Sent to you by yaghin via Google Reader:
سرگرم انجام كارهام هستم كه سر و صدايي از بيرون مياد ، دقت كه مي كنم آبدارچي مونه و با تلفن و به لهجه تركي داره با يكي دعوا ميكنه . متوجه موضوع دعوا ميشم . چند دقيقه بعد خودش مياد توي اتاق و لبخند تلخي ميزنه و معذرت خواهي مي كنه . چون معلومه كه مي خواد درد دل كنه ، فقط كافيه بپرسم چي شده تا شروع كنه .
ديروز بعد از ظهر زنگ زدم خونه مون كه بگم ديرتر ميرم خونه ، دخترم خواب بوده و زنم خونه نيست . زنگ زدم به موبايلش ميگه رفتم دكتر ، ميگم كه براي تميز كردن يه آپارتمان ميرم و ديرتر ميرم خونه . شب كه ميرم خونه ، نيستش و بچه هام غم گرفتن ، زنگ ميزنم موباليش كه جواب نميده . بالاخره معلوم ميشه كه به قهر رفته خونه داداشش . من هيچي فكر سه تا بچه اش رو نكرده .
ميگم چه بلايي سرش آوردي كه گذاشته رفته ؟
ميگه : دو روز پيش رفته در خونه عقد كرده داداشش و باهاش دعوا كرده و هر چي از دهنشون در اومده به هم گفتن و من بهش گفتم تو چرا توي زندگي شون دخالت كردي ؟ چرا به من نگفتي و رفتي ؟ و ...
ميگم : راست بگو فقط سر و صدا كردين يا كتك كاري هم بود .
ميگه : نه به خدا فقط همين . آخه من صبح تا غروب اينجام ، غروب هم ميرم كار خونه مردم رو انجاميدم تا هزار تومن هم كه بوده ببرم براي زن و بچه ام . الان هم به زن داداشش گفتم مگه من بي كارم ؟معتادم ؟ توي خونه كم و كسري دارن ؟ هر كاري ازم بر مياد دارم انجام ميدم . ديگه چكار كنم ؟
بغض مي كنه كه من اين همه جون مي كنم ، ديشب رفتم توالت شستم . كه زن و بچه ام توي راحتي باشن . ميرم خونه يه سلام به من نميده ، خوب بچه ام هم از اون ياد ميگيره . من هيچي سه تا بچه قد و نيم قد و ول كرده و رفته خونه داداشش كه چي ؟
كمي آرومش مي كنم و بهش ميگم يه چايي برام بياره .
Things you can do from here:
- Subscribe to پردیس using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
__._,_.___
No comments:
Post a Comment