بلبلی خون دلی خورد وگلی حاصل کرد
باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد
طوطیی را بخیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
قرُّة العین من ، آن میوۀ دل یادش باد
که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
ساربان ، بار من افتاد ، خدا را مددی
که امید کرمم همره این محمل کرد
روی خاکی و نم چشم مرا خار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
چکنم ؟ بازی ایام مرا غافل کرد
بسیار وبسیار و....متأسفم ..امیر جمالی
No comments:
Post a Comment