عزت اله مقبلی- رادیو ایران «نمایشنامه ضربی دکتر و تاجر با شرکت عزت الله مقبلی،تاجی احمدی و آذری»(Mp3) پخش از رادیو ملی ایران سال 1354 | تاج الملوک احمدی معروف به تاجی احمدی(بازیگر، دوبلور، گوینده) تاجی احمدی درسال 1315 درتهران به دنیا آمد و تحصیلات متوسطه را به پایان برد. او پرستار بود و در بیمارستان در مواجهه با یکی از فیلم برداران برای بازی در یک فیلم سینمایی تست داد و قبول شد. پس از بازی اش درآن فیلم توسط حمید قنبری در سال 1328 برای بازی نمایشنامه "پرنده آبی" به تئاتر فردوسی دعوت شد و پس از آن درنمایشنامه های دیگری ایفای نقش کرد. تاجی احمدی همکاری خود را با رادیو از سال 1334 آغاز کرد و برای اولین بار در یکی از داستان های شب که از روی اپرای آیدا تنظیم شده بود و نام آن "درخت گل" بود بازی کرد و پس از آن در داستان های شب، نمایشنامه های کارگران، زن و زندگی، جانی دالر و... بازی کرد. از سال 1335 در زمینه دوبله به فعالیت پرداخت و از سال 1353 به جای بسیاری از شخصیت های مجموعه های تلویزیونی حرف زد. او در برنامه های "سیر وسفر، شما و رادیو، بگویید و بشنوید و ..." گویندگی کرد. تاجی احمدی از دهه سی تا پنجاه در فیلم های سینمایی و تلویزیونی بازی کرد. او همسر محمدعلی زرندی هنرپیشه و کارگردان رادیو و تئاتر بود. نگاهي به وضعيت دوبله در سينما و تلويزيون ايران؛شكوه از دست رفته بپذيريم كه دوبله سينماي ما نسبت به دوران اوج خود افت چشمگيري پيدا كرده و حتي نسبت به دهه 60 و 70 هم سير نزولي پيموده و متأسفانه اين روزها، اين روند سقوط به سرعت هر چه تمام طي و دوبله ايران كه روزي در جهان باعث افتخار و سربلندي بود، با سرعت وحشتناكي روز به روز ضعيف تر از قبل مي شود.
علتهاي مختلف و فراواني را مي توان برشمرد كه در اين سقوط نقش اساسي را بازي مي كنند و پيش از هر چيز همان فاكتورهايي كه روزي باعث قوت اين حرفه بودند، حالا عامل ضعف و در واقع پاشنه آشيل دوبله سينما و تلويزيون ايران هستند. در دوره اوج دوبله در ايران كه مربوط به دهه هاي 40 و 50 و يا 60 مي شود، صداهاي متنوع و زيبايي با حس و حال شخصيتهاي مختلف جوان، ميانسال و پير وجود داشت كه دست مديران دوبلاژ را باز مي گذاشت كه با توجه به فضاي فيلم بعضي از اين صداها را كه به شخصيتهاي فيلم نزديكتر بودند، انتخاب كرده تا فيلم به طور كامل و حرفه اي دوبله شود. افرادي كه هر كدام به تنهايي بار جذابيت يك فيلم را با صدا و بيانشان تضمين مي كردند و با وجود رقابتي سالم و قرار گرفتن هر صدايي در سر جاي خود، دوبله يك فيلم به اوج خود مي رسيد، اما متأسفانه امروزه، چند تن از ارزشمندترين چهره هاي اين عرصه يا به دليل فوت (ايرج ناظريان/ عزت ا... مقبلي/ ايرج دوستدار/ حسين معمارزاده/ آذر دانش/ بدري نورالهي/ مهدي آژير/ حسن عباسي/ عباس سلطاني و...) و يا مهاجرت به خارج از
كشور (سيمين سركوب/ آرشاك قوكاسيان/ منصور غزنوي/ حسين رحماني/ نصرت حميدي/ فرشيد فرزان/ معصومه فرخنده حال/ منوچهر زماني و...) عرصه دوبله را خالي از چهره هاي باتجربه و ارزشمند كرده، رنگ و تنوع صداها را از بين برده و متأسفانه جايگزيني براي هيچكدام هم پيدا نشده و كساني كه به تازگي وارد عرصه دوبله شده اند به توانمندي آنها نيستند و جاي خالي آنها را نتوانسته اند به طور شايسته اي پر كنند. پيش از رسيدن به اين نكته بايد پاسخي براي اين سؤال يافت و آن اين كه آيا در طي اين سالها، شرايط براي جايگزيني اين بزرگان مهيا بوده است؟ آيا از ميان اين همه استعدادهاي بيشمار در ميان علاقه مندان دوبله به طور مثال يكي پيدا نشده كه صدايي شبيه به زنده ياد ايرج ناظريان، ايرج دوستدار و يا حسين معمارزاده داشته باشد؟ متأسفانه يك عامل مهم در رخ ندادن چنين اتفاقي، فضا و محيط به وجود آمده در عرصه دوبله است. دوبلورها و دست اندركاران اين عرصه همه ادعا مي كنند كه درهاي دوبله بسته نيست و شرايط براي جذب استعدادهاي تازه مهياست، اما اين يك اظهارنظر سطحي بيش نيست. واقعيت امر آن است كه براي تازه واردها آنقدر برخوردها نامناسب و فضاي كار محدود است كه اگر كسي هم مقداري ذوق و استعداد اين كار را داشته باشد، عطاي دوبله را به لقايش مي بخشد. دوبلاژ كاري بسيار مشكل و فني است كه سرعت عمل بالا، درك فوق العاده و البته بازيگري با صدا را مي طلبد و مطمئناً تمام اينها از ابتدا در وجود يك نفر نيست. شخص مستعد بايد به مرور زمان و كسب تجربه لازم در كنار پيشكسوتان، اين تواناييها را فرا گيرد، اما بزرگان و پيشكسوتان اين عرصه صبر و حوصله همراهي با جوانان را دارا نيستند. البته در سالهاي اخير به همت انجمن گويندگان جوان اوضاع كمي بهتر شده و لااقل بعضي از جوانان مستعد اين عرصه، فضا و جا براي فعاليت پيدا كرده اند ولي به جاي آن كه دوبلورهاي قديمي و خصوصاً انجمن گويندگان كه متشكل از دوبلورهاي قديمي به سرپرستي "محمود قنبري" هستند از اين حركت فرهنگي حمايت كنند، سعي در تخطئه اين انجمن تازه تأسيس دارند و با جبهه گيري در برابر اين گروه، اعلام اعتصاب مي كنند! اما "محمود قنبري" در پاسخ به اين سؤال كه چرا مخالف جذب نيروهاي تازه نفس هستيد، مي گويد كه: "ما طبق شيوه خودمان گوينده جذب مي كنيم". اين شيوه از اين قرار است كه يك نفر را ابتدا بعد از تستهاي اوليه و گذراندن آزمون، 2 سال تحت تعليم قرار مي دهند و سپس اگر استعدادي از خود نشان داد اين اجازه را پيدا خواهد كرد كه در يك فيلم و در كنار بزرگان دوبله، فقط مثلاً يك كلمه از ديالوگهاي فيلم را بگويد و يا در صورت استعداد داشتن مثلاً كلمات يك يا دو سيلابي را ادا كند! اين روش آيا ذوق و شوق يك آدم مستعد را از بين نمي برد؟ اگر كسي بخواهد با اين شيوه و به قولي پله پله بالا بيايد، حداقل 40 سال طول مي كشد كه او گوينده مثلاً يك نقش مهم فيلم شود! يك عامل ديگر در جذب نكردن نيروهاي مستعد و جوان اين است كه اكثر استوديوهاي خصوصي و تلويزيوني، دوبله را همچنان به شيوه آنالوگ انجام مي دهند. يعني يك سكانس فيلم را بايد همه گويندگان در يك برداشت دوبله كنند و طبيعي است كه افراد تازه كار نمي توانند به سرعت دوبلورهاي كهنه كار و با تجربه قديمي ديالوگ بگويند و بعد از مدتي خود به خود از ادامه كار منصرف مي شوند. عامل مهم ديگر در اين مسأله يعني افت كيفي سطح دوبله در ايران، بي انگيزه شدن دوبلورهاي درجه يك قديمي است، همان گوينده هايي كه زماني صدايشان بر تارك دوبلاژ مي درخشيده و صداهاي زيبا و پر حس و حالشان رنگ و جلاي خاصي به يك فيلم مي بخشيده. واقعيت اين است كه ديگر نمي توان آن شادابي و طراوت گذشته را در صداي دوبلورهايي چون منوچهر اسماعيلي، ناصر طهماسب، جلال مقامي، خسرو خسروشاهي، سعيد مظفري، حسين عرفاني، نصرت متقالچي و... حس كرد. آنان چون دوران جواني و اوج خود را پشت سر گذاشته و بقدر كافي درخشيده اند حالا ديگر به نوعي اشباع شده هستند و البته دلايل خاص خودشان را هم دارند. واقعيت اين است كه فيلمهاي جديد به هيچ وجه غناي ساختاري و جذابيت فيلمهاي قديمي را ندارند كه به آنها شور و انگيزه ببخشد. آيا مي شود دوباره بازيگراني چون همفري بوگارت، جيمز استوارت، گريگوري پك، رابرت ردفورد يا داستين هافمن را يافت كه عرفاني، طهماسب، اسماعيلي، مقامي و خسروشاهي با جان و دل دوبله آنان را در فيلمهايي چون كازابلانكا، مردي از لارامي، اسب كهر را بنگر، نيش يا دونده ماراتن به عهده بگيرند؟
براي آنها كه اين فيلمها و آن فضاها را تجربه كرده اند چگونه مي شود انگيزه اي مهيا كرد كه به راحتي توانمنديهاي خود را نشان بدهند؟ آيا فيلمها و بازيگران فيلمهاي جديد آنقدر جذابيت دارند كه دوبلورهاي قديمي را وادار به ارايه كاري در خور توجه كنند؟ مثلاً فيلم "بيمار انگليسي" جزو فيلمهاي مهم سالهاي اخير است، اما آيا مي تواند تأثير همچون "بر باد رفته" يا "سرگيجه" داشته باشد؟ آيا "جيم كري" (استعداد جديد كمدي) مي تواند حتي به گرد پاي "لورل و هاردي"، "برادران ماركس"، "جري لوئيس" و يا حتي "دني كي" و "باب هوپ" برسد كه دوبله فيلمهاي او كاري ارزشمند باقي بماند؟ تازه اگر هم فيلمي با ساختار محكم و سينمايي خريداري شود متأسفانه به دليل دخل و تصرف و سانسور و تحريف روابط آدمهاي فيلم به دليل پاره اي از ملاحظات فرهنگي فيلم، آن چنان به نسخه اي بي در و پيكر تبديل مي شود كه عملاً دوبله آن هيچ مزيت خاص و مهمي براي دوبلورهاي فيلم ندارد، همچون فيلم "بهشت بر فراز برلين" ويم وندرس كه از 130 دقيقه به 75 دقيقه تبديل شد كه چنين امري مطمئناً نمي تواند اتفاق مهمي در پرونده كاري دوبلوري چون "ناصر طهماسب" كه گوينده يكي از نقشهاي اصلي فيلم بود به حساب آيد. سؤال اين است كه چرا از بين اين همه فيلمهاي قديمي و جديدي كه از لحاظ سانسوري بي اشكال است و يا با اندكي سانسور به راحتي قابل پخش، چنين فيلمهايي انتخاب مي شود؟ به دليل اين عوامل خيلي از بزرگان عرصه دوبله، كم كار، منزوي و تلخ انديش شده اند، مگر در مواردي خاص كه نقش جذابيت ويژه اي داشته باشد يا فيلمي با ساختار محكم و صحيح دوبله شود تا اين انگيزه را در آنها به وجود آورد تا دوباره خودي نشان دهند و بگويند كه چه توان استثنايي دارند و هنوز هم دود از كنده بلند مي شود. مثل گويندگيهاي درخشان اسماعيلي در فيلمهايي چون "سلطان كمدي" (به جاي رابرت دنيرو) و "جان اف كندي" (به جاي جو پشي) و يا صداهاي جلال مقامي (به جاي تيم رابينز) و "حسين عرفاني" (به جاي مورگان فريمن) در فيلم خوش ساخت "فرانك دارابونت" يعني "رستگاري در شاوشنگ" و يا صداي ناصر طهماسب به جاي كوين اسپيسي در فيلم "هفت" و جك نيكلسون در فيلم "درخشش" استنلي كوبريك كه خاطرات گذشته طلايي شان را دوباره زنده كرد. ولي اينها فقط مواردي معدود از دوبله هاي با كيفيت اين سالهاست كه ساختارهاي درخشان و فضاسازيهاي حرفه اي اصل فيلمها هم فاكتوري غير قابل انكار در ارتقاي سطح كيفي دوبله آنها بوده است. همان طور كه پيشتر ذكر شد يكي از علتهاي ضعف دوبله در سالهاي اخير، مهاجرت تني چند از بهترين گويندگان آن زمان بود، اما در طي اين سالها، بازگشت عده اي از آنها هم، دردي را از دوبله دوا نكرد. يكي از مهمترين اين افراد "چنگيز جليلوند" بود كه بعد از 25 سال به وطن بازگشت و خيلي سريع سرپرستي استوديويي را به عهده گرفت و با توجه به پيشينه پربارش به سرعت به جاي نقش هاي اول بسياري از فيلمها حرف زد. اما آيا اين چنگيز جليلوند و صدايش، همان جليلوند دوران اوج بود؟ بي ترديد او يكي از هنرمندان غير قابل انكار عرصه دوبله بوده و كارنامه درخشانش در گذشته غير قابل چشم پوشي است و از اين رو احترامش به عنوان يك پيشكسوت عرصه دوبله واجب، ولي آيا صدايي كه هم اكنون از وي به جاي بازيگراني چون "كوين اسپيسي" و "رالف فاينس" مي شنويم همان حس و حال صدايي را دارد كه معمولاً آن را بر چهره "مارلون براندو"، "پل نيومن"، "ريچارد برتون" و "پيتر اوتول" مي شنيديم؟ متأسفانه گويش و جنس صداي تازه او، فقط زيبا و گوش نواز است و تلاشي براي ارايه تصويري تازه و قابل اعتنا از صداي خود بروز نمي دهد. او بيشتر حواسش معطوف به درست و زيبا ادا كردن كلمات و جمله هاست تا انتقال حس بازيگر و فضاي فيلم. لحن كلام و آهنگ گفتارش در تمامي فيلمهايي كه جديداً حرف زده يكنواخت و يكدست است و او در دوبله هاي اخيرش، اگر چه به جاي بازيگران بسياري صحبت كرده، اما متأسفانه لحني يكنواخت و تكراري را براي آنها انتخاب كرده است. و در گذشته هاي دور، او به جاي دو هنرپيشه، همزمان با حسهاي متفاوت و فوق العاده اي صحبت مي كرد و براي هر شخصيتي يك جنس صداي عالي و مخصوص به او را داشت. به ياد بياوريد صداي او را بر چهره دو شخصيت "ماكسيمليان شل" و "جيمز كابرن" در فيلم "صليب آهنين" (سام پكين پا) و مقايسه كنيد او را بر چهره "شون كانري" فيلم تازه دوبله شده "مارني" را با صداي همين بازيگر در فيلم "مردي كه مي خواست سلطان باشد" كه دومي را در سالهاي درخشان و اوج خود دوبله كرده است. اما به هر حال بازگشت او كه جزو سرمايه هاي هنري اين مملكت محسوب مي شود اتفاق فرخنده اي است و تلاش او براي پيدا كردن استعدادهاي جديد در زمينه دوبله قابل تحسين. بقيه دوبلورهايي كه به ايران برگشته اند، وضعيت به مراتب اسفناك تري دارند، مثل "صادق ماهرو" با آن صداي شفاف و پر قابليتش در زمينه دوبله فيلم و انيميشن كه حالا نقشهاي بسيار كوچك را مي گويد و "مظفر گرايي" (گوينده نقش علي بابا در مجموعه انيميشن سندباد) كه زماني نقشهاي جوان اول فيلمها و كارتونها را مي گفت. يكي از كارهاي بيهوده در عرصه دوبله طي سالهاي اخير، دوبله مجدد فيلمهايي است كه در گذشته به طور درخشاني دوبله شده اند و معلوم نيست چرا و به چه نيت مجدداً دوبله مي شوند. روزگاري در دوبله، يك صداي خاص براي يك هنرپيشه انتخاب مي شد كه از هر حيث مناسب بود و پس از مدتي در اثر تكرار، مخاطب با آن صدا خو گرفته و فقط همان صدا را روي چهره بازيگر خاص قبول داشت و آن گوينده براساس شناخت تواناييها و ريزه كاريهاي بازي آن هنرپيشه به بهترين وجهي، حس و حال بازي بازيگر را به بيننده انتقال مي داد. مثلاً بر چهره "كرك داگلاس" انتخاب صداي "عطاء ا... كاملي" و آن صداي بم خاصش بهترين گزينه است و يا تصوير ماندگار ذهن ما از بازيگري چون "جان وين" با صداي گرم، رگه دار و طناز "ايرج دوستدار" گره خورده و هيچ صدايي بر چهره "چارلز برانسون" و "رابرت ميچام" به خوبي صداي زنده ياد "ايرج ناظريان" نمي نشيند. ولي امروزه متأسفانه خيلي از فيلمها مجدداً دوبله مي شوند و از گويندگان تازه كاري در آنها استفاده مي شود كه هم ارزش و حرمت هنرمندان قديمي را از بين مي برند و هم با انتخاب نادرست صدا، باعث سرخوردگي مخاطب مي شوند و هم به فضاي فيلم و ريزه كاريهايش لطمه مي خورد. واقعاً وقتي فيلمي مثل "شكارچي گوزن" در اواخر دهه 1350 به خوبي توسط "مرحوم ناظريان" دوبله شده، چرا بايد مجدداً دوبله شود و يا چرا مثلاً مجموعه هاي لورل و هاردي كه قبلاً با صداهاي درخشان زنده يادان "عزت ا... مقبلي" و "حسن عباسي" و به عنوان يك دستاورد هنري به يادگار باقي مانده (و اين دوبله ها همچنان در آرشيو صدا و سيما موجود است) مجدداً توسط ديگران دوبله مي شود؟ كي و چه موقع "تورج نصر" و "جواد پزشكيان" مي توانند حتي به اندازه ذره اي از دنياي شيرين "لورل و هاردي" را به اندازه "مقبلي" و "عباسي" با حس صدايشان منتقل كنند و به راستي چرا فيلمي مثل "كله پوكها" ي لورل و هاردي با آن دوبله درخشان قديمي مجدداً دوبله و پخش مي شود؟ خب يك دليل محكم و منطقي براي دوبله مجدد بعضي از فيلمها ممكن است نابود شدن باند صوتي و يا خراب شدن و موجود نبودن باند صداي آن فيلمها باشد. اين درست، ولي چرا در دوبله مجدد بعضي از آنها، از همان گويندگان قديمي كه در حال حاضر هنوز مشغول كارند و به كارشان تسلط كافي دارند، استفاده نمي شود؟ مثلاً هيچ صدايي جز "جلال مقامي" براي چهره "رابرت ردفورد" مناسب نيست، پس به چه علت در حالي كه او هنوز توان صحبت كردن به جاي او را دارد از گوينده ديگري براي اين بازيگر استفاده مي شود؟ پس مي بينيم كه در دوبله جديد بعضي از فيلمها، آن نكته سنجي و احترام به شخص خاصي كه سالهاست نقشي را با مهارت گفته، ديده نمي شود. در دوبله فيلم "سينما پاراديزو" براي "فيليپ نوآره" به جاي صداي پراحساس و مهربان "ايرج رضايي" كه صدايش به چهره "نواره" خيلي خوب مي نشيند و قبلاً هم جاي او صحبت كرده و اصولاً جنس خاص صداي رضايي انگ نقش "سالواتوره" اين فيلم است، از صداي بم و حجيم "حسين عرفاني" استفاده مي شود، در حالي كه قابليت "عرفاني" در نقشهاي ديگري است. همه ما مي دانيم براي چهره شرور "جك نيكلسون" كه هيچ صدايي مناسب تر از صداي "ناصر طهماسب" نيست (به ياد بياوريد فيلم "ديوانه از قفس پريد" (ميلوش فورمن) را و خصوصيات شيطاني چهره و رفتار نيكلسون كه فقط با صداي طهماسب قابليت واقعي خود را مي يابد) اما در دوبله فيلم "گرگ" باز هم از "حسين عرفاني" به جاي ناصر طهماسب استفاده شده است. مسأله مهم ديگر اين كه به دليل سرعت زياد در كار، ديگر همچون زمان گذشته بر روي دوبله ها توجه و تمركز كافي نمي شود و در نتيجه دوبلورها جملات را كتابي و فاقد هر گونه حسي مي گويند و ديگر از آن حس قوي و غني دوبله خبري نيست و به خاطر همين، خيلي از فيلمهاي دوبله شده جديد آن حس لازم براي همذات پنداري با شخصيتها را در مخاطب بر نمي انگيزد. اغلب دوبلورهاي قديمي معتقدند بيشتر افرادي كه به دوبله مي آيند، به تقليد صداي ديگران بسنده مي كنند و صداي اصليشان آن قابليت لازم را ندارد و به اصطلاح از دست رنج ديگران استفاده مي كنند و محصول خلاقيت ديگران را درو مي كنند. البته در مقابل ديدگاهي مي توان گفت درست است كه بسياري از افراد هستند كه هم توانايي تقليد صدا و هم ذوق و استعداد دوبله را دارند، اما چه اشكالي دارد حالا كه ديگر مقبلي، عباسي و آژير نيستند، از اين افراد كه قادر به تقليد صدايشان هستند و مي توانند تيپهاي آنها را به خوبي تقليد كنند، در دوبله بعضي از فيلمها استفاده شود؟ آخر مگر نه اين كه خود دوبلورهاي بزرگ هم همين كار را مي كنند. مثلاً ابوالحسن تهامي براي صحبت به جاي "ويتوريو دسيكا" از تيپ ساخته شده حسين سرشار كه قبل از او به جاي دسيكا صحبت مي كرد استفاده مي كند كه اين مطلب را خود وي هم اذعان دارد و يا جواد پزشكيان كه بارها در كارتونها و يا حتي فيلمهاي كمدي، اداي حميد قنبري براي "جري لوئيس" و يا محمدعلي زرندي براي "نورمن ويزدم" را در مي آورد و يا حسين عرفاني كه در سري فيلمهاي كمدي "دي دي" از تيپ سازي "منوچهر زماني" الگو گرفته است. حالا كه مطلب به اين سمت و سو آمده، بد نيست اشاره اي هم به كم بود خلاقيت و نوآوريهاي گذشته مخصوصاً در دوبله فيلمهاي كمدي و يا انيميشن هاي جديد كنيم. بعضي طرز تفكرهاي محدود كننده مدتي در دوبله خوشمزگي و تكه پراني دوبلورها و استفاده از اصطلاحات "پس كله گي" (جملاتي كه معمولاً دوبلور بنا به ضرورت يا غير از آن، وقتي بازيگر در كادر نيست في البداهه مي گويد) ممنوع شده بود، در حالي كه در فيلمهاي كمدي و يا انيميشن، اصطلاحات "پس كله گي" و مزه پرانيهاي خلاقانه، تا جايي كه به اصالت مضمون خدشه وارد نكند و در ضمن به ورطه ابتذال هم نيفتد، ارزشمند است و به اين دسته از فيلمها روح و طراوت مي بخشد. يادتان مي آيد كه فيلمهاي كمدي "چيچو و فرانكو" كه در گذشته هاي دور اين قدر مخاطب داشت، بيشتر از اصالت نداشته خود، از هنر و خلاقيت دوبلورهاي اين دو نقش يعني افضلي و اسماعيلي بهره مي گرفت. در سالهاي اخير فيلمهاي كمدي و كارتونهايي كه از تلويزيون پخش مي شود بسيار خشك، نچسب و بي روح دوبله مي شود و هيچ گونه نشاطي در مخاطب ايجاد نمي كند، در حالي كه در سالهاي دور مثلاً دوبله دوم انيميشن "رابين هود" كه در سالهاي ابتدايي دهه شصت انجام شد، با حضور دوبلورهاي با سابقه اي چون اصغر افضلي (پرنس جان)، صادق ماهرو (داروغه ناتينگهام)، جواد پزشكيان (سرهيس)، ژرژ پطرسي (رابين هود)، شهروز ملك آرايي (جان كوچولو)، مهدي آرين نژاد (پدر تاك) و كنعان كياني يك شاهكار به تمام معنا در عرصه دوبله رقم خورد، به طوري كه هم مبتذل نبود و هم ارزشهاي ساختاري اثر نه تنها حفظ شده بلكه در نزد مخاطب چند برابر نمودار شده بود. يا مثلاً به ياد بياوريد دوبله هاي فوق العاده مجموعه هاي انيميشني چون "پلنگ صورتي"، "پينوكيو"، "سندباد"، و سريال تلويزيوني "زورو" را كه به مدد خلاقيت و تيپ سازي و اصطلاحات پس كله گي حسن عباسي، پرويز نارنجيها، مرتضي احمدي، كنعان كياني، نادره سالارپور، ناهيد اميريان و غلامعلي افشاريه همچنان، پس از گذشت سالها جذاب و باطراوت هستند، به طوري كه مخاطب مي تواند بارها آنها را ديده و لذت ببرد و اينها هستند كه كارهايي ماندگار محسوب مي شوند. مرتضي احمدي دوبلور و بازيگر با سابقه سينما مي گويد كه براي دوبله انيميشن "پينوكيو" هيچ ترجمه اي از متن مجموعه را در اختيار نداشته و با اتكا به خلاصه داستان آن، هشتاد درصد آن را با بداهه دوبله كرده اند. پس مي بينيد محدوديت اگر همراه با خلاقيت باشد به چه نتايج درخشاني مي رسد. به ياد بياوريد كارتون "گاليور" و شخصيت "گلام" را در آن با تكيه كلام "من مي دونم" كه نوعي كلام يأس انگيز و منفي بود كه با هنر "اكبر مناني" شكل گرفت. مناني در خاطرات خود مي گويد كه اين جمله را او از يك گدا در محله خود به عاريه گرفته و اين جاست كه ديد تيز و خلاقانه او در استفاده از اين تكه كلام و آن نوع صدا و گويش براي شخصيت دائماً منفي باف "گلام" قابل ستايش مي شود. ممكن است عده اي بگويند كارتونهاي جديد تلويزيون مثل گذشته آن طراحي و گرافيك ويژه را ندارند، اما مگر از لحاظ ساختاري پينوكيو، سندباد يا آن نقاشيهاي ژاپني خيلي غني بودند؟ اين نوع خلاقيتها را ما در دوبله جديد كارتونها نمي يابيم، البته به جز دوبله هاي فوق العاده انيميشنهاي جديد ديسني مثل "شگفت انگيزها"، "عصر يخبندان"، "نمو"، "مورچه اي به نام زي" و "كبوتر بي باك" كه در دو سال اخير در انجمن گويندگان جوان صورت مي گيرد. اين انجمن اين گونه كارتونها را كه از ارزشهاي گرافيكي و ساختاري خوب هم بهره مند هستند با اتكا به خلاقيتهاي افراد جوان و با انگيزه و باز بودن دست آنها براي بداهه سازي و تكه پرانيهاي به موقع و به جا و البته با دقت و وسواس تحسين انگيز با مهارت قابل توجهي دوبله مي كند كه بسيار هم مورد توجه بچه ها و دوستداران كارتون قرار گرفته و يك بار ديگر ضرورت استفاده از نيروهاي تازه و جوان و با انگيزه را در عرصه دوبله يادآوري مي كند. مطلب ديگر آن كه عدم نمايش فيلمهاي مطرح روز سينماي جهان بر پرده سينماها به دليل پاره اي ملاحظات فرهنگي، يكي ديگر از عوامل افت دوبلاژ محسوب مي شود در حالي كه در گذشته هاي دور آثار با ارزشي چون "دكتر ژيواگو"، "پدر خوانده"، "اشكها و لبخندها"، "اين گروه خشن" و ... همزمان با اكران بين المللي در دنيا در ايران هم اكران مي شد. البته در حال حاضر با تلاشهاي استوديوهاي خصوصي و يا حتي برنامه هاي تلويزيوني مثل "سينما4" و "صد فيلم"، اين فيلمها قابل دسترسي هستند، اما به هر حال تأثيري كه اين فيلمها بر روي پرده سينما بر مخاطب دارد، چيز ديگري است. يكي از مهمترين معضلات عرصه دوبله، چند دستگي بين گويندگان است كه متأسفانه در گذشته هم ديده مي شد و خود دوبلورها از باند و باند بازي در اين وادي سخن مي گويند كه اين باعث مي شود بعضي از گويندگان خيلي پر كار شوند و برخي خيلي كم صدايشان شنيده شود و اين باعث تكراري شدن صداها نزد مخاطب مي شود ضمن اين كه آرام آرام جنس صداها در ارايه نقشهاي مثبت و منفي در نزد مخاطب لو مي رود و كاركردي كليشه اي مي يابد. به طور مثال منوچهر والي زاده، بهرام زند، كيكاوس ياكيده، افشين زينوزي، زهره شكوفنده، نصرت متقالچي، سعيد مظفري و ... (كه البته خيلي از آنها از گويندگان طراز اول هستند و قابل احترام) صدايشان بسيار در فيلمها و سريالها شنيده مي شود، اما بزرگاني همچون عطاء ا... كاملي، منصوره كاتبي، ايرج رضايي، ژرژ پطروسي، ناصر نظامي، خسرو شايگان و مينو غزنوي خيلي كم كارترند و صدايشان كمتر شنيده مي شود، در حالي كه هر صدايي ارزش و جايگاه خاص خود را دارد و اگر همه گويندگان به طور منظم پر كار باشند، در نهايت به غناي اين صنعت مي افزايند. كلام آخر اين كه درهاي دوبله همچون هميشه فقط بر روي جوانان علاقه مند بي پارتي بسته است و در اين جا هم مثل همه جاهاي ديگر "روابط" جايگزين "ضوابط" شده كه فقط با اتكا به اين امر مي توان وارد اين حرفه شد و پيشرفت كرد! در پايان بايد گفت كه درست است روند نزولي دوبله به سرعت در سرزمين ما مشغول پيموده شدن است، ولي شرايط براي نجات آن مهياست. الآن خوشبختانه فضاي فرهنگي بازتر از گذشته شده و فيلمهاي روز و ارزشمند به همت استوديوهاي خصوصي قرن 21، سيكا و انجمن گويندگان جوان دوبله شده و وارد بازار مي شوند. يكي از عوامل اصلي و مهم در افت دوبله، كمبود نيروهاي جوان علاقه مند و پرشور است كه با راهكارهايي درست مي توان آنها را كشف و دعوت به كار كرد. همچنين بايد حرمت، قدر و جايگاه دوبلورهاي قديمي كه به هر حال از پيشكسوتان اين فن هستند، حفظ شود و نقش آنان در به ثمر رساندن و پروراندن دوبلورهاي جديد با توجه به داشته ها و تجارب ارزشمندشان ناديده گرفته نشود. خوشبختانه كشور ما هنرخيز و منبع خودجوشي از استعدادهاي كمياب است و از لحاظ سرمايه هيچ وقت جامعه هنري ما دچار مضيقه نبوده است. به هر حال بايد هر چه سريعتر، اين حركتها صورت بگيرد و دوبله از اين دلمردگي و بي طراوتي نجات يابد. باور كنيم كه اين كار مي تواند عملي شود و آرزويي دور از دسترس نيست. فقط كمي همت و سعه صدر و تلاش هر چه سريعتر را مي طلبد، زيرا كه در شرايط حاضر اين دستاورد ارزشمند فرهنگي و هنري كه طي 6دهه دوام آورده و باعث افتخارات اين سرزمين بوده با روزهاي اوجش فاصله گرفته و بايد آن شكوه از دست رفته را به آن برگرداند | |
Your Mail works best with the New Yahoo Optimized IE8.
Get it NOW!.
To unsubscribe from this group, send email to friends-of-radio-golha+unsubscribegooglegroups.com or reply to this email with the words "REMOVE ME" as the subject.
No comments:
Post a Comment