روزنامه شرق
کد خبر: 25752
تاریخ خبر: ۱۳۹۲ پنج شنبه ۳۰ آبان
از نسل تکنوازان رادیو و برنامه گلهاست. نخستین کسی است که ساز کهن و زاده ایران زمین، عود را جدی گرفت و مستقل نواخت. پیش از او حتی استادان موسیقی ایران، عود را چندان نمی شناختند و آن را سازی عربی می پنداشتند. سال ها یگانه تکنواز عود بود و دیگران همه بعدتر آمدند. اکنون نام عود با نام او یکی شده؛ همچون ویولن و یاحقی، کمانچه و بهاری، تار و شهناز، نی و کسایی. اما جایگاه او را بیشتر باید با کسایی قیاس کرد؛ زیرا در سازهای دیگر کسانی دیگر هم هنر نموده اند، ولی در نی کسایی در قله است و دیگران در دامنه؛ او نیز در ساز خود چنین است. اسکندر ابراهیمی زنجانی، زاده 1314 در مشهد، از سر ارادت به سازسازی مسیحی به نام نریمان آبنوسی، نام منصور نریمان را بر خود نهاد و در موسیقی معاصر ایران به این نام شهرت یافت. کار را با سه تار و تار آغاز کرد تا به عود رسید. گرایش به این ساز در آن روزها به راهی بی فرجام می مانست؛ اما او به این راه گام نهاد و به فرجامش رساند. گفتنی ها را خود به نیکی گفته، من نیز نکته ای می افزایم و آن اینکه این روزها <<مُد>> شده همه خود را به چندین هنر آراسته کنند! اما نریمان به درستی که به چندین هنر آراسته است. این پیرِ بی ادعای عود، نقاش و خط نویسی چابک دست است، ولی اینها در پیش توان خوانندگی اش هیچ نیست. پیش تر صدای بعضی نوازندگان بزرگ را همه شنیده ایم؛ از آواز حسین تهرانی با ویولن صبا تا زمزمه های ذوالفنون و سه تارش و تصنیف خوانی حبیب بدیعی و پرویز مشکاتیان؛ اما بی اغراق صدای نریمان به حد خواننده ای کامل تواناست. او در اوایل دهه 1340 چند تصنیف محلی را در مایه های شیرازی با شعر و آهنگ خودش به همراه ارکستر رادیو به طرزی حیرت انگیز اجرا کرده است. وقتی پسرش - که بی لطف او این گفت وگو میسر نمی شد - صدای نریمان را برای ما پخش می کند، استاد بی اختیار به شوق می آید و همراهی می کند. به زودی می کوشم قسمت هایی از آوای او را در فضای مجازی منتشر کنم. حتی در سال هایی که بیشتر هم نسلانش یا رو در خاک کشیده یا درها را به روی خود بسته بودند، نریمان از پا ننشست و ضمن شاگردپروری، سازش را با تالیف چند کتاب کارآمد ترویج کرد. منصور نریمان را پدر عود ایران خوانده اند. بی گمان چنین است و همه نوازندگان این ساز، امروز و از این پس، شاگرد اویند.
جناب استاد، همه شما را با عنوان پدر عودنوازی ایران می شناسند. نخستین باری که این لقب برای شما به کار رفت کی و به چه مناسبتی بود؟
زمانی که یهودی منوهین، موسیقیدان و نوازنده مشهور ویولن، در دهه 40 به ایران آمد، گفت می خواهم چند نفر از استادان موسیقی و نوازندگان برجسته شما را ببینم. بنده به همراه آقایان فرهنگ شریف و اسدالله ملک و چند نفر دیگر از طرف رادیو به دیدار ایشان رفتیم. آقای ابراهیم قنبری مهر هم با ایشان ملاقاتی داشت و یکی از ویولن های ساخت خودش را به او اهدا کرد. منوهین ساز استاد قنبری مهر را بسیار پسندید و با آن نواخت. از سرعت عمل آقای شریف هم در نواختن تار بسیار تعریف کرد. اما ساز مرا که شنید، بسیار تحسین کرد و گفت من شیوه عودنوازی شما را در هیچ یک از کشورهای عربی و ترکی نشنیده ام. آقای شریف هم گفت به همین دلیل است که به ایشان پدر عود ایران می گویند. بعد از آن بود که این لقب برای من به تدریج بر سر زبان ها افتاد.
گویا از ویولن اسدالله ملک هم تمجید کرده بود؟
بله. چون خودش ویولن نواز بود و این ساز را خوب می شناخت.
البته قبل از شما کسان دیگری عود می زدند، از جمله اکبر محسنی و یوسف کاموسی. آیا شما ایشان را دیده بودید؟
بله دیده بودم. اکبر محسنی - خدا رحمتش کند - تار خوبی می زد که به سبک قدما نزدیک بود. تصنیف های خوبی مثل <<الهه ناز>> هم ساخته که ماندگار شده اند. دشیفر و نت خوانی را هم خوب بلد بود، اما عودش چندان تعریفی نداشت. جریان این بود که آقای خالقی از طرف هنرستان موسیقی ایشان و آقای مهدی مفتاح را ماموریت دادند که در بغداد دوره ببینند و نواختن عود و قانون را یاد بگیرند. مفتاح موقع رفتن اصلا قانون نزده بود؛ سازش ویولن بود و خوب هم می زد، اما بعد از یک سال که برگشت، یک نوازنده کامل قانون شده بود و مِتُد آموزشی هم برای قانون نوشت. او با زحمت هایی که کشید، پول ماموریت را حلال کرد و ما هم خوشحال بودیم که این ساز فراموش شده ایرانی به سازهایمان اضافه شد. بعد هم شروع به تدریس قانون کرد و از شاگردان ایشان خانم سیمین آقارضی و خانم ملیحه سعیدی و این اواخر دخترم سهیلا ابراهیمی بودند که از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و الان در ایران نیست.
یوسف کاموسی چطور؟ آیا ایشان را دیده بودید؟ گویا در ارکستر مجید وفادار ساز می زد؟
بله، با ایشان عکس هم دارم. کارش بهتر بود، اما بیشتر در مجالس و به صورت مردم پسند عود می زد، چون که باید زندگی می کرد. زندگی محقری هم داشت. در گروهی که خانم الهه بود و در ارکستر سازهای ملی رادیو به رهبری مفتاح عود می زد. مفتاح که به بغداد رفت، همایون خرم را سرپرست این ارکستر کردند، اما مفتاح پس از بازگشت رهبری ارکستر سازهای ملی را دوباره بر عهده گرفت، چون سابقه اش بیشتر بود و ارکستر را خیلی خوب اداره می کرد و تا آخرین روزهای ارکستر هم او رهبر آن بود.
آقای شهیدی چطور بود؟
آقای شهیدی بیشتر جواب آواز خودش را می داد و به نوعی زیر صدای خودش چیزی شبیه آکورد می گرفت و صدایش را همراهی می کرد. ایشان بداهه نوازی نکرده، اما خواننده بسیار خوبی است و شم و دانش ردیف هم دارد.
نصرالله زرین پنجه هم بود که این ساز را وارد هنرستان موسیقی کرد...
بله، ایشان هم البته نوازنده تار بود و عود را به عنوان ساز دوم تدریس می کرد. من آن مرحوم را هرگز ندیدم. پیش از آنکه به تهران بیایم، آقای خالقی یادداشتی برای مسوولان هنرستان نوشته بود که اگر نریمان آمد، به هر قیمتی تدریس عود را به او بسپارید. وقتی در سال 1341 به تهران آمدم، آقای خالقی کنار رفته بود و ریاست هنرستان را به آقای دهلوی سپرده بودند. اولین کاری که کردم رفتم اداره موسیقی. مسوولان آنجا گفتند عود سازی عربی است و باید ساز دوم شما باشد. من گفتم از شما استادان موسیقی بعید است که این حرف را می زنید! فکر نمی کنید این توهین به موسیقی ما باشد؟ شما چرا مطالعه نمی کنید؟ این ساز مال این مملکت است. گفتند شما باید مدرک بیاورید و ثابت کنید که این ساز ایرانی است. برای جلسه بعد قرار گذاشتیم و من کتاب جورج فارمر را که در آن تاریخ موسیقی شرق را بررسی کرده، علامت زدم و دادم ترجمه کردند و با خودم بردم. کتاب عزیز شعبانی (رییس هنرستان تبریز) و قدری مدارک دیگر هم همراهم بود. گفتم آقا حق را ناحق نکنید؛ این ساز مال ما و از افتخارات ماست. وقتی این مدارک را نشان دادم، همه حیرت کردند. یکی از آقایان گفت بسیار خوب، آن را جزو سازهای تخصصی بگذارید. من گفتم منتی سر من نگذارید. یا قبول کنید یا رد کنید. به من برمی خورد که عود را ساز دوم گذاشته اید؛ سازی که در واقع از کهن ترین سازهای ایران است.
بله در آثار موسیقیدانان قدیم مثل عبدالقادر مراغی و دیگران هم عود مهم ترین ساز است...
من گفتم نه به خاطر من، بلکه به خاطر موسیقی مملکت این ساز را بپذیرید. تازه سازهای دیگری مثل قانون هم هست که آقای مفتاح باید زحمتش را بکشد. شما نباید کسی را برای یادگیری به عراق بفرستید. ما باید به آنها عود یاد دهیم. گفتند بله مقصر ما بوده ایم. بعد از چند ماه تعدادی دانشجو از ترکیه و عراق و مصر بورس تحصیلی گرفتند و به هنرستان موسیقی آمدند که من خیلی لذت بردم و آموزش آنها را بر عهده گرفتم. یکی از آنها که عراقی بود، قانون بسیار خوبی می زد. من به او گفتم کلاس من پر است و وقت ندارم؛ اگر می خواهد به او درس دهم، باید قول دهد تدریس قانون به هنرجویان ما را بر عهده بگیرد.
با این حساب می شود گفت اولین کسی که تدریس عود را در ایران جدی گرفت، شما بودید.
برای همین هم بود که به من لقب پدر عود دادند و وزارت ارشاد هم آن را تایید کرد. البته این اسم دردی را دوا نمی کند، بلکه وظیفه ما را سنگین تر می کند.
اما شما در نواختن عود هیچ وقت استادی نداشته اید و کاملا خودآموخته هستید. درست است؟
‏بله، همیشه آرزو داشتم ببینم یکی، دو نفر در گروه های موسیقی ایران عود می زنند. روزی که من می خواستم عودی تهیه کنم، شکل آن را نمی دانستم. مرحوم نریمان آبنوسی که اولین سازنده عود ایران بود، به من گفت تو فقط عود را به من نشان بده، من تا یک هفته آن را می سازم. اما امروز همه جا عود هست.
در آن زمان که کسی عود را نمی شناخت، چه شد که شما به سراغ آن رفتید؟
صدای بم عود را از رادیوها می شنیدم. از نوازنده های عرب. مطالبی را که می زدند، نمی پسندیدم، اما صدای آن را دوست داشتم و برایم مثل صدای پدربزرگ ها بود.
کدام نوازنده عرب را بیشتر می پسندیدید؟ مثلا منیر بشیر را؟
خدا رحمتش کند، او بعدها مشهور شد. من در آن زمان صدای عود محمد عبدالوهاب مصری را زیاد گوش می کردم که دکترای موسیقی داشت و صدای خوبی هم داشت. در سال های دهه 20 که من دبیرستانی بودم، تکنوازی عودش از رادیو پخش می شد. از ساز او لذت می بردم، اما مطالبش عربی بود. خود من هم در آن زمان سه تار می زدم. بعدها پدرم برایم تاری تهیه کرد.
پس پدرتان هم اهل موسیقی بود؟
بله، پدرم موسیقی می دانست و به ردیف ها مسلط بود، اما چون پزشک بود و در شهر مذهبی مشهد زندگی می کرد، نمی خواست مردم بدانند موسیقی می داند. این بود که فقط در محافل دوستانه ساز می زد و من هم که بچه بودم، هر سوالی داشتم از او می پرسیدم. یک بار پدرم دست به ابتکاری زد که من در سنین خردسالی ردیف ها را خوب یاد بگیرم. یک سال ماه رمضان که داشت شروع می شد، ایشان آقایی را آورد بالای پشت بام و پیت های حلبی آوردند و پر از ماسه کردند و فانوس و شمع در آنها گذاشتند و خلاصه چراغانی کردند. من هم که بچه بودم و این چیزها را خیلی دوست داشتم. بعد به من گفت اینها را درست کرده ام به شرطی که تو سعی کنی آواز بخوانی. شعرها را می داد به من و می گفت امشب شروع می کنیم از مایه ابوعطا، گوشه حجاز. فردا اینها را از تو می پرسم؛ اگر بلد نباشی بخوانی، چراغ ها را جمع می کنم. من هم به شوق چراغ ها یاد می گرفتم. خود او هم تار و سه تار و نی را خیلی خوب می زد. صدایش هم خوب بود و من آواز ضبط شده اش را دارم. می گفت پسرم بخوان و نترس؛ اگر درست خواندی، دوزار می دهم شیرینی خامه ای بخری، اگر نه از این چراغ ها کم می کنم. ایشان می خواست که بچه ای در آن سن را به یادگیری علاقه مند کند. صدای مرا هم نمی دانم شنیده اید یا نه، اما خوب بود. بعدها در حدود سال 41 چند تصنیف محلی از ساخته های خودم را اجرا و ضبط کردم که اکنون موجود است و به شما خواهم داد.
در سرگذشت شما می خوانیم که نت خوانی نمی دانستید و روح الله خالقی به صورت مکاتبه ای شما را آموزش داد. از آشنایی تان با استاد خالقی بگویید؟
در سال های نوجوانی یک روز در مشهد در راه دبیرستان <<مجله موسیقی ایران>> را دیدم. آن را گرفتم و مطالعه کردم، دیدم در صفحه اول آن نوشته هنرستان موسیقی به همت آقایان وزیری و خالقی تاسیس شد. من خوشحال شدم و به رییس هنرستان که آقای خالقی بود نامه نوشتم که من ساکن مشهدم و در اینجا هیچ کس نت نمی داند و سابقه ای از نت وجود ندارد. من دلم می خواهد پیشرفت کنم، اما تنها به روش سینه به سینه کار کرده ام. ایشان به من گفت شما نمونه ای از کارَت را ضبط کن و برای من بفرست. آن وقت ها ضبط صوت تنها در اختیار ادارات و روزنامه ها بود. من به دفتر روزنامه <<آفتاب شرق>> رفتم که طبقه بالای رادیو مشهد بود و با تار قطعاتی در شور ضبط کردم و فرستادم و ایشان گوش کردند. بعد به تلفنخانه رفتم و با ایشان صحبت کردم، گفتند کار شما بهتر از خیلی هاست. ایشان اول پیشنهاد کرد من به تهران بروم. اما گفتم نمی توانم. ایشان گفت اصلا ناراحت نباش؛ هفته ای یک بار در روز فلان و ساعت فلان به من زنگ بزن تا نت خوانی را از اول به شما یاد دهم. بعد هم دو جلد کتاب اول و دوم تار را برایم فرستاد. به هر حال چنان مرا راهنمایی می کرد که اصلا احساس راه دور نمی کردم. از آن به بعد من شروع کردم به نوشتن قطعات خودم.
از چه زمانی کار اجرا و تکنوازی را به صورت جدی آغاز کردید؟
من ابتدا در سنین بسیار کم در برنامه کودک رادیو مشهد ساز می زدم. آهنگ ها را هم خودم می ساختم. خیلی دلنشین بود، چون بچه بودم و کودک برای کودک ساز می زد. بعد از آن با برنامه گلهای رادیو خراسان - که تقلیدی از برنامه گلها بود - و ارکستر جوانان مشهد همکاری کردم. سپس آقای معینیان، مدیرعامل رادیو مشهد، به من ابلاغ ماموریت داد که به شیراز بروم و موسیقی رادیو فارس را فعال کنم. تا سال 41-40 در شیراز بودم. در آنجا تار و سازهای دیگر می زدم. در تهران هم اول قرار بود تار بزنم. اولین بار که استودیو تکنوازان در اختیار من بود، در راهِ رفتن با روانشاد استاد جلیل شهناز برخورد کردم که از قبل به واسطه نریمان آبنوسی با هم آشنا شده بودیم و دوستی بین ما شکل گرفته بود. ایشان گفت نریمان کجا می روی؟ گفتم می روم استودیو شماره2 تکنوازان برنامه دارم. گفت می خواهی تار بزنی؟ گفتم پس چه کنم؟ گفت پیشنهادی دارم؛ ما الان چهار،پنج نفریم که در رادیو تار می زنیم و همیشه هم در رقابت و مبارزه با یکدیگر هستیم.
لابد منظور ایشان به جز خودشان، استادان فرهنگ شریف، لطف الله مجد، فریدون حافظی، ابراهیم سرخوش و... بوده است؟
بله، و بعد گفت ما چند نفر مدام مزاحم هم هستیم اما چون سابقه و آشنایی داریم، راحت می توانیم با همدیگر کنار بیاییم. تو هم که بیایی مجبور می شوی همین روش را ادامه دهی، ولی چون تازه واردی و آشنایی هم بین عوامل رادیو نداری، اذیت می شوی. پس بهتر است تار را کنار بگذاری و عود بزنی. گفتم اما کسی عود را نمی شناسد. گفت خب تو بشناسان که هم در نواختنش مهارت داری و هم تا آخر فقط خودت تنها هستی. من هم پذیرفتم و رفتم عود را آوردم. بار اول به من گفتند چهارگاه و افشاری بزن که پرده گیری شان با عود بسیار دشوار است. رفتم زدم و هفته بعد به من ابلاغ دادند که شما تکنواز عود رادیو ایران هستی و بعد از آن من رسما نوازنده عود شدم و روزهای دوشنبه برنامه ساز تنها داشتم.
چه کسانی درباره کار شما نظر دادند؟
کسانی که از ما امتحان می گرفتند آقایان مشیرهمایون شهردار، حسینعلی ملاح، علی تجویدی و حبیب الله بدیعی بودند. چند نفر دیگر هم امتحان نوازندگی عود دادند که البته رد شدند.
در رادیو با کدام هنرمندان همکاری داشتید؟
من با بیشتر خوانندگان و نوازندگان، اعم از زن و مرد، همکاری کرده ام، مثلا آهنگی برای خانم پوران ساختم که در زمان خود بسیار مشهور شد. برنامه ای هم با مهدی خالدی داشتم. ایشان چندین سال از من بزرگ تر بود و مردی شریف و بهترین ویولن نواز زمان خود بود. با مرحوم حبیب الله بدیعی از طرف رادیو به انگلیس، آلمان، اتریش و جاهای دیگر رفتم. با آقای همایون خرم هم در برنامه <<اف ام>> رادیو همکاری داشتم. در همان جا با آقایان شهناز و شریف و محمود رحمانی پور همنوازی می کردم. آقای شجریان هم در همان سال ها به این برنامه پیوست و تا اوایل انقلاب همکاری می کردیم. یک برنامه تلویزیونی هم بود به نام <<بشنو از نی>> که با همان ساختار برنامه گلهای رادیو، هفته ای یک بار پنجشنبه ها پخش می شد. خانم ها فخری نیکزاد و آذر پژوهش گویندگان آن بودند. بهمن بوستان هم تهیه کننده و نویسنده اش بود. من و فرهنگ شریف، اصغر بهاری، محمد موسوی، آقایان گلپا، شجریان و نادر گلچین و بیشتر از آنها ایرج به نوبت برنامه اجرا می کردیم که خیلی هم از جانب اهل فرهنگ محبوب و مورد استقبال بود. این برنامه هم بعد از انقلاب متوقف شد. حتی فیلم های آن هم از بین رفت.
بعد از انقلاب تکنوازی ویولن را از موسیقی ایران حذف کردند و تدریس آن ممنوع شد. شما نظرتان چیست؟
من اصلا موافق نبودم. ساز ساز است دیگر. چه دلیلی دارد ساز را حذف کنیم! چون دست فرنگی ها بوده؟ اتفاقا یکی،دو هفته پیش یک تکنوازی زیبا از سیاوش زندگانی شنیدم در شور و مخالف سه گاه که من و فضل الله توکل هم با او همراهی می کردیم. بعد از انقلاب هم بالاخره آقای اسدالله ملک مجددا تکنوازی ویولن را راه انداخت.
اقدامات مرحوم نورعلی برومند و جریان مرکز حفظ و اشاعه را چطور ارزیابی می کنید؟
در آنجا برخی استادان مکاتب قدیم مثل یوسف فروتن و سعید هرمزی می کوشیدند موسیقی اصیل و قدیم ایران را به جوانان بیاموزند؛ چون در قدیم آموزش به صورت سینه به سینه بود و نت نویسی وجود نداشت، در آنجا این روش احیا شد.
نظر شما در مورد نسل پس از انقلاب موسیقی ایران چیست؟
به نظر من کار اینها هیچ ارتباطی با موسیقی نسل پیش و دوره ای که موسیقی ایران همچون انبانی پر از گوهرهای قیمتی بود، ندارد. این آقایان علیزاده و مشکاتیان و چند نفر دیگر که در این سال ها جزو بهترین ها هستند، نیمی از میراث آن نسل را با خود دارند و نیمه دیگرشان محصول این دوره است. بنابراین آنها را باید تا حدی جزو همان نسل به حساب آورد، مثلا آقای مشکاتیان که من بسیار دوستش می داشتم و کارش بسیار خوب بود و انسان خوبی هم بود را باید پرورده فرهنگ موسیقی نسل قبل قلمداد کرد. خود آقای علیزاده هم که سال ها در هنرستان در کنار هم تدریس می کردیم و انصافا به من هم بسیار محبت و احترام می کرد، در آن شرایط رشد کرده است. موسیقی دوره ما همه اش احساس بود. بارها دیده بودم که موقع تکنوازی اکثر هنرمندان گلها احساساتی می شدند و اشک می ریختند. بعد از فوت آقای داوود پیرنیا که سرپرست برنامه گلها بود، کسانی که وابستگی حزبی و توده ای داشتند، وارد مسوولیت های موسیقی رادیو شدند و یکی از آنها یک بار در حیاط رادیو، من و آقای شهناز را دید و با اشاره به تارنواز جوانی که آن روزها کارش را تازه شروع کرده بود، گفت آقای شهناز دیگر دوره شما تمام شده و حالا غول تار این جوان است که همراه من است. بعد از انقلاب همین آدم ها آمدند و برنامه ای چیدند که از همه هنرمندان باسابقه امتحان بگیرند. حتی به آقای تجویدی هم گفته بودند بیا امتحان بده که ایشان گفته بود چه کسی می خواهد ما را امتحان کند؟ به من هم گفتند بیا اما گفتم من با تمام سوابقم هیچ چیزی نمی خواهم و لطفا اسم مرا کلا خط بزنید. پس از آن 16سال خانه نشین شدم که البته بابت این خانه نشینی بسیار ممنونم چون در این سال ها کتاب هایی برای آموزش عود تالیف و شاگردان بسیاری تربیت کردم. کتاب ردیف موسیقی ایران برای عود که تالیف آن بیشتر از 13سال طول کشید، محصول همین دوره است. دفتری دارم که نام همه شاگردان قدیم و جدیدم را با تاریخ ورود و خروجشان در آن نوشته ام. محمد فیروزی، حسین بهروزی نیا، ارسلان کامکار، نگار بوبان، شاپور رحیمی و علی پژوهشگر از شاگردان خوب من بوده اند. من هیچ وقت به شاگردانم فشار نیاورده ام که شما هم درست مثل من ساز بزنید. همیشه گفته ام شما راه خودتان را بروید. هر کسی یک احساسی دارد. هیچ وقت احساس دو نفر مثل هم نیست. پس نیازی نیست که کسی ادای دیگری را دربیاورد، مثلا علی پژوهشگر در جایی چند دقیقه مثل من ساز زد، اما در نهایت آنچه از خودش زد خیلی بهتر بود. امروز همه جا عود تدریس می شود و هنرجویان این ساز روزبه روز بیشتر می شوند؛ این باعث خوشحالی و امیدواری من می شود که می بینم زحماتم بی حاصل نبوده است.
-- کد خبر: 25752
تاریخ خبر: ۱۳۹۲ پنج شنبه ۳۰ آبان
از نسل تکنوازان رادیو و برنامه گلهاست. نخستین کسی است که ساز کهن و زاده ایران زمین، عود را جدی گرفت و مستقل نواخت. پیش از او حتی استادان موسیقی ایران، عود را چندان نمی شناختند و آن را سازی عربی می پنداشتند. سال ها یگانه تکنواز عود بود و دیگران همه بعدتر آمدند. اکنون نام عود با نام او یکی شده؛ همچون ویولن و یاحقی، کمانچه و بهاری، تار و شهناز، نی و کسایی. اما جایگاه او را بیشتر باید با کسایی قیاس کرد؛ زیرا در سازهای دیگر کسانی دیگر هم هنر نموده اند، ولی در نی کسایی در قله است و دیگران در دامنه؛ او نیز در ساز خود چنین است. اسکندر ابراهیمی زنجانی، زاده 1314 در مشهد، از سر ارادت به سازسازی مسیحی به نام نریمان آبنوسی، نام منصور نریمان را بر خود نهاد و در موسیقی معاصر ایران به این نام شهرت یافت. کار را با سه تار و تار آغاز کرد تا به عود رسید. گرایش به این ساز در آن روزها به راهی بی فرجام می مانست؛ اما او به این راه گام نهاد و به فرجامش رساند. گفتنی ها را خود به نیکی گفته، من نیز نکته ای می افزایم و آن اینکه این روزها <<مُد>> شده همه خود را به چندین هنر آراسته کنند! اما نریمان به درستی که به چندین هنر آراسته است. این پیرِ بی ادعای عود، نقاش و خط نویسی چابک دست است، ولی اینها در پیش توان خوانندگی اش هیچ نیست. پیش تر صدای بعضی نوازندگان بزرگ را همه شنیده ایم؛ از آواز حسین تهرانی با ویولن صبا تا زمزمه های ذوالفنون و سه تارش و تصنیف خوانی حبیب بدیعی و پرویز مشکاتیان؛ اما بی اغراق صدای نریمان به حد خواننده ای کامل تواناست. او در اوایل دهه 1340 چند تصنیف محلی را در مایه های شیرازی با شعر و آهنگ خودش به همراه ارکستر رادیو به طرزی حیرت انگیز اجرا کرده است. وقتی پسرش - که بی لطف او این گفت وگو میسر نمی شد - صدای نریمان را برای ما پخش می کند، استاد بی اختیار به شوق می آید و همراهی می کند. به زودی می کوشم قسمت هایی از آوای او را در فضای مجازی منتشر کنم. حتی در سال هایی که بیشتر هم نسلانش یا رو در خاک کشیده یا درها را به روی خود بسته بودند، نریمان از پا ننشست و ضمن شاگردپروری، سازش را با تالیف چند کتاب کارآمد ترویج کرد. منصور نریمان را پدر عود ایران خوانده اند. بی گمان چنین است و همه نوازندگان این ساز، امروز و از این پس، شاگرد اویند.
جناب استاد، همه شما را با عنوان پدر عودنوازی ایران می شناسند. نخستین باری که این لقب برای شما به کار رفت کی و به چه مناسبتی بود؟
زمانی که یهودی منوهین، موسیقیدان و نوازنده مشهور ویولن، در دهه 40 به ایران آمد، گفت می خواهم چند نفر از استادان موسیقی و نوازندگان برجسته شما را ببینم. بنده به همراه آقایان فرهنگ شریف و اسدالله ملک و چند نفر دیگر از طرف رادیو به دیدار ایشان رفتیم. آقای ابراهیم قنبری مهر هم با ایشان ملاقاتی داشت و یکی از ویولن های ساخت خودش را به او اهدا کرد. منوهین ساز استاد قنبری مهر را بسیار پسندید و با آن نواخت. از سرعت عمل آقای شریف هم در نواختن تار بسیار تعریف کرد. اما ساز مرا که شنید، بسیار تحسین کرد و گفت من شیوه عودنوازی شما را در هیچ یک از کشورهای عربی و ترکی نشنیده ام. آقای شریف هم گفت به همین دلیل است که به ایشان پدر عود ایران می گویند. بعد از آن بود که این لقب برای من به تدریج بر سر زبان ها افتاد.
گویا از ویولن اسدالله ملک هم تمجید کرده بود؟
بله. چون خودش ویولن نواز بود و این ساز را خوب می شناخت.
البته قبل از شما کسان دیگری عود می زدند، از جمله اکبر محسنی و یوسف کاموسی. آیا شما ایشان را دیده بودید؟
بله دیده بودم. اکبر محسنی - خدا رحمتش کند - تار خوبی می زد که به سبک قدما نزدیک بود. تصنیف های خوبی مثل <<الهه ناز>> هم ساخته که ماندگار شده اند. دشیفر و نت خوانی را هم خوب بلد بود، اما عودش چندان تعریفی نداشت. جریان این بود که آقای خالقی از طرف هنرستان موسیقی ایشان و آقای مهدی مفتاح را ماموریت دادند که در بغداد دوره ببینند و نواختن عود و قانون را یاد بگیرند. مفتاح موقع رفتن اصلا قانون نزده بود؛ سازش ویولن بود و خوب هم می زد، اما بعد از یک سال که برگشت، یک نوازنده کامل قانون شده بود و مِتُد آموزشی هم برای قانون نوشت. او با زحمت هایی که کشید، پول ماموریت را حلال کرد و ما هم خوشحال بودیم که این ساز فراموش شده ایرانی به سازهایمان اضافه شد. بعد هم شروع به تدریس قانون کرد و از شاگردان ایشان خانم سیمین آقارضی و خانم ملیحه سعیدی و این اواخر دخترم سهیلا ابراهیمی بودند که از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و الان در ایران نیست.
یوسف کاموسی چطور؟ آیا ایشان را دیده بودید؟ گویا در ارکستر مجید وفادار ساز می زد؟
بله، با ایشان عکس هم دارم. کارش بهتر بود، اما بیشتر در مجالس و به صورت مردم پسند عود می زد، چون که باید زندگی می کرد. زندگی محقری هم داشت. در گروهی که خانم الهه بود و در ارکستر سازهای ملی رادیو به رهبری مفتاح عود می زد. مفتاح که به بغداد رفت، همایون خرم را سرپرست این ارکستر کردند، اما مفتاح پس از بازگشت رهبری ارکستر سازهای ملی را دوباره بر عهده گرفت، چون سابقه اش بیشتر بود و ارکستر را خیلی خوب اداره می کرد و تا آخرین روزهای ارکستر هم او رهبر آن بود.
آقای شهیدی چطور بود؟
آقای شهیدی بیشتر جواب آواز خودش را می داد و به نوعی زیر صدای خودش چیزی شبیه آکورد می گرفت و صدایش را همراهی می کرد. ایشان بداهه نوازی نکرده، اما خواننده بسیار خوبی است و شم و دانش ردیف هم دارد.
نصرالله زرین پنجه هم بود که این ساز را وارد هنرستان موسیقی کرد...
بله، ایشان هم البته نوازنده تار بود و عود را به عنوان ساز دوم تدریس می کرد. من آن مرحوم را هرگز ندیدم. پیش از آنکه به تهران بیایم، آقای خالقی یادداشتی برای مسوولان هنرستان نوشته بود که اگر نریمان آمد، به هر قیمتی تدریس عود را به او بسپارید. وقتی در سال 1341 به تهران آمدم، آقای خالقی کنار رفته بود و ریاست هنرستان را به آقای دهلوی سپرده بودند. اولین کاری که کردم رفتم اداره موسیقی. مسوولان آنجا گفتند عود سازی عربی است و باید ساز دوم شما باشد. من گفتم از شما استادان موسیقی بعید است که این حرف را می زنید! فکر نمی کنید این توهین به موسیقی ما باشد؟ شما چرا مطالعه نمی کنید؟ این ساز مال این مملکت است. گفتند شما باید مدرک بیاورید و ثابت کنید که این ساز ایرانی است. برای جلسه بعد قرار گذاشتیم و من کتاب جورج فارمر را که در آن تاریخ موسیقی شرق را بررسی کرده، علامت زدم و دادم ترجمه کردند و با خودم بردم. کتاب عزیز شعبانی (رییس هنرستان تبریز) و قدری مدارک دیگر هم همراهم بود. گفتم آقا حق را ناحق نکنید؛ این ساز مال ما و از افتخارات ماست. وقتی این مدارک را نشان دادم، همه حیرت کردند. یکی از آقایان گفت بسیار خوب، آن را جزو سازهای تخصصی بگذارید. من گفتم منتی سر من نگذارید. یا قبول کنید یا رد کنید. به من برمی خورد که عود را ساز دوم گذاشته اید؛ سازی که در واقع از کهن ترین سازهای ایران است.
بله در آثار موسیقیدانان قدیم مثل عبدالقادر مراغی و دیگران هم عود مهم ترین ساز است...
من گفتم نه به خاطر من، بلکه به خاطر موسیقی مملکت این ساز را بپذیرید. تازه سازهای دیگری مثل قانون هم هست که آقای مفتاح باید زحمتش را بکشد. شما نباید کسی را برای یادگیری به عراق بفرستید. ما باید به آنها عود یاد دهیم. گفتند بله مقصر ما بوده ایم. بعد از چند ماه تعدادی دانشجو از ترکیه و عراق و مصر بورس تحصیلی گرفتند و به هنرستان موسیقی آمدند که من خیلی لذت بردم و آموزش آنها را بر عهده گرفتم. یکی از آنها که عراقی بود، قانون بسیار خوبی می زد. من به او گفتم کلاس من پر است و وقت ندارم؛ اگر می خواهد به او درس دهم، باید قول دهد تدریس قانون به هنرجویان ما را بر عهده بگیرد.
با این حساب می شود گفت اولین کسی که تدریس عود را در ایران جدی گرفت، شما بودید.
برای همین هم بود که به من لقب پدر عود دادند و وزارت ارشاد هم آن را تایید کرد. البته این اسم دردی را دوا نمی کند، بلکه وظیفه ما را سنگین تر می کند.
اما شما در نواختن عود هیچ وقت استادی نداشته اید و کاملا خودآموخته هستید. درست است؟
‏بله، همیشه آرزو داشتم ببینم یکی، دو نفر در گروه های موسیقی ایران عود می زنند. روزی که من می خواستم عودی تهیه کنم، شکل آن را نمی دانستم. مرحوم نریمان آبنوسی که اولین سازنده عود ایران بود، به من گفت تو فقط عود را به من نشان بده، من تا یک هفته آن را می سازم. اما امروز همه جا عود هست.
در آن زمان که کسی عود را نمی شناخت، چه شد که شما به سراغ آن رفتید؟
صدای بم عود را از رادیوها می شنیدم. از نوازنده های عرب. مطالبی را که می زدند، نمی پسندیدم، اما صدای آن را دوست داشتم و برایم مثل صدای پدربزرگ ها بود.
کدام نوازنده عرب را بیشتر می پسندیدید؟ مثلا منیر بشیر را؟
خدا رحمتش کند، او بعدها مشهور شد. من در آن زمان صدای عود محمد عبدالوهاب مصری را زیاد گوش می کردم که دکترای موسیقی داشت و صدای خوبی هم داشت. در سال های دهه 20 که من دبیرستانی بودم، تکنوازی عودش از رادیو پخش می شد. از ساز او لذت می بردم، اما مطالبش عربی بود. خود من هم در آن زمان سه تار می زدم. بعدها پدرم برایم تاری تهیه کرد.
پس پدرتان هم اهل موسیقی بود؟
بله، پدرم موسیقی می دانست و به ردیف ها مسلط بود، اما چون پزشک بود و در شهر مذهبی مشهد زندگی می کرد، نمی خواست مردم بدانند موسیقی می داند. این بود که فقط در محافل دوستانه ساز می زد و من هم که بچه بودم، هر سوالی داشتم از او می پرسیدم. یک بار پدرم دست به ابتکاری زد که من در سنین خردسالی ردیف ها را خوب یاد بگیرم. یک سال ماه رمضان که داشت شروع می شد، ایشان آقایی را آورد بالای پشت بام و پیت های حلبی آوردند و پر از ماسه کردند و فانوس و شمع در آنها گذاشتند و خلاصه چراغانی کردند. من هم که بچه بودم و این چیزها را خیلی دوست داشتم. بعد به من گفت اینها را درست کرده ام به شرطی که تو سعی کنی آواز بخوانی. شعرها را می داد به من و می گفت امشب شروع می کنیم از مایه ابوعطا، گوشه حجاز. فردا اینها را از تو می پرسم؛ اگر بلد نباشی بخوانی، چراغ ها را جمع می کنم. من هم به شوق چراغ ها یاد می گرفتم. خود او هم تار و سه تار و نی را خیلی خوب می زد. صدایش هم خوب بود و من آواز ضبط شده اش را دارم. می گفت پسرم بخوان و نترس؛ اگر درست خواندی، دوزار می دهم شیرینی خامه ای بخری، اگر نه از این چراغ ها کم می کنم. ایشان می خواست که بچه ای در آن سن را به یادگیری علاقه مند کند. صدای مرا هم نمی دانم شنیده اید یا نه، اما خوب بود. بعدها در حدود سال 41 چند تصنیف محلی از ساخته های خودم را اجرا و ضبط کردم که اکنون موجود است و به شما خواهم داد.
در سرگذشت شما می خوانیم که نت خوانی نمی دانستید و روح الله خالقی به صورت مکاتبه ای شما را آموزش داد. از آشنایی تان با استاد خالقی بگویید؟
در سال های نوجوانی یک روز در مشهد در راه دبیرستان <<مجله موسیقی ایران>> را دیدم. آن را گرفتم و مطالعه کردم، دیدم در صفحه اول آن نوشته هنرستان موسیقی به همت آقایان وزیری و خالقی تاسیس شد. من خوشحال شدم و به رییس هنرستان که آقای خالقی بود نامه نوشتم که من ساکن مشهدم و در اینجا هیچ کس نت نمی داند و سابقه ای از نت وجود ندارد. من دلم می خواهد پیشرفت کنم، اما تنها به روش سینه به سینه کار کرده ام. ایشان به من گفت شما نمونه ای از کارَت را ضبط کن و برای من بفرست. آن وقت ها ضبط صوت تنها در اختیار ادارات و روزنامه ها بود. من به دفتر روزنامه <<آفتاب شرق>> رفتم که طبقه بالای رادیو مشهد بود و با تار قطعاتی در شور ضبط کردم و فرستادم و ایشان گوش کردند. بعد به تلفنخانه رفتم و با ایشان صحبت کردم، گفتند کار شما بهتر از خیلی هاست. ایشان اول پیشنهاد کرد من به تهران بروم. اما گفتم نمی توانم. ایشان گفت اصلا ناراحت نباش؛ هفته ای یک بار در روز فلان و ساعت فلان به من زنگ بزن تا نت خوانی را از اول به شما یاد دهم. بعد هم دو جلد کتاب اول و دوم تار را برایم فرستاد. به هر حال چنان مرا راهنمایی می کرد که اصلا احساس راه دور نمی کردم. از آن به بعد من شروع کردم به نوشتن قطعات خودم.
از چه زمانی کار اجرا و تکنوازی را به صورت جدی آغاز کردید؟
من ابتدا در سنین بسیار کم در برنامه کودک رادیو مشهد ساز می زدم. آهنگ ها را هم خودم می ساختم. خیلی دلنشین بود، چون بچه بودم و کودک برای کودک ساز می زد. بعد از آن با برنامه گلهای رادیو خراسان - که تقلیدی از برنامه گلها بود - و ارکستر جوانان مشهد همکاری کردم. سپس آقای معینیان، مدیرعامل رادیو مشهد، به من ابلاغ ماموریت داد که به شیراز بروم و موسیقی رادیو فارس را فعال کنم. تا سال 41-40 در شیراز بودم. در آنجا تار و سازهای دیگر می زدم. در تهران هم اول قرار بود تار بزنم. اولین بار که استودیو تکنوازان در اختیار من بود، در راهِ رفتن با روانشاد استاد جلیل شهناز برخورد کردم که از قبل به واسطه نریمان آبنوسی با هم آشنا شده بودیم و دوستی بین ما شکل گرفته بود. ایشان گفت نریمان کجا می روی؟ گفتم می روم استودیو شماره2 تکنوازان برنامه دارم. گفت می خواهی تار بزنی؟ گفتم پس چه کنم؟ گفت پیشنهادی دارم؛ ما الان چهار،پنج نفریم که در رادیو تار می زنیم و همیشه هم در رقابت و مبارزه با یکدیگر هستیم.
لابد منظور ایشان به جز خودشان، استادان فرهنگ شریف، لطف الله مجد، فریدون حافظی، ابراهیم سرخوش و... بوده است؟
بله، و بعد گفت ما چند نفر مدام مزاحم هم هستیم اما چون سابقه و آشنایی داریم، راحت می توانیم با همدیگر کنار بیاییم. تو هم که بیایی مجبور می شوی همین روش را ادامه دهی، ولی چون تازه واردی و آشنایی هم بین عوامل رادیو نداری، اذیت می شوی. پس بهتر است تار را کنار بگذاری و عود بزنی. گفتم اما کسی عود را نمی شناسد. گفت خب تو بشناسان که هم در نواختنش مهارت داری و هم تا آخر فقط خودت تنها هستی. من هم پذیرفتم و رفتم عود را آوردم. بار اول به من گفتند چهارگاه و افشاری بزن که پرده گیری شان با عود بسیار دشوار است. رفتم زدم و هفته بعد به من ابلاغ دادند که شما تکنواز عود رادیو ایران هستی و بعد از آن من رسما نوازنده عود شدم و روزهای دوشنبه برنامه ساز تنها داشتم.
چه کسانی درباره کار شما نظر دادند؟
کسانی که از ما امتحان می گرفتند آقایان مشیرهمایون شهردار، حسینعلی ملاح، علی تجویدی و حبیب الله بدیعی بودند. چند نفر دیگر هم امتحان نوازندگی عود دادند که البته رد شدند.
در رادیو با کدام هنرمندان همکاری داشتید؟
من با بیشتر خوانندگان و نوازندگان، اعم از زن و مرد، همکاری کرده ام، مثلا آهنگی برای خانم پوران ساختم که در زمان خود بسیار مشهور شد. برنامه ای هم با مهدی خالدی داشتم. ایشان چندین سال از من بزرگ تر بود و مردی شریف و بهترین ویولن نواز زمان خود بود. با مرحوم حبیب الله بدیعی از طرف رادیو به انگلیس، آلمان، اتریش و جاهای دیگر رفتم. با آقای همایون خرم هم در برنامه <<اف ام>> رادیو همکاری داشتم. در همان جا با آقایان شهناز و شریف و محمود رحمانی پور همنوازی می کردم. آقای شجریان هم در همان سال ها به این برنامه پیوست و تا اوایل انقلاب همکاری می کردیم. یک برنامه تلویزیونی هم بود به نام <<بشنو از نی>> که با همان ساختار برنامه گلهای رادیو، هفته ای یک بار پنجشنبه ها پخش می شد. خانم ها فخری نیکزاد و آذر پژوهش گویندگان آن بودند. بهمن بوستان هم تهیه کننده و نویسنده اش بود. من و فرهنگ شریف، اصغر بهاری، محمد موسوی، آقایان گلپا، شجریان و نادر گلچین و بیشتر از آنها ایرج به نوبت برنامه اجرا می کردیم که خیلی هم از جانب اهل فرهنگ محبوب و مورد استقبال بود. این برنامه هم بعد از انقلاب متوقف شد. حتی فیلم های آن هم از بین رفت.
بعد از انقلاب تکنوازی ویولن را از موسیقی ایران حذف کردند و تدریس آن ممنوع شد. شما نظرتان چیست؟
من اصلا موافق نبودم. ساز ساز است دیگر. چه دلیلی دارد ساز را حذف کنیم! چون دست فرنگی ها بوده؟ اتفاقا یکی،دو هفته پیش یک تکنوازی زیبا از سیاوش زندگانی شنیدم در شور و مخالف سه گاه که من و فضل الله توکل هم با او همراهی می کردیم. بعد از انقلاب هم بالاخره آقای اسدالله ملک مجددا تکنوازی ویولن را راه انداخت.
اقدامات مرحوم نورعلی برومند و جریان مرکز حفظ و اشاعه را چطور ارزیابی می کنید؟
در آنجا برخی استادان مکاتب قدیم مثل یوسف فروتن و سعید هرمزی می کوشیدند موسیقی اصیل و قدیم ایران را به جوانان بیاموزند؛ چون در قدیم آموزش به صورت سینه به سینه بود و نت نویسی وجود نداشت، در آنجا این روش احیا شد.
نظر شما در مورد نسل پس از انقلاب موسیقی ایران چیست؟
به نظر من کار اینها هیچ ارتباطی با موسیقی نسل پیش و دوره ای که موسیقی ایران همچون انبانی پر از گوهرهای قیمتی بود، ندارد. این آقایان علیزاده و مشکاتیان و چند نفر دیگر که در این سال ها جزو بهترین ها هستند، نیمی از میراث آن نسل را با خود دارند و نیمه دیگرشان محصول این دوره است. بنابراین آنها را باید تا حدی جزو همان نسل به حساب آورد، مثلا آقای مشکاتیان که من بسیار دوستش می داشتم و کارش بسیار خوب بود و انسان خوبی هم بود را باید پرورده فرهنگ موسیقی نسل قبل قلمداد کرد. خود آقای علیزاده هم که سال ها در هنرستان در کنار هم تدریس می کردیم و انصافا به من هم بسیار محبت و احترام می کرد، در آن شرایط رشد کرده است. موسیقی دوره ما همه اش احساس بود. بارها دیده بودم که موقع تکنوازی اکثر هنرمندان گلها احساساتی می شدند و اشک می ریختند. بعد از فوت آقای داوود پیرنیا که سرپرست برنامه گلها بود، کسانی که وابستگی حزبی و توده ای داشتند، وارد مسوولیت های موسیقی رادیو شدند و یکی از آنها یک بار در حیاط رادیو، من و آقای شهناز را دید و با اشاره به تارنواز جوانی که آن روزها کارش را تازه شروع کرده بود، گفت آقای شهناز دیگر دوره شما تمام شده و حالا غول تار این جوان است که همراه من است. بعد از انقلاب همین آدم ها آمدند و برنامه ای چیدند که از همه هنرمندان باسابقه امتحان بگیرند. حتی به آقای تجویدی هم گفته بودند بیا امتحان بده که ایشان گفته بود چه کسی می خواهد ما را امتحان کند؟ به من هم گفتند بیا اما گفتم من با تمام سوابقم هیچ چیزی نمی خواهم و لطفا اسم مرا کلا خط بزنید. پس از آن 16سال خانه نشین شدم که البته بابت این خانه نشینی بسیار ممنونم چون در این سال ها کتاب هایی برای آموزش عود تالیف و شاگردان بسیاری تربیت کردم. کتاب ردیف موسیقی ایران برای عود که تالیف آن بیشتر از 13سال طول کشید، محصول همین دوره است. دفتری دارم که نام همه شاگردان قدیم و جدیدم را با تاریخ ورود و خروجشان در آن نوشته ام. محمد فیروزی، حسین بهروزی نیا، ارسلان کامکار، نگار بوبان، شاپور رحیمی و علی پژوهشگر از شاگردان خوب من بوده اند. من هیچ وقت به شاگردانم فشار نیاورده ام که شما هم درست مثل من ساز بزنید. همیشه گفته ام شما راه خودتان را بروید. هر کسی یک احساسی دارد. هیچ وقت احساس دو نفر مثل هم نیست. پس نیازی نیست که کسی ادای دیگری را دربیاورد، مثلا علی پژوهشگر در جایی چند دقیقه مثل من ساز زد، اما در نهایت آنچه از خودش زد خیلی بهتر بود. امروز همه جا عود تدریس می شود و هنرجویان این ساز روزبه روز بیشتر می شوند؛ این باعث خوشحالی و امیدواری من می شود که می بینم زحماتم بی حاصل نبوده است.
---
شما به این دلیل این پیام را دریافت کردهاید که در گروه Google Groups "دوستان راديو گلها" مشترک شدهاید.
برای لغو اشتراک در این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به friends-of-radio-golha و unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینههای بیشتر، از https://groups.google.com/groups/opt_out دیدن کنید.
No comments:
Post a Comment