سلام دوست عزیز از من بیوگرافی شاعر را خواسته بودید، ابتدا قصد داشتم شناخت خود را از شاعر بنویسم، اما تصمیم گرفتم که دوستان را به پروفایلی که گوگل انگلیسی در مورد ایشان تهیه کرده ارجاع بدهم .
با این اسم اگر وارد گوگل فارسی شوید: محمدرضا (فریبرز) همزه ای با بخشی از کارهای پژوهشی ایشان آشنا می شوید. در گوگل انگلیسی نیز اطلاعات نسبتا بیشتری در مورد ایشان ذکر شده است.
و با این اسم در گوگل انگلیسی جستجو بفرمایید:Hamzeh ee Fariborz
با پوزش به خاطر تأخیر در پاسخ دادن
و با این اسم در گوگل انگلیسی جستجو بفرمایید:Hamzeh ee Fariborz
با پوزش به خاطر تأخیر در پاسخ دادن
----- Forwarded Message ----
From: Kaveh Irani <kaveh646@yahoo.com>
To: "naliakbary@yahoo.com" <naliakbary@yahoo.com>
Sent: Wednesday, May 18, 2011 5:48:22
Subject: Re: شعر سپیدی عشق
From: Nasrin Aliakbary <naliakbary@yahoo.com>
To:
Sent: Tuesday, May 17, 2011 10:31 AM
Subject: شعر سپیدی عشق
From: Kaveh Irani <kaveh646@yahoo.com>
To: "naliakbary@yahoo.com" <naliakbary@yahoo.com>
Sent: Wednesday, May 18, 2011 5:48:22
Subject: Re: شعر سپیدی عشق
با سلام
اشعار زيبايي است
ممكن است بيوگرافي از اين شاعر را هم ارسال فرماييد
با سپاس- كاوه
From: Nasrin Aliakbary <naliakbary@yahoo.com>
To:
Sent: Tuesday, May 17, 2011 10:31 AM
Subject: شعر سپیدی عشق
شگفت زده از ستیز بی امان نور و تاریکی
در هراس از پا در آمدن
رستگاری را در رنگ ها جستیم
و در ترنم رنگی بر رنگی
در جستجوی بقا
سده ها را به هم پیوند دادیم
و نایافته
پیکار پیشه ساختیم
با آن چه خود ستم پنداشتیم
تا چون درختان خشکیده
خود را در زمین کاشته بیابیم
و با سرخی خونمان
رنگ پریده ی چهره را بپوشانیم
و بیهوده تر از آنچه که می پنداشتیم
در بازی حرف ها و نقطه ها
سرهای خویش را بر دارها
به بازی دادیم
پس
در سایه ی نوای
دف و تنبور
در گوشه ای
به پرواز در بی نهایت اندیشیدیم
تا چون هزار ساله شدیم
هزار باره دریافتیم
که سیاهی روز های تلخ مان را
تنها سپیدی عشق
پاک می کند
5/1/1984
اگسبورگ
فریبرز همزه ای
از مجموعه ی از کوچه های خاکی سرتپه
تا
خاک
در هراس از پا در آمدن
رستگاری را در رنگ ها جستیم
و در ترنم رنگی بر رنگی
در جستجوی بقا
سده ها را به هم پیوند دادیم
و نایافته
پیکار پیشه ساختیم
با آن چه خود ستم پنداشتیم
تا چون درختان خشکیده
خود را در زمین کاشته بیابیم
و با سرخی خونمان
رنگ پریده ی چهره را بپوشانیم
و بیهوده تر از آنچه که می پنداشتیم
در بازی حرف ها و نقطه ها
سرهای خویش را بر دارها
به بازی دادیم
پس
در سایه ی نوای
دف و تنبور
در گوشه ای
به پرواز در بی نهایت اندیشیدیم
تا چون هزار ساله شدیم
هزار باره دریافتیم
که سیاهی روز های تلخ مان را
تنها سپیدی عشق
پاک می کند
5/1/1984
اگسبورگ
فریبرز همزه ای
از مجموعه ی از کوچه های خاکی سرتپه
تا
خاک
No comments:
Post a Comment