خاطرات
.....
آهنگ:حبیب الله بدیعی شعر:تورج نگهبان مایه دشتی خواننده:کورس سرهنگزاده
......
روزگاری ای آشنای من همزبان من بودی شب همه شب
دلفریب من دلربای من مهربان من بودی شب همه شب
گذشته ها رفت و دگر نمی آید
کو آن یاری ها ؟مهرو دلداری ها؟ که جانم بیاساید؟
که جانم بیاساید؟
گذشته ها رفت و دگر نمی آید
زین پس زاری ها ،شب ها بیداری ها،غمی بر دل افزاید
غمی بر دل افزاید
مستی و بی خبری به کجا به کجا شد؟
بی خبر از توکنون، دل خسته چرا شد؟
زان همه بگذشته ما ،خاطره ای مانده به جا
.........
صحبت و مستی کو؟ لذت هستی کو؟
کجا شد قرارم؟ دریغا بهارم کو؟
جز تو که چون جانی شمع شبستانی
نگاری که دل را به دستش سپارم کو؟
........
خاطره تو به جا بود این شب ها
بی تو دگر منم و غم تو تنها
شراب آرزو ها ای شب به ساغرم کو؟
نگاه گرم و گویا امشب برابرم کو؟
دگر چه میخواهم من چو کشیده ای از بر من دامن
چو کشیده ای از بر من دامن
........
با مهر و احترام
حمید شجاع الدینی
No comments:
Post a Comment