گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Thursday, May 28, 2009

Re: رهروان آزادی -مقاله موشح

On 5/27/09, mahmood nickhah <nickhah.m@gmail.com> wrote:
> سلام خدمت همه دوستان و دوستداران هنر و فرهنگ ایران عزیز..امروز وقتی
> داشتم سرود ای ایران را با صدای زنده یاد بنان گوش میکردم دلم گرفت .نمی
> دانم چرا ؟شاید به این دلیل بود که عده ای برای رسیدن به هدف خود
> حاضرند به هر وسیله دست بزنند همه چیز را فدای اهداف خود نمایند.من از
> دوستان استدعا دارم ضمن خفظ همه ارزشها و احترام به یکدیگر حالا که همه
> ما علاقه مند به هنر این سرزمین هستیم و به عبارتی تقریبا" همفکر پس
> بیاییم با اتحاد فکری از میان کاندیداهای موجود به یک نقر رائ بدهیم .من
> به آقای موسوی رای میدهم .دوستان موافق و مخالف نظر خود را اعلام نمایند
> من تابع اکثریت هستم .م . ن
>
> On 5/13/09, mohsen soly <mohsen.soly@gmail.com> wrote:
>> *نوشته ای از رهروان پیشین روزنامه نگاری*
>>
>> *مقاله موشح*
>>
>>
>>
>> پس از شورش و اجتماع مردم روز سوم فروردین 1303 در مجلس و آن تظاهرات عجیب بر
>> ضد جمهوری سردار سپه رئیس دولت قهر کرد و رفت به بوم هن. اکثریت مجلس به
>> رهبری
>> سید محمد تدیت به تکاپو افتادند تا سردار سپه را دوباره بیاورند تا کابینه
>> خود
>> را را تشکیل داد و به مجلس آمد که آنانرا معرفی کند ولی در موقع معرفی اسامی
>> وزرا و پست هایشانرا فراموش کرد بطوریکه از وزرا خواست تا خودشان را خود
>> معرفی
>> کنند و پست هایشان رابگویند. و این برای اقلیت با سواد بسیار دردناک بود.
>> روزنامه های اقلیت و مخالف بشدت تحث سانسور بودند و امکان هیچگونه انتقادی
>> فراهم نبود. در یک محفل که در آن ملک و ملک الشعرا و مدرس و زعیم و عشقی و
>> کوهی
>> سردبیر روزنامه نسیم صبا در منزل ملک الشعرا جمع بودند قرار شد که مطلبی در
>> روزنامه کوهی چاپ کنند ولی چگونه؟ ملک الشعرا گفت در روسیه تزاری روزنامه
>> نگاران با ترفند هایی حرف ها را به اطلاع عموم می رساندند اگر کوهی چاپ کند
>> نوشتنش را من انجام میدهم. کوهی میگوید من عرض کردم تا پای جان ایستاده ام و
>> ملک الشعرا دردم قلم بدست گرفت و این مقاله را که شاهکاری در ادبیات سیاسی
>> ایران است و نظیر ندارد را نوشت. مقاله را بخوانید تا بقیه را عرض کنم.
>>
>>
>>
>>
>> * از مکاتب وارده- ملک الشعرا *
>> **
>>
>> *رضا*، ی ملت بر این است که قائد ایران حکومت
>>
>> *خان*، خانی و ملوک الطوایفی را از دست یک مشت
>>
>> *بیسواد*، برهاند و ممکت ایران مانند ممالک اروپا
>>
>> *که*، مقدرات خودشان را تعیین می کنند بشود که
>>
>> *وزرای*، خود را به مسئولیت خود تعیین نموده و رئیس عالی
>>
>> *خود را*، خود انتخاب کند. هرگاه ملتی بواسطه موانع
>>
>> *نتوانست*، مقدرات خود را تعیین و در قضایا
>>
>> *بمجلس*، و اراده نمایندگان تکیه کرده خود را زنده به عالم
>>
>> *معرفی*، کند نمی تواند در دنیال امروزه زندگی مستقل
>>
>> *بنماید*، و وقتی یک ملتی خود را نتوانست زنده بداند
>>
>> *چطو*ر، میتواند درپیشگاه دنیای آزاد قرن بیستم خود را
>>
>> *لایق، *و شایسته درک ترقیات شناسانده محو
>>
>> *ریاست*، ها و سلطنت موروثی را خواستگار و در مقابل
>>
>> *جمهور*، ملل سر افراز شده آسایش خود را چنانچه لازم
>>
>> *است*، اداره نماید. همچنین تسطیح طرق و تجارت و سایر
>>
>> *تامینات*، لازمه تدارک کند ولی دست اجنبی
>>
>> *نمیگذارد*، ناجی ایران و قائد توانای ایرانیان سردار ملت
>>
>> *آزادانه*، اطلاحات را اجرا نماید و آمال ملی را بر آورد چه
>>
>> *بنویسیم*، و چه ننویسیم ملت باید صلاح خود را تشخیص دهد
>>
>> *لذا ما*، به ملت میگوییم گوش به دسائس اجانب نداده به الفاظ
>>
>> *موشح*، و لفافه دار پی برده به ظواهرکلمات ملون
>>
>> *عقاید*، ملی را که تلگرافات ایالات شاهد آن است نیالوده از
>>
>> *حقه*، بازان عوام فریب پرهیز کند- ما حقایق ساده
>>
>> *را*، *می نویسیم. بگذار مرتجعین ما را تکفیر کنند.*
>>
>> *بر رسولان پیام باشد و بس*
>>
>>
>> همانطور که ملاحظه می کنید ظاهر مطلب در مدح رضا خان است ولی اگر آنرا بصورت
>> عمودی با کلمات اول هر سطر بخوانیم مطلب شکل دیگری پیدا می کند.
>> وقتی رئیس اداره سانسور ابوالقاسم شمیم آن را دید که شما که مخالف دولت بودید
>> چگونه موافق شدید. گفتم: دیدم نمی شود با این دولت مخالفت کرد موافق شدم. گفت
>> خوبست آن را در صفحه اول بگذارید گفتم عیبی ندارد. ماحصل روزنامه چاپ شد. آن
>> روزها میانه ماه رمضان بود. همانروز خالصی زاده که در مسجد شاه به منبر میرفت
>> مقاله را به مسجد برد و بر بالای منبر خواند و گفت ببینید که بر اثر سانسور
>> حاکم روزنامه نگاران چگونه سعی می کنند اطلاع رسانی کنند. آن روز روزنامه
>> نسیم
>> صبا تا شماره ای ده تومان به فروش رفت. مامورین به دنبال من بودند به منزل
>> دوستان و سرانجام به منزل ملک الشعرا رفتم و پنهان شدم تا پس از یک سلسله
>> حوادث در مجلس متحصن شدیم و بعد از آن روزنامه ها کاملا آزاد شدند.
>>
>> این مقاله در صفحه چهارم از شماره سوم سال دوم نسیم صبا چاپ شده است.
>>
>> دفتر های زمانه دیماه 1357 به کوشش سیروس طاهباز
>>
>>
>>
>> البته من مطلب را تلخیص کردم تا کمتر حوصلتان سر برود.
>>
>>
>>
>> دیروز وقتی بخشی از دیوان بلخ را که هومن عزیز- که واقعا در قلب من جای
>> دارد
>> و به ایشان ارادت خالصانه دارم- نوشته بود دیدم بیاد این مطلب افتادم و دریغم
>> آمد که شما بزرگوارن نخوانید. البته بسیاری از بزرگان گروه لابد این را قبلا
>> خوانده بودند که بر من می بخشایند.
>>
>> محسن سلیمانی
>>
>

No comments:

آرشیو مطالب