با درود بر نسیم گرانمایه و با سپاس از اندیشمندانی مانند این نویسنده محترم که زمینه سخن در مورد موسیقی را باز نموده اند.
به نظر من ریشه این غربزدگی و گرایش به موسیقی غربی را باید در 3 عامل جستجو کرد
1- سرعت رشد تکنولوژی : در غرب که سهولت و سرعت تغییر در تمامی شئون زندگی را به همراه آورده است و چون تکنولوژی نمی تواند بدون فرهنگ انتقال یابد ویژگی های فرهنگی خود را نیز به همراه می آورد. بعنوان مثال شما وقتی اتومبیل را به جامعه ای وارد کنید فرهنگ رانندگی حتی بصورت ناقص پیامد بعدی ورود این تکنولوزی یا فن آوری است. بنا براین نمی توانید مردم را از بکارگیری این ابزار نوین منع کنید. کسانی که از این فن آوری بهره می برد نا خود آگاه تحت تآثیر این فرهنگ قرار گرفته و حتی در بعد شدید تر آن تظاهربه فرهنگ وارداتی برای خود جایگاهی ویژه می یابد.
گذشته از این ورود این تکنولوژی و ابزارهای ساخته آن سهولت در بکار گیری هر پدیده فرهنگی را تحت الشعاع قرار میدهد و چون زمینه فرهنگی یعنی خود باختگی و برحق دانستن فرهنگ مسلط خواسته یا ناخواسته توسط این فن آوری فراهم شده است. سهولت و خودباختگی دست در دست هم فرهنگ جامعه را دستخوش طوفانی می کند که هنگام فرو نشستن آن همانند فروریختن بسیاری از خانه ها و سقف و حتی کاخ های فرهنگی می گردد.
برای یاد گرفتن یک ساز ایرانی باید سالها وقت گذاشت و جان بر لب آورد و طبعا کار دشواری است که بدون عشق هرگز میسر نیست در حالیکه امروزه شما با یک کیبورد و حتی بدون رفتن کلاس و استاد میتوانید براحتی هر نوع موسیقی پاپ را با اشعاری سطحی عرضه نمایید طبیعی است که جوانان بدلیل اقتضای شور جوانی و تحرک براحتی این نوع موسیقی را پذیرفته چون با شادی و رقص و دست افشانی که خاصیت جوانی است هماهنگ تر است.
2- دشواری فرهنگی: موسیقی ایرانی بدلیل نفوذ همان فرهنگی دینی و مذهبی که نویسنده محترم به آن اشاره نموده اند دارای ریتمی کند است. یاد گرفتن آن هزینه بر است. شعر سنگین و شاعر فرهنگ شناس می خواهد علاوه بر آن برای آماده سازی ارکستر زمان زیادی و هزینه بالایی طلب می کند. برای تولید هر آهنگ یا یک برنامه شبیه گلها شاید ماهها وقت صرف شود در حالیکه در یک آهنگ پاپ یک کیبورد یا ارگ الکترونیکی کمترین زمان با کمترین تعداد نوازندگان(گاهی ارکستر و خواننده فقط یک نفر است) و کمترین هزینه را بکار میگیرد.
همانطور که اشاره شد بوق های تبلیغاتی فرهنگ مسلط یعنی صاحبان تکنولوژی برتر یعنی ماهواره ها و رادیو و تلویزیون با مساعد کردن ذوق و سلیقه جوانان و حتی بزرگسالان و در دسترس قرار دادن به نازلترین قیمت (بدلیل استفاده از تولید انبوه) و در ابعاد بزرگ ذوق و سلیقه بخش بسیار بزرگی از احاد جامعه را علینه نموده و جذب می نمایند.
3- موسیقی نظیر هر هنر دیگری نیاز به محیط مساعد و کمک های همگانی دولتی دارد. هنرمندان در دیار ما بسیار مظلومند چون نه از سوی دولت حمایت می شوند و نه از سوی مردم. کمتر کسی از ایرانیان میل به پرداخت دستمزد مناسب برای استفاده از یک محصول فرهنگی دارد بنا براین حقوق هنرمند مثل آب خوردن بالا کشیده می شود.
در دورانی از تاریخ معاصر بدلیل حضور انسانهایی هنر دوست در راس وزارت فرهنگ و هنر و رادیو و تلویزیون و القای روحیه ناسیونالیستی آنهم از نوع شاه پرستی و شاهدوستی و برای تحکیم ظاهری حکومت پهلوی هزینه های تولید محصولات هنری و بطور کلی هنرمندان تا حدودی تامین می شد. اگر چه در آمد و هزینه های هنرمندان واقعی موسیقی فاخر بطور خاص به هزینه های ماشین هنرمندان پاپ نظیر هایده و مهستی و داریوش قابل قیاس نبود ولی با گذشت هنرمندان واقعی و استادانی چون صبا و ..... آثاری خلق گردیده است که در تاریخ ایران اگر نگوییم بی نظیر میتوانیم بگوییم کم نظیر است و از لحاظ کیفی فقط با دوره مشروطه و سامانیان قابل قیاس می باشد. بعد از انقلاب هم که تلاش های زیادی شد تا موسیقی ایرانی اصیل و فاخر تولید و توزیع شود بدلایل گفته شده در بالا هرگز دستگاه حکومتی و هنرمندان در مقابل سلیقه ساده پسند و بشدت تاثیر پذیر نسل جوان- که بسرعت توسعه یافته بود و بیش از 60 درصد افراد جامعه را در بر میگیرد و بنا به طبعتش طالب سرعت و تغییر سریع و تولید انبوه - نتوانست ایستادگی کند و رادیو تلویزیون هم بسرعت با این پدیده تکنولوژیک و نه کالتوریک هماهنگ شد.
امروزه اگر اندک تلاشی در راستای حفظ و اشاعه موسیقی فاخر ایرانی صورت می پذیرد بیش از هر چیزی مدیون هنرمندان نسل پیش نظیر شجریان و ناظری و ...... است تا حمایت های دولتی و اگر اندک اقبالی از سوی جوانان بسوی شجریان و ناظری و تنی چند از هنرمندان می شود بیشتر حمایتی سیاسی است تا اقبال هنری.
با سپاس
محسن سلیمانی
.
به نظر من ریشه این غربزدگی و گرایش به موسیقی غربی را باید در 3 عامل جستجو کرد
1- سرعت رشد تکنولوژی : در غرب که سهولت و سرعت تغییر در تمامی شئون زندگی را به همراه آورده است و چون تکنولوژی نمی تواند بدون فرهنگ انتقال یابد ویژگی های فرهنگی خود را نیز به همراه می آورد. بعنوان مثال شما وقتی اتومبیل را به جامعه ای وارد کنید فرهنگ رانندگی حتی بصورت ناقص پیامد بعدی ورود این تکنولوزی یا فن آوری است. بنا براین نمی توانید مردم را از بکارگیری این ابزار نوین منع کنید. کسانی که از این فن آوری بهره می برد نا خود آگاه تحت تآثیر این فرهنگ قرار گرفته و حتی در بعد شدید تر آن تظاهربه فرهنگ وارداتی برای خود جایگاهی ویژه می یابد.
گذشته از این ورود این تکنولوژی و ابزارهای ساخته آن سهولت در بکار گیری هر پدیده فرهنگی را تحت الشعاع قرار میدهد و چون زمینه فرهنگی یعنی خود باختگی و برحق دانستن فرهنگ مسلط خواسته یا ناخواسته توسط این فن آوری فراهم شده است. سهولت و خودباختگی دست در دست هم فرهنگ جامعه را دستخوش طوفانی می کند که هنگام فرو نشستن آن همانند فروریختن بسیاری از خانه ها و سقف و حتی کاخ های فرهنگی می گردد.
برای یاد گرفتن یک ساز ایرانی باید سالها وقت گذاشت و جان بر لب آورد و طبعا کار دشواری است که بدون عشق هرگز میسر نیست در حالیکه امروزه شما با یک کیبورد و حتی بدون رفتن کلاس و استاد میتوانید براحتی هر نوع موسیقی پاپ را با اشعاری سطحی عرضه نمایید طبیعی است که جوانان بدلیل اقتضای شور جوانی و تحرک براحتی این نوع موسیقی را پذیرفته چون با شادی و رقص و دست افشانی که خاصیت جوانی است هماهنگ تر است.
2- دشواری فرهنگی: موسیقی ایرانی بدلیل نفوذ همان فرهنگی دینی و مذهبی که نویسنده محترم به آن اشاره نموده اند دارای ریتمی کند است. یاد گرفتن آن هزینه بر است. شعر سنگین و شاعر فرهنگ شناس می خواهد علاوه بر آن برای آماده سازی ارکستر زمان زیادی و هزینه بالایی طلب می کند. برای تولید هر آهنگ یا یک برنامه شبیه گلها شاید ماهها وقت صرف شود در حالیکه در یک آهنگ پاپ یک کیبورد یا ارگ الکترونیکی کمترین زمان با کمترین تعداد نوازندگان(گاهی ارکستر و خواننده فقط یک نفر است) و کمترین هزینه را بکار میگیرد.
همانطور که اشاره شد بوق های تبلیغاتی فرهنگ مسلط یعنی صاحبان تکنولوژی برتر یعنی ماهواره ها و رادیو و تلویزیون با مساعد کردن ذوق و سلیقه جوانان و حتی بزرگسالان و در دسترس قرار دادن به نازلترین قیمت (بدلیل استفاده از تولید انبوه) و در ابعاد بزرگ ذوق و سلیقه بخش بسیار بزرگی از احاد جامعه را علینه نموده و جذب می نمایند.
3- موسیقی نظیر هر هنر دیگری نیاز به محیط مساعد و کمک های همگانی دولتی دارد. هنرمندان در دیار ما بسیار مظلومند چون نه از سوی دولت حمایت می شوند و نه از سوی مردم. کمتر کسی از ایرانیان میل به پرداخت دستمزد مناسب برای استفاده از یک محصول فرهنگی دارد بنا براین حقوق هنرمند مثل آب خوردن بالا کشیده می شود.
در دورانی از تاریخ معاصر بدلیل حضور انسانهایی هنر دوست در راس وزارت فرهنگ و هنر و رادیو و تلویزیون و القای روحیه ناسیونالیستی آنهم از نوع شاه پرستی و شاهدوستی و برای تحکیم ظاهری حکومت پهلوی هزینه های تولید محصولات هنری و بطور کلی هنرمندان تا حدودی تامین می شد. اگر چه در آمد و هزینه های هنرمندان واقعی موسیقی فاخر بطور خاص به هزینه های ماشین هنرمندان پاپ نظیر هایده و مهستی و داریوش قابل قیاس نبود ولی با گذشت هنرمندان واقعی و استادانی چون صبا و ..... آثاری خلق گردیده است که در تاریخ ایران اگر نگوییم بی نظیر میتوانیم بگوییم کم نظیر است و از لحاظ کیفی فقط با دوره مشروطه و سامانیان قابل قیاس می باشد. بعد از انقلاب هم که تلاش های زیادی شد تا موسیقی ایرانی اصیل و فاخر تولید و توزیع شود بدلایل گفته شده در بالا هرگز دستگاه حکومتی و هنرمندان در مقابل سلیقه ساده پسند و بشدت تاثیر پذیر نسل جوان- که بسرعت توسعه یافته بود و بیش از 60 درصد افراد جامعه را در بر میگیرد و بنا به طبعتش طالب سرعت و تغییر سریع و تولید انبوه - نتوانست ایستادگی کند و رادیو تلویزیون هم بسرعت با این پدیده تکنولوژیک و نه کالتوریک هماهنگ شد.
امروزه اگر اندک تلاشی در راستای حفظ و اشاعه موسیقی فاخر ایرانی صورت می پذیرد بیش از هر چیزی مدیون هنرمندان نسل پیش نظیر شجریان و ناظری و ...... است تا حمایت های دولتی و اگر اندک اقبالی از سوی جوانان بسوی شجریان و ناظری و تنی چند از هنرمندان می شود بیشتر حمایتی سیاسی است تا اقبال هنری.
با سپاس
محسن سلیمانی
.
No comments:
Post a Comment