Sent to you by yaghin via Google Reader:
دیروز توی خیابان های شهر بودم که با صحنه ای عجیب روبرو شدم اگر دوربین همراهم بود حتما عکس می گرفتم همینطور که رد می شدم سر یک کوچه پیرزنی را دیدم که به من اشاره می کند جلو رفتم و با لحن خوش به او گفتم بگو مادرجان کاری داری
گفت : این شماره تلفن پسرم است آنرا برام بگیر چند بار شماره را گرفتم موفق نشدم بالاخره با گوشی خودم گرفتم با پسرش صحبت کرد و به او گفت بیا من را ببر گرسنه ام تشنه ام نمی توانم راه بروم پسر بنا به گفته خود همان زن گفت تو کی میمیری من راحت بشم
از شدت خشم از برخورد فرزند با مادر نزدیک بود گوشی را بگیرم و ...
بعد از تلفن پیرزن به من گفت اینها منتظر مرگ من هستند
اگر شما آنجا بودید و بنده خدا را با آن حال می دید قطعا به او کمک می کردید .
نمی خواهم از خودم تعریف کنم ولی خو ب کمکش کردم
خدایا ظهور آقا امام زمان را نزدیکتر کن
Things you can do from here:
- Subscribe to خلوت دلم using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
__._,_.___
No comments:
Post a Comment