اندوه تمامی روز و ناتمامی آواز
فرشته مولوی
http://fereshtehmolavi.net
اجرا از محمد تاج دولتی
در میان ترانههای آلبوم «خیال من»، ترانهای است که بارها با هوار شدنش بر ذهن، مرا به چالش خوانده است. با اینهمه، پرداختن به آن را بیهوده و سخت یافتم.
پرداختن به یک کار هنری را میشود در گامهای گوناگون، از ساده تا پیچیده و از آسان تا سخت، پی گرفت. یعنی میتوان به بیان برداشت از آن بسنده کرد، یا پیشتر رفت و به تفسیر و تحلیل و نقد آن کوشید.
در هرحال و گام، این کار نوعی پاسخگویی به آن اثر است. روشن است که پاسخ به کار هنری، هم به توان پاسخگو برمیگردد و هم به گنجایش اثر. سوای این اما، تا حال و هوایی زمینهساز فراهم نشود، این پاسخگویی روی نمیدهد.
ترانهای که تا به امروز گفتن از آن را بیهوده یا سخت میدیدم، ترانهای است از «نیک دریک» به نامDay Is Done که میشود آن را «روز بهسر میرسد» یا «روز تمومه» ترجمه کرد.
این ترانه، بهرغم افسون انکارنشدنیاش، سرشتی بسته و ساده دارد که راه بر تفسیر و تعبیر میبندد. میشود بارها و بارها به آن گوش داد و به سحر اندوه آن گرفتار شد، اما نمیشود چیزی به آن افزود یا چیزی جز آنچه خود بهیکباره به شما میدهد، از آن گرفت.
با چنین گمانی، جز گوش دادن به آن، کاری از دست من ساخته نبود، اما حالا آن حال و هوای زمینهساز گفتن از این ترانه، با رسیدن خردادی فراهم شده که من و ما را بهیاد خردادی فراموشنشدنی میاندازد.
خردادی که در آن، روز جوانهایی بینام یا بانام، بیگاه و بیجا بهسر رسید و ناتمامی آوازشان، خشم و حیرت و سوگی را هوار سینهی در شبماندگان کرد. سالی سپری شده و از آن بختک سهتیغه، تنها تیغهی اندوه است که هنوز زخم میزند.
گمان نمیرود که نام نیک دریک به گوش همهی ترانهدوستان امروزی آشنا باشد. با این که او از نسل من است، تا همین دهسال پیش او را نمیشناختم. نه نیک دریک در زندگی کوتاه خود، چه بسا به سبب گریزش از اجرای زنده و گفتوگو، به آوازهای رسید و نه من ترانهشناس بودم.
اما دریک، موسیقیدان، نوازنده، ترانهسرا و ترانهخوان، بهرغم افسردگی و سرخوردگی، در زمانی به کوتاهی پنج شش سال توانست یادگاری درخور از خود برجای گذارد.
از این گذشته، سالها بعد، یعنی ۲۶ سال پس از مرگ دریک در سن ۲۶ سالگی (در سال ۱۹۷۴)، بخت خودسر در هیئت یک آگهی بازرگانی برای فولکسواگن، به سراغ ترانهی «ماه صورتی» او رفت.
به این ترتیب، به یُمن یادگاری ارزشمند و به یاری بختی دیرآمده، این هنرمند جوان موسیقی راک بومی انگلستان، چندان نامآور شد که در میان خوانندههای ترانهسرای انگلیسی جایگاهی برجسته یافت.
آشنایی من با موسیقی و ترانه و صدای نیک دریک، از راه همین «روز تمومه» بود که در همان بار نخست شنیدن، بیآنکه چیزی از خواننده بدانم، مرا شیفته کرد.
این ترانه در نخستین آلبوم از میان سه آلبوم او، «پنج برگ برجا مانده» آمده است. این آلبوم، ترانهی «رودمرد» را هم در بردارد. هم گفته میشود که خود دریک «رودمرد» را کار محوری این آلبوم میدانست و هم برخی آن را بهترین کار او میدانند. «ماه صورتی» و «زمان به من گفته» هم از زمرهی ترانههای پرآوازهی او بهشمار میآیند.
ترانه، برآیند همکناری و همخوانی سه گوهر بنیادی آن، ملودی، صدا و کلام است. بهپسند من، گرچه برتری کلام «رودمرد» بر کلام «روز تمومه» آشکار است و گرچه برخی از دیگر ترانههای او، بیش از «روز تمومه» بر سر زبانند، مُهر و نشان دریک را در این ترانه روشنتر میتوان یافت.
این ترانه سوای دربرداشتن ویژگی کار نیک دریک، یعنی ترکیب ملودی ساده، صدای گیرا و کلام کمگو برای بیان رمانتیسمی دلنشین، با زیبایی دلگیر و اندوهی گزنده، با جان و جهان و نیز تقدیر او، همخوانی غریبی دارد.
به بیان دیگر، هروقت به این ترانه گوش میدهم، بهخیالم میرسد که ورای این حدیث ساده و مکرر نومیدی و سوگ، ترانهسرا و ترانهخوان، پیشاپیش از پایان کار خود خبر میدهد.
به یاد همهی آنهایی که بهسررسیدن ناگهانی روز، آوازشان را ناتمام گذاشته، برگردان این ترانه را در اینجا میآورم تا وقت گوش دادن به آن، از حکایت غم او بیبهره نمانید:
روز تمومه!
وقتی که روز تمومه
خورشید میره زیر زمین
همهی بُرد و باختها هم بههمراش
وقتی که روز تمومه.
وقتی که روز تمومه
هنوز تو فکر بردنی
اما میبینی تند رفتی
باید سر خط برگردی
وقتی که روز تمومه.
اون وقتی که شب سرده
یکی طاقت میاره
یکی از پا درمیآد
تا نشون بده
که زندگی سرابه.
وقتی پرنده پریده
کسیرو نداری یار تو باشه
جایی رو نداری خونهت باشه
دیگه پرنده پریده.
وقتی بازی بهسر رسیده
روزنامهها رو
باد اینور و آنور میبره
زودتر از وقت
باخت به سراغت آمده
حالا بازی بهسر رسیده.
وقتی نوبتت تمومه
غم بهدلت میشینه
چهکارها که میخواستی و نکردی
حیف که وقتی نمونده
دیگه نوبتت تمومه
وقتی که روز تمومه
خورشید میره زیر زمین
همهی برد و باختها هم بههمراش
وقتی که روز تمومه.
No comments:
Post a Comment