تو جانِ من شده بودی و من جوان شده بودم
وَ اعتراف کنم شوقِ ناگهان شده بودم
تو هم نیامده هم آمده چه حال و هوایی
عجب بیانی از آن حسِ بی بیان شده بودم
کمی نه _ کمی از کم زیادتر به گمانم
دچار وسوسه و شرمِ توامان شده بودم
نگاه کردی می خواستم سلام بگویم
که شرمسار تو از لکنت زبان شده بودم
سَسَسَسَسَسَسَ و زبانم به رمز نام تو را گفت
و من چقدر از این گفته شادمان شده بودم
تو خواستی که بخوانم ، سکوت کرد زمان هم
که خوش قریحه ترین شاعر زمان شده بودم
خروسخوان تو طلوعی در آسمان شده بودی
و من دوباره غروبِ ستارگان شده بودم
استاد محمد علی بهمنی
---
این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «دوستان راديو گلها» در Google Group ثبتنام شدهاید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به friends-of-radio-golha+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینههای بیشتر از https://groups.google.com/d/optout بازدید کنید.
No comments:
Post a Comment