گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Thursday, July 1, 2010

[erfanISLAMI] مشاهدات سالک در سیر الی الله چیست؟

یا هو یا من لا هو الا هو
با سلام خدمت دوستان گرامی
فایل پیوستی، کتاب بی نظیر و ارزشمند لب اللباب اثر عارف واصل، حضرت علامه آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی (رضوان الله تعالی علیه) است که مبتنی بر تعالیم استاد گرانقدرشان، عارف کامل، حضرت علامه طباطبائی (رحمة الله تعالی علیه) در مورد سیر و سلوک الی الله نوشته شده و طریق «معرفت نفس» را بهترین و کامل ترین راه شناخت حق تعالی معرفی کرده است. 

ذیلا مطلبی ناب از این کتاب نقل شده است که در آن، به طور اجمالی، مشاهدات سالک بر اثر مراقبه تا سر منزل فناء فی الله، توصیف شده است

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد                آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

 

يكى از اهمّ چيزهائى كه در راه سير و سلوك و در حكم ضروريّتى
از ضروريّات آن است همانا امر مراقبه است.

سالك بايد از اوّلين قدم كه در راه مى‏گذارد تا آخرين قدم، خود
را از مراقبه خالى ندارد و اين از لوازم حتميّه سالك است.

بايد دانست كه مراقبه داراى درجات و مراتبى است، سالك در مراحل
اوّليّه يك نوع مراقبه‏اى دارد و در مراحل ديگر انواع دگرى.

هر چه رو به كمال رود و طىّ منازل و مراحل كند مراقبه او دقيق‏تر
و عميق‏تر خواهد شد، به طورى كه آن درجات از مراقبه را اگر بر سالك مبتدى تحميل كنند
از عهده آن برنيامده و يكباره بار سلوك را به زمين مى‏گذارد يا سوخته و هلاك مى‏شود،
ولى رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اوّليّه و تقويت در سلوك مى‏تواند مراتب عاليه
از مراقبه را در مراحل بعدى به جاى آرد، و در اين‏

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 31

 

حالات بسيارى از مباحات در منازل اوّليّه بر او حرام و ممنوع
مى‏گردد.

در اثر مراقبه شديد و اهتمام به آن، آثار حبّ و عشق در ضمير
سالك هويدا مى‏شود، زيرا عشق به جمال و كمال على الاطلاق فطرى بشر بوده و با نهاد او
خمير شده و در ذات او به وديعت گذارده شده است ليكن علاقه به كثرات و حبّ به مادّيّات
حجابهاى عشق فطرى مى‏گردند و نمى‏گذارند كه اين پرتو ازلى ظاهر گردد.

به واسطه مراقبه كم‏كم حجابها ضعيف شده تا بالأخره از ميان مى‏رود
و آن عشق و حبّ فطرى ظهور نموده ضمير انسان را به آن مبدأ جمال و كمال رهبرى مى‏كند.
اين مراقبه در اصطلاح عرفاء تعبير به «مى» شده است.

         به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات             بخواست جام «مى» و گفت راز پوشيدن‏

          راه خلوتگه خاصم بنما تا پس ازين                   «مى» خورم با تو و ديگر غم دنيا نخورم‏

 چون سالك در امر مراقبه مواظبت نمود،
حق تعالى از باب مهر و عطوفت انوارى را بر او به عنوان طلايع ظاهر مى‏گرداند. در ابتداى
امر اين انوار مانند برق ظاهر گشته ناگهان پنهان مى‏شوند، اين انوار كم كم قوّت يافته
مانند ستاره ريز درخشان مى‏گردند، و

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 32

 

سپس نيز قوّت يافته به صورت ماه و بعدا به صورت خورشيد پديد
مى‏آيند، و گاهى مانند چراغى كه افروخته باشند و يا قنديلى نمايان مى‏شوند، اين انوار
را در اصطلاح عرفاء «نوم عرفانى» نامند، اين انوار از قبيل موجودات برزخيّه هستند.

ولى هنگامى كه از اين مراتب مراقبت سالك قوى‏تر گشت و رعايت
مراقبه را كاملا بنمود اين انوار قوى‏تر شده سالك تمام آسمان و زمين و شرق و غرب را
يكپارچه روشن مى‏بيند، اين نور، نور نفس است كه هنگام عبور از عالم برزخ هويدا مى‏شود
ليكن در مراحل اوّليّه عبور كه مى‏خواهد تجلّيات نفس شروع شود سالك نفس خود را به صورت
مادّى مشاهده مى‏كند و به عبارت ديگر چه بسا ملاحظه مى‏كند كه خودش در برابر خودش ايستاده
است. اين مرحله ابتداى تجرّد نفسى است.

مرحوم استاد علاّمه حاج ميرزا على آقاى قاضى‏رضوان اللّه عليه‏مى‏فرمودند
كه: «روزى از اطاق بيرون آمده در دالان خانه ديدم كه خودم در كنارى ساكت و صامت ايستاده‏ام،
با دقّت تمام‏ترى به صورت خود نگاه كردم، ديدم در صورت، خالى دارم.

چون به اطاق آمدم و در آئينه نظر انداختم ديدم كه در صورت من
خالى بوده و من تاكنون آن را نديده بودم».

و گاهى سالك متوجّه مى‏شود كه خود را گم كرده است و هر چه جستجو
مى‏كند نمى‏تواند خود را پيدا نمايد. گفته شد كه اين مشاهدات در مراحل ابتدايى تجرّد
نفس بوده و مقيّد به زمان و

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 33

 

مكان هستند و بعدا در اثر توفيقات الهى سالك مى‏تواند تمام حقيقت
نفس خود را با تجرّد تامّ و تمامى مشاهده نمايد.

از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى‏رضوان اللّه عليه‏نقل
است كه ايشان مدّت چهارده سال شاگرد و ملازم استاد عرفان و توحيد مرحوم آخوند مولى
حسين قلى همدانى‏رضوان الله عليه‏بوده‏اند، مى‏فرموده‏اند:

 «روزى استاد به من فرمود كه: مقام تربيت فلان شاگرد
به عهده شماست. آن شاگرد همّتى فراوان داشت و عزمى راسخ.

مدّت شش سال در مراقبت و مجاهدت كوشش نمود تا به مقامى رسيد
كه قابليّت محضه بود براى ادراك و تجرّد نفس، خواستم اين سالك راه سعادت به دست استاد
بدين فيض نائل و به اين خلعت الهيّه مخلّع گردد. او را با خود به خانه استاد بردم و
پس از عرض مطلوب، استاد فرمودند: اينكه چيزى نيست و فورا با دست خود اشاره كردند و
فرمودند: تجرّد مثل اينست. آن شاگرد مى‏گفت: فورا ديدم كه من از بدنم جدا شده‏ام و
در كنار خود موجودى را مانند خود مشاهده مى‏كنم».

بايد دانست كه شهود موجودات برزخيّه چندان شرافتى ندارد بلكه
شرافت همان رؤيت نفس است در عين تجرّد تامّ و كامل.

چون نفس در اين موقع به تمام حقيقت مجرّده خود هويدا مى‏گردد،
موجودى مشاهده مى‏شود كه مقيّد به زمان و مكان نبوده بلكه مشرق و مغرب عالم را فرا
مى‏گيرد. و اين شهود بر خلاف‏

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 34

 

شهود مراحل اوّليّه جزئى نبوده بلكه از قبيل ادراك معانى كليّه
است.

از مرحوم آقا سيد احمد كربلائى‏رضوان الله عليه‏كه از شاگردان
معروف و مبرّز مرحوم آخوند بوده‏اند نقل است كه فرموده‏اند:

 «روزى در جائى استراحت كرده بودم كسى مرا بيدار كرد
و گفت: اگر مى‏خواهى نور اسفهبديّه را تماشا كنى از جاى برخيز.

وقتى چشم گشودم ديدم نورى بى حدّ و اندازه، مشرق و مغرب عالم
را فرا گرفته است». اللَّهُمَّ ارْزُقْنا. اين همان مرحله تجلّى نفس است كه بدين صورت
و به كيفيّت نور غير محدود مشاهده مى‏شود.

از اين مرحله كه مى‏گذرد، سالك سعادتمند، در اثر اهتمام در امر
مراقبه به تناسب همان عوالم علوى و به مقتضيات آن منازل و مراحل، موفّق مى‏گردد كه
صفات بارى تعالى را مشاهده نمايد و يا اسماء ذات مقدّسه او را به نحو كلّيّت دريابد.
چه بسا در اين موقع سالك ناگهان متوجّه مى‏گردد كه تمام موجودات جهان يك واحد علم است،
و يا غير از يك قدرت واحده ابدا قدرتى نيست، اين در مرحله شهود صفات است. و امّا در
مرحله شهود اسماء كه از اين نيز برتر است سالك ملاحظه مى‏كند كه در تمام عوالم، عالم
يكى است، و قادر يكى است، و حىّ يكى است. و اين مرحله از مرحله ادراك صفات كه در مرتبه
قلب پيدا مى‏شود اشرف و

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 35

 

اكمل است (لانّ السّالك يصبح و لا يرى قادرا و لا عالما و لا
حيّا سوى الله تعالى [1]). و اين شهود غالبا در حال تلاوت قرآن پيدا مى‏شود. چه بسا
خواننده قرآن درمى‏يابد كه خواننده او نبوده كسى ديگر بوده است، و گاه مى‏شود كه ادراك
مى‏كند كه مستمع نيز كسى ديگر بوده كه استماع مى‏كند.

بايد دانست كه تلاوت قرآن را در حصول اين امر تأثير فراوانى
است، و سزاوار است كه سالك در حين اشتغال به نماز شب سور عزائم را تلاوت كند چه از
حال قيام ناگهان براى خدا به سجده افتادن خالى از لطف نيست، و به تجربه ثابت شده است
كه قرائت سوره مباركه «ص» در نماز وتيره شب جمعه بسيار مؤثّر است و خصوصيّت اين سوره
از روايتى كه در ثواب آن وارد شده است معلوم مى‏گردد.

چون سالك به توفيق الهى اين مراحل را طىّ نمود و به اين مشاهدات
كامياب گرديد جذبات الهيّه او را احاطه نموده هر آن او را به فناء حقيقى نزديك مى‏سازد
تا بالأخره جذبه او را احاطه كرده متوجّه جمال و كمال على الاطلاق گشته هستى خود و
غير خود را آتش زده در برابر طلعت نازنين يار چيزى نخواهد ديد،

كانَ اللّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَىْ‏ءٌ [2].

__________________________________________________

 [1]- [زيرا سالك صبح مى‏كند و جز خداى متعال قادر
و عالم و زنده‏اى نمى‏بيند].

 [2]- [خدا بود و چيزى با او نبود].

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 36

 

در اين حال سالك از وادى هجران بيرون رفته و در درياى لا يتناهى
مشاهده ذات ربوبى مستغرق خواهد گرديد.

مخفى نماند كه سير و سلوك سالك منافاتى با بود و هستى در عالم
مادّه ندارد و بساط كثرت خارجيّه به حال خود باقى خواهد بود، و سالك در عين كثرت در
وحدت است. بعضى فرموده‏اند: مدّت سى سال در ميان مردم بودم و اينان گمان مى‏كردند كه
من با ايشان مراوده دارم و با ايشان معاشرم و حال آنكه در اين مدّت من بجز خدا كسى
را نديده و نشناختم.

اين حال بسيار مهمّ و حائز اهميّت است چه در ابتداى امر اين
حال ممكن است فقط در يك لحظه پديد آيد ولى كم‏كم شدّت مى‏يابد و به طول ده دقيقه يا
بيشتر و سپس يك ساعت يا بيشتر و بعدا به عنايات الهيّه ممكن است از حال گذشته و مقام
گردد.

اين حال را در لسان اخبار و بزرگان بقاء به معبود نامند. و به
اين مرتبه از كمال نتوان رسيد مگر پس از حصول فناء كلّى از هستى موجودات در ذات حضرت
احديّت. در اين حال سالك چيزى را نمى‏بيند مگر ذات قدس الهى.

نوشته‏اند: «از يكى از مجذوبين كه به نام بابا فرج الله مجذوب
بوده و جذبه الهيّه دامنگيرش شده بود سؤال كردند كه دنيا را براى ما توصيف كن. در پاسخ
گفت: از آن وقت كه من‏

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 37

 

چشم گشودم دنيا را نديده‏ام تا اكنون براى شما توصيف كنم
[1]».

از اين شهود در ابتدا كه هنوز قوّت نيافته است تعبير به «حال»
مى‏نمايند و در اين موقع غير اختيارى سالك است ولى در اثر شدّت مراقبت با توفيقات الهيّه
از حال گذشته به «مقام» مى‏رسد و در اين موقع اختيارى سالك است.

بديهى است سالك قوى آن كسى است كه در عين شهود اين احوال متوجّه
عالم كثرات بوده و هر دو عالم را اداره نمايد. و اين مرتبه بسيار عالى و رفيع است و
دسترسى به آن در نهايت صعوبت، و شايد اختصاص به انبياء و اولياء و هر كس را كه خدا
بخواهد، داشته باشد، چون در عين اشتغال به نعمت‏

لى مع‏

__________________________________________________

 [1] شرح
احوال «بابا فرج مجذوب» در كتاب «تاريخ حشرى» كه در احوال بزرگان و عرفاء متوفاى تبريز
نگاشته شده موجود است و گفتار بابافرج را در آن كتاب به شعر درآورده است از آن جمله
همين گفتار اوست كه به شعر درآورده است:

كه فرج
تا كه ديده بگشادست* چشم او بر جهان نيفتاده است و نظير اين گفتار از حافظ وارد است
آنجا كه گويد:

منم كه
شهره شهرم به عشق ورزيدن* منم كه ديده نيالوده‏ام به بد ديدن و «ابن فارض» فرموده است:

و حياة
أشواقى إليك و تربة الصّبر الجميل* ما استحسنت عينى سواك و لا صبوت إلى خليل و از او
نقل شده است كه فرموده: من اين بيت را در عالم خواب سروده‏ام.

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 38

 

الله حالات لا يسعها ملك مقرّب‏ [1] جلوات و ظهورات انَا بَشَرٌ
مِثْلُكُمْ [2] از ايشان هويدا و ظاهر مى‏گردد.

اگر كسى گويد كه اين مناصب اختصاصى بوده و وصول به اين ذروه
از معارف الهيّه منحصرا راجع به انبياء عظام و ائمّه معصومين‏صلوات اللّه و سلامه عليهم
اجمعين‏است و ديگران را به هيچ وجه من الوجوه بدان راه نيست.

در جواب گوئيم: منصب نبوّت و امامت امرى است اختصاصى، ولى وصول
به مقام توحيد مطلق و فناء در ذات احديّت كه تعبير از او به ولايت مى‏شود ابدا اختصاصى نيست و دعوت انبياء و ائمّه
عليهم السلام امّت را بدين مرحله از كمال است. حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله
امّت خود را دعوت فرموده‏اند كه به آن جائى كه پاى خود را گذارده‏اند پا گذارند و اين
مستلزم امكان سير به آن مقصد است و الاّ لازم مى‏آيد دعوت لغو باشد. لَقَدْ كَانَ لَكُمْ
فِى رَسُولِ اللهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُوا اللَهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ
وَ ذَكَرَ اللَهَ كَثيراً [3].

از طريق عامّه روايت شده است كه:

__________________________________________________

 [1] [مرا با خداوند حالاتى است كه هيچ فرشته مقرّبى
ياراى تحمّل آن را ندارد].

 [2] آيه 110، از سوره 18: كهف: [من مثل شما بشرى
هستم‏].

 [3] آيه 21، از سوره 33: احزاب: [و براى شما در وجود
رسول خدا صلّى الله عليه و آله الگوى نيكوئى است، براى آن كس كه اميد به (ديدار) خدا
و روز قيامت دارد و فراوان ياد خدا كند].

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 39

 

لو لا تكثير في كلامكم، و تمريج في قلوبكم لرأيتم ما أرى، و
لسمعتم ما أسمع.

 «اگر اين گفتار بسيار در زبانها، و اين اضطراب و
آشوب در دل‏هاى شما نبود هر آينه مى‏ديديد آنچه را كه من مى‏بينم و مى‏شنيديد آنچه
را كه من مى‏شنوم».

اين گفتار حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به خوبى حاكى
است از آنكه علّت عدم وصول به كمالات انسانى همانا خيالات باطله شيطانيّه و افعال لغو
و بيهوده است.

و از طريق خاصّه نيز روايت است كه آن حضرت فرمود: لو لا أنّ
الشّياطين يحومون حول قلوب بنى آدم لرأوا ملكوت السّماوات و الأرض.

 «اگر شياطين گرداگرد دل‏هاى فرزندان آدم گردش نمى‏كردند
هر آينه آنها ملكوت آسمان‏ها و زمين را مى‏ديدند».

و از جمله آثار آن مرتبه عالى انسانى احاطه كلّيّه است به قدر
استعدادات امكانيّه به عوالم الهيّه، و نتيجه اين احاطه اطّلاع بر ماضى و مستقبل است
و تصرّف در موادّ كائنات، چه محيط را غايت تسلّط بر محاطٌ عليه حاصل است، با همه كس مصاحب و در همه جا حاضر.

شيخ عبد الكريم جيلى كه يكى از عرفاء است در كتاب خود به نام
«الانسان الكامل» چنين گويد: «به ياد دارم وقتى به مقدار يك لمحه به من حالى دست داد
كه خود را متّحد با جميع.

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 40

 

موجودات يافتم به طورى كه حضور همه آنها را بالعيان مشهود خود
مى‏ديدم، ولى اين حال بيش از يك لحظه دوام نداشت».

البتّه مانع از دوام و استمرار اين حال همانا اشتغالات به تدابير
بدن است و حصول تماميّت اين مراتب بعد از ترك تدبير بدن است. عارفى از عرفاء هند به
نام شيخ ولىّ الله دهلوى در كتاب خود به نام «همعات» چنين گويد: به من آگاهانيدند كه
فراغ از آثار نشأه مادّيّه پس از گذشت پانصد سال از عبور عالم مادّه و مرگ صورت مى‏گيرد،
و اين مدّت مطابق با نصف روز از ايّام ربوبى است، لقوله عزّ من قائل:

وَ انَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَألْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ.
[1]

البتّه معلوم است كه ساير درجات و فيوضات اين عالم بى حدّ و
نهايت است چون پايه و اساس وضع الفاظ بر پايه احتياجات بشرى بوده است و در اثر توسعه
احتياجات دائره وضع الفاظ وسيع‏تر شده است لذا بيان حقائق انوار تجرّديّه عوالم ربوبى
در قالب الفاظ غير ممكن است و هر چه از آنجا گفته شود اشاره و كنايه بوده نمى‏تواند
آن حقيقت عاليه را در افهام تنزّل دهد.

بشر مادّى كه به نصّ اخبار أنت في أظلم العوالم‏ در تاريك‏ترين
عوالم از عوالم الهيّه كه همين عالم مادّه است زندگى‏

__________________________________________________

 [1]- آيه 47، از سوره 22: حجّ: [و حقّا يك روز نزد
پروردگار تو مانند هزار سال از سالهائى است كه شما مى‏شماريد].

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 41

 

مى‏نمايد و هر چه با چشم خود مى‏بيند و با دست مادّى خود لمس
مى‏نمايد از براى آنها الفاظى در حدود احتياجات روزمرّه خود وضع مى‏نمايد امّا از ساير
عوالم و از تعلّقات و تشعشعات و انوار و ارواح اطّلاعى ندارد تا براى آنها نيز الفاظى
وضع كند، بنابر اين ما در تمام لغات جهان لغتى نداريم كه آن معانى عاليه را حكايت كند
پس چسان مى‏توان آن حقايق را به زبان آورده و توصيف نمود؟

         مشكل عشق نه در حوصله دانش ماست             حلّ اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد

 دو دسته از اين حقايق سخن رانده‏اند:

اوّل: جماعات انبياء كرام عليهم السلام بديهى است كه آنها با
عوالم ماوراء مادّه ارتباط داشته‏اند ولى به حكم‏ نحن معاشر الأنبياء امرنا أن نكلّم
النّاس على قدر عقولهم‏ [1] مجبور بودند از اين حقايق به قسمى تعبير نمايند كه قابل
فهم و ادراك عامّه مردم باشد و لهذا از بيان حقايق انوارى و غايت درخشندگى آن قطع نظر
نموده و از بيان آنچه كه حتّى به قلب بشر هم خطور نكرده است رفع يد نموده از حقيقت‏

ما لا عين رأت و لا أذن سمعت و لا خطر على قلب بشر  [2] تعابيرى از قبيل جنّت و حور و قصور و غيره مى‏نمودند
و

__________________________________________________

 [1]- [ما گروه انبياء مأموريم با مردم به اندازه
خردهاشان سخن گوئيم‏].

 [2]- [آنچه نه چشمى ديده است و نه گوشى شنيده است
و نه بر قلب بشرى خطور كرده است‏].

 

                       
رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الألباب، ص: 42

 

لهذا خود نيز در آخر اعتراف مى‏نمودند كه بيان حقايق آن عوالم
قابل توصيف نيست.

دوّم: سلسله‏اى از مردم كه به متابعت راه انبياء تشرّف ادراك
اين حقايق و فيوضات به قدر اختلاف و استعدادات نصيبشان شده است. اينان نيز سخن در پرده
استعاره و تمثيل گفته‏اند.


[Non-text portions of this message have been removed]

------------------------------------

Yahoo! Groups Links

<*> To visit your group on the web, go to:
http://groups.yahoo.com/group/erfanISLAMI/

<*> Your email settings:
Individual Email | Traditional

<*> To change settings online go to:
http://groups.yahoo.com/group/erfanISLAMI/join
(Yahoo! ID required)

<*> To change settings via email:
erfanISLAMI-digest@yahoogroups.com
erfanISLAMI-fullfeatured@yahoogroups.com

<*> To unsubscribe from this group, send an email to:
erfanISLAMI-unsubscribe@yahoogroups.com

<*> Your use of Yahoo! Groups is subject to:
http://docs.yahoo.com/info/terms/

No comments:

آرشیو مطالب