معمّاگویی از قدیم در شعر فارسی بوده، اما عمدة رواج و شیوع آن از قرن هشتم هجری است که کم کم به صورت فنّی مخصوص با اصطلاحات تازة بسیار بیرون آمد؛ و در مدت دو سه قرن کتابها در آن موضوع تالیف شد.البته ناگفته نماند که بزرگانی چون استاد همایی معما را فاقد ارزش ادبی می دانند و فقط جنبة سرگرمی دارد.
در ادامه نمونه هایی از معما پردازی شاعران را ببینید
1- نام بت من اگر بپرسی/سیبی ست نهاده بر سر سرو!
2- چو نامش بپرسیدم، از ناز، زود/به دامن چو برخاست بربط بسود/ به تازی بدانستم آن رمزِ او/ که نامش ز بربط بسودن چه بود!
3- گر بخواهی نام آن زیبا رخ سیمین بدن/ رُو تو قلبِ قلب را بر قلبِ قلبِ قلب زن!
حلّ معما:
1- ذهن باید از کلمة "سیبی ست" منتقل شود به "سی بیست" (یعنی 30 ضرب در 20 )که ششصد می شود و این عدد در حساب ابجد، حرف "خ" است که چون آن را بر سر کلمة "سرو" بگذارید "خسرو" از کار درمی آید.
2- مقصود "مسّ عود" یعنی بسودن و لمس کردن (عود=بربط) است. پس پاسخ نام مسعود است.
3- مقلوب کلمة "قلب" را که "بلق" است، چون بر مقلوب حرف وسط کلمة "قلب" یعنی لام که به حساب ابجد "سی" و مقلوب آن "یس" است بپیوندد "بلقیس" می شود.
__._,_.___
www.yaghin.com
www.yaghin.blogspot.com
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe
__,_._,___
No comments:
Post a Comment