ز دستم بر نمی خیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی خواهم که روی هیچکس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین در افتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
تو را من دوست میدارم خلاف هرکه در عالم
اگر طعنه است درعقلم اگر رخنه است در دینم
وگر شمشیر برگیری سپر پیشت بیاندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی دارم که مسکینم
دلی چون شمع میباید که برجانم ببخشاید
که جز وی کس نمیبینم که می سوزد به بالینم
تو همچون گل ز خندیدن لبت باهم نمی آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟
رقیب انگشت می خاید که سعدی چشم برهم نه
مترس ای باغبان از گل که می بینم، نمی چینم
سعدی
-----
شما به این دلیل این پیام را دریافت کردهاید که در گروه Google Groups "دوستان راديو گلها" مشترک شدهاید.
برای لغو اشتراک در این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به friends-of-radio-golha و unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینههای بیشتر، از https://groups.google.com/groups/opt_out دیدن کنید.
No comments:
Post a Comment