چه مستی است ندانم که رو بماآورد - که بود ساقی و این باده از کجا آورد
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ - که وعده تو کردی و او بجا آورد
به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم - که حمله بر من مسکین یک قبا آورد
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند - که التجا به در دولت شما آورد
ای پیر شامگاهان وی کهنۀ شتابان - ای سقط دیرگاهان سزگشته در بیابان
تیفور من خدائی ، لطفی، نظر، نگاهی - بستان مرا ز اغیار تاکی کنم گدائی
آغوش تو غنودن هست آرزوی بستام - ای غایت تمنا وی گوهر نا پیدا اس قلّۀ تعالی
اینها همه از برکت بایزید تیفور بستام و مولانا مولوی بود. .
قربان شما ها: ع م ت بستامی
No comments:
Post a Comment