من سكوت اختران آسمان دانم كه چيست
من سكوت عمق بحر بي كران دانم كه چيست
من سكوت دختر محجوب پر احساس را
در حضور مرد محبوب جوان دانم كه چيست
من سكوتي را كه تنها با نواي ساز چنگ
در ميان انجمن گردد بيان دانم كه چيست
هم سكوت جنگل خاموش را پيش از بهار
هم سكوت مرگبار مردگان دانم كه چيست
داستان ماه در بدر و هلال
ماجراي شمس را با اختران دانم كه چيست
اعتراضات ملائك آنچه گفتند آشكار
آنچه در خاطر نهان كردند، دانم كه چيست
آنچه حق آموخت آدم را ز اسماء جلال
آنچه آدم گفت بر فرّشتگان دانم كه چيست
سر آن خاك مبارك پي كه در طوفان نوح
شد رهايي بخش نوح و نوحيان دانم كه چيست
آنچه آتش را گلستان كرد بر جان خليل
وانچه گلشن را كند آتشفشان دانم كه چيست
يونس اندر بطن ماهي با خدا دانم چه گفت
رمز آن زندان بي نام و نشان دانم كه چيست
آنچه موسي از جبل بشنيد و بيهوش افتاد
آنچه او را برد اوج آسمان دانم كه چيست
عطسه آدم كه روح القدس در مريم دميد
غصه هاتف ز عشق آن جوان دانم كه چيست
گفت محي الدين، حيوان شو اگر خواهي كمال
.مي نگويم هيچ و حشر مردمان دانم كه چيست
قصه نرگس كه شد مخمور چشم مست خويش
آنچه سوسن صبحدم بشنيد از مرغ سحر دانم كه چيست
آنچه را آموخت حافظ از خط زيباي يار
آنچه گفت از جوهر لعل بتان دانم كه چيست
هفت خطم، گر چه خطي مينخوانم غير عشق
هفت خط زيبا، بر جمال شاهدان دانم كه چيست
گر چه طفلم در طريق عشق و ابجد خوان علم
مبدأ و پايان كار عارفان دانم كه چيست
طفل عشقا دعوي باطل مكن خاموش باش
من سكوت طفل عشق بي زبان دانم كه چيست
__._,_.___
No comments:
Post a Comment