«نه، یک توهم»؛ ستایشی از موسیقی
ایرج ادیبزاده
adibzadeh@radiozamaneh.com«نه، یک توهم»، فیلم بلند مستند و داستانی ساختهی تورنگ عابدیان به موسیقی آلترناتیو متفاوت در ایران امروز و اهمیت فراوان موسیقی بین جوانان نسل امروز ایران میپردازد.
این فیلم از ورای داستان یک زن جوان به نام «سارا» که صدای دلانگیزی دارد و برای انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت تلاش میکند، وضعیت جوانان شیفتهی موسیقی امروز را نشان میدهد که به دلیل تلقی حکومت امروزی در ایران مجبورند در استودیوهای زیرزمینی به اجرای تمرین و حتی کنسرتهای خصوصی بپردازند. در این میان به دلیل اینکه شنیدن صدای زن، جزو تابوهای این حکومت است، زن بودن، جوان بودن و خوانندهی مدرن بودن نیز به مشکلات جوانان امروز ایران اضافه میشود.
فیلم «نه، یک توهم» از آخرین شب از هشتمین فستیوال فیلم ایران در تبعید در پاریس به نمایش درآمد و جلسهی بحث وگفتوگو تماشاگران حاضر با سازندهی فیلم تورنگ عابدیان بسیار طولانی شد و با اظهار نظرهای موافق و مخالف همراه بود.
در پایان نمایش این فیلم، تورنگ عابدیان در گفتوگو ویژه با زمانه ابتدا از سابقهی کارش در رشتهی سینما، عکاسی و فیلمبرداری میگوید:
من تحصیلات سینماییام را از ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹ در لندن انجام دادهام و با چند نفر روی پروژههای مختلف کار کردم و بعد در ۲۰۰۳ به ایران برگشتم و هنوز بین اروپا و ایران در رفتوآمد هستم. فعلاً برای به انجام رساندنِ مراحل آخر این فیلم در وین هستم. این اولین فیلم بلند من است. قبل از این پنج فیلم کوتاه ساختم که ۱۰، ۲۰ و ۴۰ دقیقهای بودند.
تورنگ عابدیان، سازندهی فیلم «نه، یک توهم
چطور به این سوژه علاقهمند شدید، زیرا به هر حال سوژهی دشواری است؟
موسیقی نقش مهمی در زندگی من داشته است. زمانی که در تهران بزرگ میشدم، انواع موسیقی ممنوع بود. بنابرین وقتی من به لندن برگشتم که دوباره در آنجا زندگی کنم، علاقمند بودم بدانم هم سن و سالهایم که به موسیقی علاقه دارند چه کار میکنند. به این ترتیب تصمیم گرفتم موسیقی را دنبال کنم؛ موسیقی متفاوتی که جوانان ایرانی به آن علاقه دارند.
میشود دلیل انتخاب این اسم را توضیح دهید؟ چرا «نه، یک توهم»؟
زیرا ما در ایران در گفتوگوهای روزانهمان از «توهم» زیاد استفاده میکنیم. اغلب، وقتی چیزهای باورنکردنی میبینیم خیال میکنیم گرفتار توهم شدهایم. البته آنچه تماشاگر در فیلم میبینید توهم نیست، واقعیت محض است بدون هیچگونه بازسازی.
صحنهای از فیلم «نه، یک توهم»
آنطور که من دیدم، فیلمتان ستایشی از موسیقی است. در ضمن چهرهی ایران امروز را خوب نشان میدهد، به خصوص مشکلاتی که جوانان امروز دارند. اگر بخواهند کنسرت بگذارند و موسیقی اجرا کنند. خود شما از اول با این دشواریها آشنا بودید؟
زمانی که شروع کردم به فیلمبرداردی، شرایط کمی فرق داشت. یعنی کنسرتها بیشتر برگزار میشد و خانمها نیز میتوانستند به عنوان همراه و همخوان آقایان را همراهی کنند. موقعی که در این وضعیت بودیم، من و دیگر دست اندرکاران موسیقی امیدوار بودیم شرایط بازتر شود، اما در طول فیلمبرداری که داستان سارا و از طریق این داستان، تحولات گروههای موسیقی در ایران را دنبال میکردم، تغییرات زیادی در زندگی موسیقیدانها نیز به وجود آمد و اینطور بود که بهتدریج در طول سالها فیلمبرداری، فیلم شکل گرفت و کامل شد.
کارتان روی این فیلم چقدر طول کشید؟
از سال ۲۰۰۳ شروع به فیلمبرداری کردم. فیلمبرداری حدود 6 سال به طور منقطع طول کشید. به دلیل نبود بودجه و همچنین به خاطر نوع این فیلم و داستانی که دنبال میکردم در ساخت فیلم وقفه پیش آمد.
نمیشود گفت قهرمان داستانتان فقط سارا است، قهرمان شما همهی جوانان و شاید همهی مردم ایران هستند؛ الآن سارا چکار میکند؟
خیلی از بچههای موسیقیدان که در فیلم حضور دارند در خارج از کشور به سر میبرند. سارا و بچههای پیکولو در ایران زندگیشان را میکنند. مثل من و بقیه امیدوار هستند که شرایط بهتری برای موسیقی و اجراهای بیشتر فراهم شود.
امیدوار هستید که این فیلم اکران عمومی پیدا کند و خیلیها بتوانند این فیلم را ببینند؟
امیدوارم در همهجای دنیا اکران شود. دنبال پخشکننده هستم که البته با شرایط پیش آمده یافتن پخشکننده کمی سخت است. حتی امیدوارم در ایران هم این فیلم دیده شود. زیرا نقطهنظرهای متفاوتی راجع به کل موسیقی و نه فقط صدای زن وجود دارد. امیدوارم شرایطی فراهم آید و همهی نظرها در جامعه بیان شود. قصد دارم مسألهی آزادی بیان در ایران را پیگیری دارم و ببینیم چکار میشود کرد.
شما گفتید که ساختن این فیلم ۶ سال طول کشیده است بنابراین در جریان کامل موسیقی جوانان هستید، واقعاً فکر میکنید موسیقی جوانان امروز ایران چطور است؟
موسیقی جوانان در حال رشد است و امید است که به زودی به شکل حرفهایتر ادامه یابد. خیلیها آلبومهاشان را در اینترنت عرضه میکنند. با اینحال گروههای موسیقی به حمایت دولت نیاز دارند تا بتوانند به شکل حرفهای کار کنند. تنها به این شکل است که موسیقی در ایران پس از قرنها از حالت تفنن بیرون میآید و حرفهای میشود.
در فیلم آقای نامجو را میبینیم که چگونه انواع موسیقی را با هم تلفیق میکند. امروزه به موسیقی سنتی نیز بیشتر توجه میشود و این در تاریخ موسیقی ایران یک نقطهی عطف به شمار میآید.
شما به هر حال در فیلمتان کاملا نشان دادید که این جوانان چقدر احساس سرخوردگی میکنند وقتی که اینقدر تمرین میکنند، قرار است کنسرت بدهند، مجوز نیز دارند اما در آخرین لحظه کنسرتهایشان تعطیل میشود، آیا کنسرتهای خصوصی هم برگزار میشود؟
بله، به امکانات بستگی دارد. گاهی کنسرتهای خصوصی برگزار میشود. علاقمندان به موسیقی در کنسرتها میتوانند موسیقی مورد علاقهشان را بشنوند. گروههای موسیقی نیز به مخاطب احتیاج دارند. هر چند وقت یک بار کنسرتهایی برگزار می شود و خانمها هم میتوانند آثارشان را ارائه دهند. در مجموع هنرمندان مرد سادهتر میتوانند کنسرت برگزار کنند.
سارا، یکی از شخصیتهای فیلم
گفتید که شش سال روی موسیقی امروز ایران، موسیقی پاپ و حتی زیر زمینی کار کردهاید. اخیراً نامهی سرگشادهای از شما خطاب به اقای بهمن قبادی منتشر شده است. در این نامه شما گفتهاید که بسیاری از دیالوگها، استیل فیلم، صحنههای بهخصوصی که فیلمبرداری کردهاید تقریباً از روی فیلم شما کپی یا برداشت کردهاند. اگر ممکن است در مورد همین مسئله توضیح دهید.
بله، من در آن نامه این موضوع را توضیح دادم زیرا این یک واقعیت است و مسألهای بسیار جدی است که به هر حال اتفاق افتاده. در سال ۲۰۰۸ آقای تورج اصلانی، فیلمبرداری که من بیش از پنج سال با او همکاری کردم و ایشان نیز برای فیلم بسیار زحمت کشیدند به من خبر دادند که قرار است با آقای قبادی روی فیلمی به همین مضمون کار کنند و حتی شاید خود سارا نیز در آن فیلم بازی کند. خواستند صحنههای از این فیلم، رافکاتها، لوکیشنهای تهران را ببینند.
با این که تعجب کرده بودم و از خودم میپرسیدم در شرایطی که در طی سالها فیلمهای دیگری دربارهی گروههای موسیقی ساخته شده، چطور آقای قبادی تصمیم گرفته روی چنین موضوعی کار کند؟ پذیرفتم اما آقای قبادی را ملاقات نکردم تا اینکه متوجه شدم آقای اصلانی و قبادی در حال فیلمبرداری هستند و همانطور که خودشان گفتند فیلمبرداری این فیلم در طی فقط دو هفته انجام شد و بعد از آنکه فیلم من در اکتبر ۲۰۰۹ در جشنوارهی سائوپائولو اکران شد و بعد نیز در وین فیلم آقای قبادی اکران شد، مخاطبین گفتند که این فیلمها بسیار شبیه هم است و پرسیدند آیا من از روی فیلم ایشان برداشت کردهام یا برعکس. میخواستند بدانند چه اتفاقی افتاده که در یک زمان دو فیلم تا این حد شبیه هم ساخته شده است.
میدانستم که به هر حال به خاطر حضور آقای اصلانی شباهتهایی بین این دو فیلم وجود خواهد داشت. وقتی فیلمبرداری سالها روی یک پروژه کار میکند این اتفاق میافتد. بعد از دیدن فیلم «کسی از گربهای ایرانی خبر ندارد» متوجه شدم که ساخت، بعضی لوکیشنها، دیالوگها و بعضی صحنهها هم برداشت شدهاند، بعضیها بازسازی شدهاند که به نظرم منصفانه و عادلانه نیست. زیرا با نمایش جهانی «گربههای ایرانی» که آن را یک فیلمساز سرشناس ساخته، در واقع جلو اکران فیلم من در جهان گرفته شد.
سینما به سرمایه نیز نیاز دارد و سرمایهگذار در واقع باید بتواند محصولی را تبلیغ کند و آن را به میان تماشاگران ببرد. متأسفم. بهتر بود آقای قبادی، اصلانی و دیگران باید از فیلمی ساختن آن شش سال طول کشید حمایت میکردند. با توجه به شناختی که از محیط داشتم، میتوانستیم با هم همکاری کنیم و یک فیلم داستانی بلند دیگر بسازیم. به این شکل شاید به موسیقی ایران میتوانستیم بیشتر کمک کنیم.
این مسأله برای من دردناک است. دوست ندارم به همکارانم در سینما حمله کنم و جنجال راه بیندازم ولی متاسفانه این موضوع جنجالی است، زیرا تا جایی که میدانم در سینمای ایران بیسابقه است که تا این حد به فیلمی ظلم شود.
مسئلهای که عنوان کردید مسئلهی بیاهمیتی نیست، آیا آقای قبادی تاکنون به شما پاسخ دادهاند؟
خیر. آقای قبادی تا این لحظه شخصاً هیچ پاسخی ندادهاند. ولی دو نامه، یکی از دستیار آقای قبادی و دیگری از آقای اصلانی چاپ شده. در هر دو نامه از من انتقاد کردهاند که چرا اصلاً این مسئله را عنوان کردهام. نامههای توهینآمیزی است که در اینترنت نیز میشود آنها را خواند ولی هنوز از آقای قبادی خبری ندارم.
No comments:
Post a Comment