عاشقی
...
شعر:مولانا آهنگ:ارشد طهماسبی دستگاه همایون خواننده سالار عقیلی
...
این بارمن،این بارمن،یکبارگی درعاشقی پیچیده ام
این بارمن، این بارمن، یکبارگی ازعافیت ببریده ام
ای مردمان، ای مردمان، از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشدآن ،دیوانه هم نندیشدآن، کاندر دل اندیشیده ام
چندانک خواهی درنگردرمن که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیده ای من صد صفت گردیده ام
تو مست مست سرخوشی من مست بی سرسرخوشم
تو مست مست سرخوشی من مست بی سرسرخوشم
توعاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام، من بی دهان خندیده ام
ای مردمان، ای مردمان، از من نیاید مردمی
این بارمن، این بارمن، یکبارگی درعاشقی پیچیده ام
این بارمن، این بارمن، یکبارگی از عافیت ببریده ام
چندان که خواهی درنگر، چندان که خواهی درنگر، من صدصفت گردیده ام
من طُرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بی دام و بی گیرنده ای ،بی دام وبی گیرنده ای دراین قفس خیزیده ام
در این قفس خیزیده ام
من طُرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بی دام وبی گیرنده ای در این قفس خیزیده ام
توعاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام
توعاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام
من بی دهان خندیده ام
ای مردمان، ای مردمان، از من نیاید مردمی
....
با مهر و احترام
حمیدشجاع الدینی
No comments:
Post a Comment