي
( ژوليده )