گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Thursday, February 12, 2009

[yaghin] رهي معيري

رهی معیری
 
بـايد خـريدارم شـوی تـا مـن خـريدارت شوم   وز جان و دل يارم شوی، تا عاشق زارت شوم

من نـيستم چـون ديگران بـازيچه ی بازيگران      اول به دام آرم تـورا، وان  گـه گـرفتارت شوم

 

گل روان ،نازنين تن ،شادروان محمد رهی معيری متخلص به رهی،چون لطافت شکوفه ی بهاران، در ارديبهشت ماه بهار سال 1288 چشم به جهان گشود.بر اثر گرايش ذوقی و سرشت عاطفی زيبايي که داشت، در نخستين گامهای نوجوانی روی به دنيای شعر آورد و هنوز هفده سال بيش نداشت که اولين رباعی خود را سرود:

کــاش امشبــم آن شــمع طـــرب مـی آمـد

ويـــن روز مفـــارقـت بـــه شــب مــی آمد

آن لب که چو جان ماست،دور از لب ماست

ای کــــاش کـه جــان مـــا بــه لب می آمد

و از آن پس نيز تا در واپسين دم از سرودن شعر و ترانه،از هر دست باز نايستاد.طبع لطيفش دز موسيقی و نقاشی نيز دست داشت.هرگز زناشويي نکرد.رهی مدتی با سمت ريس ادارة کل انتشارات و مطبوعات و مدتی در مجلات همکاری و طنز های انتقادی سياسی با نام های مستعار:شاپريون،زاغچه،حقگو و گوشه گير همکاری کرد و در دهة پايان عمرش بعد از مرحوم شادروان داود پيرنيا مسئوليت برنامه ی گلهای رنگارنگ را به عهده داشت.

رهی بعد از پنجاه و نه سال و چهارده روز زندگی پر بار،بعد از يک جراحی جانکاه در انگلستان در ساعت سه و نيم،نزديک پگاه روز جمعه بيست و چهارم آبان ماه 1347 شمسی ، ديده از جهان فروبست  و آرام يافت و دريغ و تاسفی بس بزرگ دلها را فرا گرفت.

پيکر گرامی رهی را آنچنان که شايستة او بود،از مسجد سپه سالار آن روزگار تا مقبره ظهير الدوله در خيابان دربند تهران که آرامگاه جاودانش بود،مشايعت کردند و به خاکش سپردند و سنگی روی آن نهادند.روی اين سنگ ،شعری نوشته است که خود رهی برای چنان روزی سروده و سفارش کرده بود بر آن حک کنند:

الا   ای  رهـگذر   کــز    راه   يــاری                   قـدم   بـر   تـربــت   مـا   می گـذاری

در اين جا شاعری غمناک خفته است                   رهی در سينه ی اين خاک خفته است

فـرو خفتـه چـو گل بـا سينه ی  چاک                   فـروزان  آتــشی  در سيــنه ی خـاک

بنــه  مـرهــم  ز اشــکی ،  داغ  مـا را                   بـزن  آبـی  بـر  ايـن   آتـش،   خدا را

بـه شب ها ،شمع بـزم افـروز  بـوديـم                   کـه از  روشنــدلی چـون روز  بـوديـم

کنـون   شمـع   مـزاری   نـيست  مـارا                   چـراغ    شـام    تـاری،   نيـست   مـارا

ســراغـی کـن  ،ز  جـان   دردنـاکـی                   بـر افــکن پـرتـويـي، بـر تيــره خـاکی

ز ســـوز ســينه بـا مـا هـم رهـی کـن                  چـو  بيـنی  عـاشـقی،   يـاد  رهی  کـن

 

رهی در غزل هايش شيفته ی سعدی و شيوه ی عاشقی و زبان دلاويز اوست.

تـو تماشـا گه خـلقی و مـن از بـاده ی شـوق       مستـم آنـگونه، کـه يارای تماشايم نيست

بـه سـرا پـای تـو، ای ســرو سـهی قـامت من      کـز تـو فـارغ سر مويـي به سـراپايم نيست

چه نصيبی است کز آن چهرة نوشينم هست؟      چه بلايي است کز آن قامت وبالايم نيست

                                                                                                                         (از غزل دامن دريا)

گاه نيز از درون خاطرة اشعار حافظ (مانند غزل حلقه های موج ) شنيده و گاه روی به مولانا و شيوه ی جانسوز اوست (مانند غزل حصار عافيت) گاه شيوه ی گاه کارهای توصيفی نظامی (مانند قطعه ی نيروی اشک،شاخک شمعدانی)  و گاه در سرودن تغزل شيوه ی ديگر بر می گزيند و با شيوه ی خودش مخلوط می سازد با همان سادگی و روانی و خوشاهنگی و سبکروحي و نشاط.همچنين رهی در سرودن هجو و هزل نيز  يد طولي يي دارد.

توفيق چشمگير رهی در شيوه یشعر به سبک عراقی ،شهرت او را به فراسوی مرزهای ايران و به کشورهای فارسی زبان ديگر کشيد. رهی بسيار شيک پوش و مرتب بود،هيچگاه در دو پوشش يکسان ديده نشد،رهی شيفته ی گل بود،گشاده رو  و مهربان و از لطافت و دلنشينی خاصی بر خوردار بود ،هميشه متبسم و گشاده رو بود و هرگز به گواهی دوستانش از کسی خرده به دل نگرفت.

زيبايي و شوق وصال و غم فراق در شعر رهی باعث شد تا تمامی ترانه های يادگار و ماندگار قديم

از خوانندگانی چون :استاد بنان،دلکش،مرضيه،رفيعی،قوامی و...  از شعر رهی بهره بگيرند . ترانه ی "خزان عشق" (شد خزان) با صدای بديع زاده و" کاروان" و "آذربايجان" و"من از روز ازل" و"نوای نی" و ... با صدای استاد بنان و بسياری از ترانه های گذشته،حاصل درون مايه ی اشعار رهی است.

در پايان چند شعری از رهی گفته و به ياد تکيه کلام زيبايش ( ای به قربان تو من)  سخن کوتاه می گردانم.روحش شاد و يادش گرامی باد.

 
سيد مهرداد معصوم زاده

                                                                                                       
منبع:کليات رهی(رضا سجادی)

گل نيست چنين سر کش و رعنا که تويي

مـه نيـست بـدين گـونـه فريـبا، کـه تويي

غـم بـر ســر غـم ريـخته آنـجا کـه منـم

دل بـر سـر دل  ريـختـه آنـجا کـه تـويي

***

 

زنـجـير طلايـي تـو ، ای گنج  مراد

امـشب ز فـروتنـی به مـا درسی داد

بـر گـردن نـازنيـن ،چـو آويختيش

شرمنـده شـد و از آن به پايت افتاد

***

امشب که رخ از لاله بر افروخته ام

در آتش می،خرمن غم سوختـه ام

تـا نـوگـل مـن ،نـام جـدايـي نـبرد

بـا بـوسه دهـان تـنگ او دوخته ام

***

تـا دل شکنـی شـيوه ی آمـال تـو  شد

چـون سـايه دل خـلق، به دنبال تو شد

دانی که به پايت ز چه آسيب  رسيد؟

از بـس که دل شـکسته پـامال تـو شد

***

گل  فـرستـادی   مـرا  ای   خـوشتـر  از  گل

گل  نباشد در لطافت ، چون  بهشتی خوی تو

جـز  دلـی  رنـجور  و  نيـمه  جـانی  دردمنـد

من چه دارم؟ تا به جای گل فرستم سوی تو؟

***

(بهار)

نو بهار آمد و گل سر زده  چون  عارض  يار

ای  گل  تازه  مبارک  به  تو  اين   تازه  بهار

روز  عيد  آمد  و  هنگام  بهار   است  امروز

بوسه ده ای گل نورسته،که عيد است و بهار

گل و  بلبل  همه  در بوس  و کنارند ز عشق

گل من ،سر مکش از عاشقی و بوس و کنار

خلق   گيرند   زهم   عيدی   اگر  موقع  عيد

جای عيدی،تو به من بوسه  ده ای  لاله عذار

***

بی روی تو،راحت ز دل زار گريزد/ چون خواب که از ديده ی بيدار گريزد/

در دام تو يک شب دلم از ناله نياسود/ آسودگی از مرغ گرفتار گريزد/

از دشمن و از دوست گريزيم و عجب نيست/ سرگشته نسيم، از گل و از خار گريزد/

ای دوست بيازار مرا،هر چه توانی/ دل نيست اسيری که ز آزار گريزد/

زين بيش رهی،ناله مکن در بر آن شوخ/ ترسم که ز ناليدن بسيار گريزد/.

***

(خسته ی عشق (قسمتی از مثنوی رهی))

همچو گل می سوزم از سودای دل/آتشی در سينه دارم ،جای دل

چيست عشق؟ آتش به جان افروختن/کار آتش نيست غير از سوختن

عمر من،روز سياهی بيش نيست/از وجودم،اشک و آهی بيش نيست

بود عمری بر دل پر ناله ام/داغ ها بهر گلی،چون لاله ام

عمر با آن تند خو می خواستم/زندگی را بهر او می خواستم

ليک قدر من نمی دانست حيف/دوست از دشمن نمی دانست حيف

نوگل من همدم اغيار بود/وز من حسرت نصيبش،عار بود

با وفا داران ،سر ياری نداشت/همچو گل بوی وفا داری نداشت

سودم از سودای دل، جز درد نيست/غير اشک گرم و آه سرد نيست

ای دريغ از انتظار من دريغ!/ وز دل اميدوار من دريغ

ای دريغا جان سپاری های من/خاکساری ها و خواری های من

جان نکردم در وفا از وی دريغ/ای دريغا،ای دريغا، ای دريغ

با غمش هر شب وصالی داشتم/با فغان و گريه کاری داشتم

بود هر شب ماه ساغر نوش غير/همچو نرگس مست در آغوش غير

غمگسارانم همی داند پند/پند کی باشد به مجنون سودمند

با دل عاشق نصيحت باطل است/خشت بر دريا زدن ،بی حاصل است

الغرض ياران دور از درد من/بی خبر از جان غم پرورد من

گرچه زان عشقم رها می خواستند/دردم افزودند و جانم کاستند

آتش دل را ز بس دامن زدند/عاقبت آتش به جان من زدند

سوز عشقم ترک شادی بود وبس/حاصل من ،نا مرادی بود و بس

گريه ام چون شمع بزم آهسته است/دل کند زاری ،ولی لب بسته است

گلبن اميد من بر باد رفت/نغمه ی شادی مرا از ياد رفت

ذوق مستی  ، در دل افسرده  نيست/زنده ی بی عشق تو،کم از مرده نيست

***

ای  نـاله،  چـه  شـد  در  دل  او  تـاثيرت

کامـشب  نـبود  يـک  سـر  مو  ، تـاثيرت

با غير گذشت و سوخت جانم از رشک

ای   آه   دل   شـکسته  ،کـو   تـاثيـرت؟

***

(حديث جوانی)

اشکم ولی به پای عزيزان چکيده ام/ خارم ،ولی به سايه ي گل آرميده ام

با ياد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق/همچون بنفشه سر در گريبان کشيده ام

چون خاک،در هوای تو ز پا فتاده ام/چون اشک در قفای تو با سر ديده ام

من جلوه ی شباب نديدم به عمر خويش/از ديگران حديث جوانی شنيده ام

از جام عافيت،می ناب نخورده ام/وز شاخ آرزو ،گل عيشی نچيده ام

موی سپيد را فلکم رايگان نداد/ اين رشته را به نقد جوانی خريده ام

ای سرو پای بسته به آزادگی مناز/آزاده منم،که از همه عالم بريده ام

گر می گريزم از نظر مردمان رهی/ عيبم مکن که آهوی مردم نديده ام.

***

ياری که داد بر باد، آرام و طاقتم را

ای  وای  اگر نداند ،  قدر  محبتم را

***

ای که پس از هلاک من،پای نهی به خاک من

از  دل  خـاک  بـشنوی  نـاله ی  دردناک  من

***

خيال روی تو را می برم به خانه ی خويش

چو بلبلی که برد گل، به آشيانه ی خويش

***

گر   به کار عشق پردازد رهی عيبش مکن

زانـکه غيـر عاشقی کاری  نمـی آيد از او

***

ديشب  به  تو  افسانه ی  دل  گفتم و رفتم

وز خوی تو،چون موی تو، آشفتم و رفتم  .

 

 

لطفاً با خريد CD مردمان از سايت خود حمايت كنيد. در صورت حمايت از ما: شاهد مقالات و مطالبي بسيار متنوع تر و آموزنده تر براي بهبود زندگيتان خواهد بود. به اين منـظور اينجا كـليك كنيد. سايت مردمان متعلق به همه مردمان خوب ايران زمين اسـت.

 

برگرفته از سایت:
 


__._,_.___


www.yaghin.com
www.yaghin.blogspot.com




Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

No comments:

آرشیو مطالب