گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Thursday, July 21, 2011

عبید..آثار

سلام
آثار عبید زاکانی
آثارعبید آمیزه ای است ازشعرو نثر.بخش منظوم
آثارعبید شامل قصیده،ترکیب بند،ترجیع بند..غزل
قطعه،رباعی و مثنوی عشاق نامه است
(لازم به تذکرکه در مورد قالب های شعرفارسی
در همین گروه سرکار خانم جباری به طور کامل
توضیح داده اند)و آثار منثوروی محتوی رساله ها
اخلاق الاشراف،ریش نامه،صد پند،دلگشا،نامه های
قلندران،تعریفات مشهور به ده فصل است در این
برگزیده چند نمونه از تغزلهای وی را که بسیار
لطیف و زیباست از آغاز قصه آورده ام
قصیده های عبید غالبا در جواب قصاید استادان
مقدم در مدح پادشاهان و رجالی که پیش از این
ذکرکردم سروده شده است.ترکیب بندهای او
هم در مدح است و یک ترجیح بند زیبا در وصف
عشق دارد.غزلهای عبید فصیح و دل انگیز و در
غایت لطافت و غالبا استقبال از سعدی یا متأثر
ازشیوۀ گفتاراوست.ولی موضوع آنها درهمه جا
عشق صرف نیست بلکه عبید موضوعات مختلفی
را درآنها مطرح کرده و درعده ای از آنها مطالب
تازه آورده است و همین وضع رانیز دررباعیات
متعدد او می توان دید.عشاق نامه که در751
سروده شده و دارای هفتصد بیت به نام شاه
شیخ ابو اسحاق است و همچنانکه ازنام آن
پیداست وصف حالی از خود شاعرو عشقی
جانسوزکه درروزگاری داشته است و در نهایت
کاربه وصلی ناپایدارو سپس به فراقی جانکاه
انجامیده است
اخلاق الاشراف
رساله ای است طنزآمیزدرانتقاد اخلاق بزرگان
و اشراف زمانۀ خود؛دریک مقدمه و هفت باب
کتاب با ستایش خدا و درود برپیامبر(ص)آغاز
گردیده است.عبید از تفاوت روح و جسم و برتری
آن بر فضایل اخلاقی.سخن گفته.غرض ازبعث
پیامبران را تهذیب اخلاق وتطهیر سیرت بندگان
خدا دانسته ،نوشته است : اززمان مبارک حضرت
آدم صفی الله تا بدین روزگار،اشراف بنی آدم به
رنج بسیارو سعی بیشماردرکسب فضایل چهارگانۀ
حکمت و شجاعت و عفت وعدالت کوشیده اند و
آن را سسبب سعادت دنیا و آخرت دانسته اند
مدتی بود که می خواسته مختصری از بعضی
اخلاق پیشینیان که آن را اکنون اخلاق منسوخ
می خوانند وشمه ای از اوضاع و اخلاق بزرگان
این روزگاررا که مختارمی دانند بنویسد وآن را
اخلاق الاشراف بنامد وآن را برهفت باب قراردهد
هرباب مشتمل بردو (مذهب مختار)که اکنون بزرگان
  اختراع نموده.بنای امورمعاش و معاد خود برآن
نهاده اند.آنگاه هفت فضیلت از فضایل اخلاقی چون
حکمت و عفت و سخاوت وشجاعت و عدالت و حلم
و وفا را برشمرده.ابتدا تعریف هریک را بر رأی
عالمان اخلاق. سیرۀ پیشینیان آورده.سپس به ذکررأی
کسانی که آنان را ازسرشوخی بزرگان وزیرکان
زمانۀخود نامیده پرداخته است
اخلاق الاشراف،اثری است ابتکاری و نثرآن درشمار
شاهکارهای نثر پارسی است.نیزآیینه ای است هفتگانه
که عبید اوضاع اجتماعی و اخلاقی روزگارخود را در
آن به روشنی باز تابانیده است
ریش نامه
رساله ای است طنزآمیزکه با درود برخدا و
پیامبر(ص)و خاندان او آغاز گردیده؛سپس
دربارۀ سود و زیان ریش به شوخی و بذله گویی
پرداخته است.درخقیقت هجونامه یک نوع فساد
اجتماعی است که درروزگار عبید رواج بسیار
داشته و خود محصول زندگی سپاهیانه است
که از حدود قرن چهارم و پنجم هجری به ویژه
درعهد حکومت غلامان و قبایل زرد پوست
در ایران انتشاریافته است..ریش نامه از چند
حکایت کوتاه  شیرین که به روشنی نوشته شده
فراهم آمده است.مصراعها و بیتهایی که درریش نامه
اکثرا از جمله ضرب ا لمثلهای زبان پارسی است
صد پند
رساله ای است طنزآمیز که عبید آن را در750قمری
نوشته است..عبید درمقدمه ای کوتاه یاد آورگردیده
که این رساله به شیوۀ پند نامه ای که افلاطون برای
شاگرد خود ارسطو نوشته..سپس خواجه نصیرالدین
توسی از یونانی به پادسی ترجمه کرده با چند
پندمانۀ دیگر.به ویژه پند نامۀ انوشیروان عادل نوشته
شده استوعبید دررسالۀصد پند از همه چیززمانۀ خود
انتقاد کرده است.طرح رساله نیزمتضمن طنزی است
به پندنامه و سخنان مکرر و زاید و بی مغز که کارشان
به ابتذال کشیده بود و نیزاندرزگویان و مدعیان صلاح
و تقوی را مسخره کرده است
رساله دلگشا
مجموعۀ حکایت های کوتاهی است دردو بخش
بخش نخستین که کمتر است به زبان عربی و بخش
دوم مه مفصل است به پارسی نوشته شده است
حکایت های رسالۀ دل گشا آمیزه ای است ازطنز
هزل و مطایبه یا فکاهیه..در این داستان های کوتاه
عبید زشتی و نا بهنجاری فردی و اجتماعی زمان
خود را به بهترین شیوه انتقاد کرده و به استادی
از عهدۀ ادای مطلب برآمده است
در رسالۀ دلگشا ظلم و ستم و فساد و تباهی
طبقات فرا دست و زبونی و خواری مردمان
زیردست و فرودست،سستی عواطف انسانی
رشوه خواری عمال دیوانی،ضعف مبانی اخلاقی
و دینی،ریل و تظاهرومتظاهران به مسلمانی
تقلب و ناراستی صاحبان حرفه و فن و دیگر
نابسامانی جامعۀ ایران قرن هشتم به بهترین وجه
تصویرگردیده است.درنثرعبید که از پیروان موفق
سعدی است.ایات قرانی،احادیث و مثالهای پارسی
وعربی به کار رفته و با استادی و مهارت درهم
تنیده گردیده و با کوتاه ترین و فشرده ترین
عبارتها ارائه گردیده است.عبید مضمون برخی
از حکایت های رسالل دلگشا را از آثارگذشتگان
اخذ و اقتباس کرده و بعضی از آنها سرگذشت
مردم روزگارخود اوست.اما درآنها دخل و تصرف
کرده،آنها را متناسب با مقاصد خود بازنویسی
و بازآفرینی کرده است
عبید در آثار خود طنزنویسی است متعهد که بیش
ازهرچیزبه انسا و حیثیت انسانی وی می اندیشد
و ازحقوق پایمال شدۀ او دفاع می کند
رسالۀ تعریفات
رساله ای است طنزآمیزبا مقدمۀای کوتاه با
درود برخدا و پیامبر(ص)که به شیوۀ لغت نامه
فراهم آمده است.عبید برسرهرکلمه یک الف
و لام گذاشته سپس انها را معنی کرده است
رسالۀ تعریفات درده فصل نوشته شده است
فصل اول در دییا و مافیها
فصل دوم درترکان و اصحاب ایشان
فصل سوم درقاضی و متعلقات آن
فصل چهارم در مشایخ و مایتعلق آن
فصل پنجم در خواجگان و عادات ایشان
فصل ششم درارباب پیشه و اصحاب مناصب
فصل هفتم درشراب و متعلقات آن
فصل هشتم دربنگ و لواحق آن
فصل نهم در کدخدایی(مرد خانه بودن)و ملحقات
آن..فصل دهم درحقیقت مردان و زنان.دراین
رساله عبید طبقات و اصناف جامعۀ تحت سلطۀ
مغول را به طنز و طعن درفشرده ترین عبارتها
تعریف کرده است.این تعریفات انتقاد ها و نیشخندهای
تلخ و طعنه باراست برجامعه ای نا بهنجارو در
معرفی اوصاف و عادتهای زشت مردم آن
از رسالۀ دلگشا
طفیلی را پرسیدند که اشتها داری؟گفت من بیچاره
درجهان همین متاع دارم
...............
قزوینی با سپری بزرگ به جنگ ملاحده رفته بود
از قلعه سنگی برسرش زدند و بشکستند
برنجید و گفت..ای مردک کوری سپری به
این بزرگیرا نمی بینی و سنگ بر سرمن می زنی
................
ازرسالۀ صد پند
ای عزیزان عمر غنیمت شمرید
وقت از دست مدهید
عیش امروز به فردا میفکن
برخود پسندان سلام مدهید
جان فدای یاران موافق کنید
برکت عمرو روشنی چشم و فرح دل در مشاهدۀ
نیکوان دانید
حاجت برگدا زادکان مبرید
از رسالۀ تعریفات
الدنیا:آنجا که هیچ آفریده در وی نیاساید
العاقل:آنکه به دنیا و اهل او نپردازد
المرد:آنکه سخن به ریا نگوید
الادمی:آنکه نیکخواه مردم باشد
الجاهل:دولتیار
العالم:بی دولت
کلب الاکبر:شحنه
کلب الاضغر: نایب او
الدلال :حرامی بازار
نمونۀ شعر عیبد
ما سریرسلطنت در بینوایی یافتیم
لذت رندی زترک پارسایی یافتیم
سالها دریوزه کردیم از درصاحبدلان
مایۀ این پادشاهی زان گدایی یافتیم
همت ما از سرصورت پرستی درگذشت
لاجرم درملک معنی پادشاهی یافتیم
پرتو شمع تجلی بردل ما شعله زد
این همه نور و ضیا زان روشنایی یافتیم
صحبت میخوارگان از خاطر ما محو کرد
آن کدورتها که اززهدریایی  یافتیم
پیش ازایندرسرغرورسرفرازی داشتیم
ترک سرکردیم وزان زحمت رهایی یافتیم
گرچه آسیب فلک بشکست ما را چون عبید
از درونهای بزرگان مومیایی یافتیم
پایان





No comments:

آرشیو مطالب