گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Saturday, October 16, 2010

تاریخچه موسیقی

تاریخچه ی موسیقی
 
مصریها : موسیقی در بین مصریها نیز رواج داشته و آلات موسیقی از قبیل چنگ و طنبور و نی ساده و نی مضاعف و بوق و سیتار و طبل و دایره میان آنها مرسوم بوده است . همچنین یک قسم ساز مضرابی شبیه به سه تار بوده و فرنگیها آن را نمونه گیتار می دانند . اختراع یک قسم ارگ را که دارای لوله های متعدد بوده نیز به مصریها نسبت می دهند . از نقاشیهایی که روی ظروف قدیم مصر شده و آلات ضربی مختلفی که داشته اند چنین بر می آید که رقص نیز بین آنها مرسوم بوده و مصریها به این امر علاقه داشته اند .

 

 

سومریها : بطوریکه از تاریخ بر می آید موسیقی در تشریفات و رسوم مذهبی سومریها اهمیت داشته . در میان آثاری که از آنها بدست آمده ، یک قطعه نقش برجسته ای است که شامل دو قسمت اشت:در قسمت پایین سازی است شبیه سیتار و چنگ که در قاعده آن  جعبه ای برای انتشار و انعکاس صدا تعبیه شده و نوازنده ای آن را با دو دست می نوازد . در قسمت بالا هم چهار نفر موسیقی دان دیده می شود که یکی از آنها جامه ای بلند بر تن دارد و صفحه ای مدور را در یک دست گرفته و در دست دیگر چیزی شبیه به چکش دارد . نفر دیگر مشغول دست زدن است ویک نفر هم آواز خوان است و چنین به نظر می رسد که این اشخاص مامور اجرای قربانی هستند و این کار را با رسوم و تشریفات خاصی انجام می دهند .

عیلامیها : عیلامیها نیز موسیقی را هنگام بر پا کردن رسوم مذهبی به کار می برده اند . آلات موسیقی آنها یکی دو قسم چنگ ونی ساده ومضاعف و بعضی آلات ضربی بوده .از جمله سازی داشته شبیه سنتور که بعد ها تغییر  شکل داده وکامل شده و سازه های کلاویه دار فرنگی را که کامل ترین آنها پیانو  است از روی آن ساخته اند . از نقوش برجسته آثار عیلامی دو نمونه کامل از ارکستر  آنها که یکی دسته نوازندگان ودیگری دسته سرایندگان است بدست آمده ودر(( بریتیش میوزیوم )) است . دسته نوازندگان از یازده نوازنده تشکیل می شود که هفت نفر آنها چنگ می زنند و دو نفر نی مضاعف می زنند ویک نفر سازی شبیه به سنتور می نوازد و نوازنده دیگر هم یک قسم آلات ضربی می زند . در دسته سرایندگان نه بچه و شش زن شرکت کرده اند : زنی که در جلو واقع شده راهنمای سایرین است و زن دیگر زیر چانه گذاشته که عادت اغلب خوانندگان مشرق زمین است . سایر زنها و بچه ها هم دست می زنند .

 

 

آشوریها : خداهای آشوری دوستدار موسیقی بوده و آشوریها برای خاطر آنها در موقع عبادت و پرستش ارباب انواع موسیقی مخصوصی به کارمی برده اند . آلات موسیقی انها چنگ و سیتار ونی ساده و مضاعف و بوق و طنبور بوده . در آثاری که از آشوریها بدست آمده نمونه های مختلف از نوازندگان آشوری دیده می شود و اغلب آنها به صورت تک نوازی است . فقط در یکی از این نقشها یک ارکستر چهار نفری به نظر می آید که دو نفر آنها سازی که بین چنگ و سیتار است می نوازند و دو نفر دیگر آلات ضربی می زنند

سایر ملل شرقی : موسیقی سایر ملل مشرق زمین با موسیقی کشور ما بی رابطه نیست ازقبیل فینیقیها و یهودیها و اهالی فلسطین و سوریه که آلات موسیقی دیگری که با اختلافات جزئی شبیه به سازهای مذکور در فوق است داشته اند . مخصوصا از اشاراتی که در کتاب تورات شده معلوم می شود که موسیقی یهود اهمیت داشته و عده زیادی سرایندگان و نوازندگان دور او بوده و زبور داود با الحان مخصوصی خوانده می شده . همچنین اهالی آسیایی صغیر مانند ساکنان ساکنان لیدیه و فریگیه و درینها از موسیقی یو نانی نیز اقتباساتی کرده بودند و این کشورها نیز به تصرف شاهان هخامنشی درآمده موسیقی آنها هم شاید در موسیقی ما بی اثر نبوده است .

موسیقی در دوره هخامنشی : از موسیقی این دوره اطلاع کافی نداریم ولی ملتی که خود را رقیب یونان می دانسته و با اهالی آن سرزمین روابط تاریخی داشته و از حیث آثار صنعتی نمونه های پر ارزشی مانند حجاریهای تخت جمشید به یادگار گذارده ، بی شک از موسیقی هم بی بهره نبوده است . از این گذشته چون دولت هخامنشی جانشین دولتهای متمدن زمان خود گردید از صنایع آنها نیز تا آنجا که مطابق ذوق ایرانیها بود اقتباس کرد . اینک اشاراتی را که دو نفر از تاریخ نویسان معروف یونان در این باب کرده اند بیان می کنیم :

 

 

هرودت در تاریخ خود راجع به ایرانیها گوید :

 

 

(( ایرانیان برای تقدیم نذر و قربانی به خدا و مقدسات خود مذبح ندارند ، آتش مقدس روشن نمی کنند ، بر قبور شراب نمی پاشند ، ولی یکی از موبدان حاضر می شود و یکی از سرودهای مقدس مذهبی را می خواند . ))

 

 

 

 

از گفته هرودت چنین بر می آید که ایرانیان در آن موقع موسیقی مخصوصی برای تشریفات مذهبی داشته اند . و شاید سرودی که هرودت به ان اشاره می کند از سرودهای کتاب اوستا باشد ذکر می کنیم . زنوفن تاریخ نویس یونانی در کتابی که راجع به بخصال کوروش نوشته ، چند جمله ذکر کرده که می توان از نوشته های او نتایجی به دست آورد . چنانکه در یک جا چنین می نویسد :

 

 

(( کوروش هنگام حمله به ارتش آسور بنا برعادت خود سرودی آغاز کرد که سپاهیان با صدایی بلند و با احترام و ادب زیاد دنبال آن را بخواندند و چون سرود به پایان رسید آزاد مردان با قدمهای مساوی و با نظم تمام براه  افتادند .))

 

 

در جای دیگر گوید :

(( کوروش برای حرکت سپاه چنین دستور داد که صدای شیپور علامت حرکت و عزیمت خواهد بود و همین که صدای شیپور بلند شد باید همه سربازان حاضر باشند و حرکت کنند .))

 

 

پس از چند سطر دیگر گوید :

 

 

(( در نیمه شب که صدای شیپور عزیمت و رحیل بلند شد ، کوروش سردار سپاه را فرمان داد تا با همراهان خود در جلوی صفوف سپاهیان قرار گیرد . بعد  کوروش می گوید : همین که من به محل مقصود رسیدم و حملات دو سپاه نزدیک شد سرود جنگی را می خوانم و شما بی درنگ جواب مرا بدهید . در موقع حمله چنانکه گفته بود کوروش سرود جنگ را آغاز کرد و سپاه همگی با وی هم آواز شدند . ))

 

 

از مطالب فوق چنین بر می آید که ایرانیان دوره هخامنشی یک قسم موسیقی مخصوصی برای جنگ داشته اند که بی شک در تحریک احساسات سپاهیان موثر بوده و آلات موسیقی رزمی آنها از قبیل شیپور و طبل نیز در این هنگام بکار می رفته و سرودهای رزمی در بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان و کامیابی آنها در میدان نبرد وسیله خوبی بوده است اما معلوم نیست این سرودها در چه مایه ای بوده و چه شعری با آنها خوانده می شده . ضمنا از بیانات زنوفن معلوم میشود همان طور که ایرانیان موسیقی مخصوصی برای میدان جنگ و ستیزه داشته اند ، بی شک آنقدر ها با موسیقی آشنا بوده اند که برای موقع فراغت و تفریح نیز موسیقی دیگری داشته باشند . چنانکه در کتاب هرودت کلمه (( نی )) مکرر ذکر شده و این طور به نظر میرسد که از نواختن این ساز تاثیرات مخصوصی حاصل میشده .

 

 

راجع به وجود موسیقی مذهبی در این دوره با اشاره ای که هرودت کرده مخصوصا با توجه به این نکته که قدیمترین قسمت کتاب اوستا شامل سرودها و مناجاتهایی است که در وقت عبادت با تشریفات خاصی خوانده میشده شکی باقی نمی ماند . از نظر موسیقی یک قسمت از کتاب یسنا که موسوم به گاتها می باشد قدیمترین قسمت اوستا و شامل سرودهای موثری است که شاید آهنگهای مخصوصی داشته . گاتها در اواسط کتاب یسنا واقع شده و عبارت از 17 سرود مذهبی است و احتمال میرود که از خود زرتشت باشد. سرودهای گاتها را می توان شعر یا اقلا نثر مسجع نامید و همین ثابت میکند که خالی از آهنگ موسیقی نبوده . این نکته را نیز باید متوجه بود که قوم ایرانی در اصل از یکی از شاخه های مهم نژاد آریاییها جداشده از ابتدا جهات مشترکی داشته اند چنانکه کتاب مذهبی هندیها موسوم به ودا که یادگار قدیم زبان (( سانسکریت )) است نیز شامل سرودها و ترانه های مذهبی و ادبی نژاد آریایی است واز مقایسه مطالب کتاب ودا و اوستا به خوبی معلوم میشود که قوم ایرانی و هندی فرزندان یک مادرند و احساسات و طرز تفکر و کیفیت ذوق انها جنبه های مشترکی داشته وهمانطور که اشاره شد موسیقی ایران و هند دارای شباهتهایی به هم نیز می باشد .

 

 

 ضمنا باید اشاره کرد  که اگر اثری از نوازندگان و سرایندگان و آلات موسیقی این دوره در دست بود و حداقل در یکی از گوشه های آثار تاریخی حجاری  یا نوشته و نقش برجسته ای بدست آمده بود ، راه تتبع و فهم مقصود را نزدیک تر می کرد . ولی هیچ گونه اثری باقی نمانده و اهل فن هم در خرابه های آثار هخامنشی چیزی در این خصوص کشف نکرده اند . پس از دوره هخامنشی چون اسکندر و جانشین او یونانی بودند و بعد از اشکانیان هم مردم خارجی به شمار می رفتند و نسبت به آثار تمدن ایرانی ابراز علاقه نمی کردند همانطور که در این دوره تمدن یونانی وارد ایران شد ، شاید از آهنگهای موسیقی انها نیز اقتباسی شده باشد . مثلا یکی از پادشاهان اشکانی موسوم به ارد اول دوستدار ادبیات یونانی بود و در مجالس او نمایشهای یونانی مانند تصنیفات« اری پید» را نمایش می دادند . وشایدهمان کسانی که از نمایشهای یونانی اطلاع داشته و بازی می کرده اند ، از موسیقی یونان نیز بی بهره نبوده و در موقع خود آوازهای یونانی هم میخوانده اند ولی به واسطه موجود نبودن مدارک و اطلاعات کافی فعلا بیش از این نمی توان در این موضوع بحث کرد

موسیقی در دوره ساسانی : از آنجاکه پادشاهان ساسانی ایرانی نژاد بودند و به بسط و توسعه تمدن ایرانی علاقه مخصوصی داشتند ، در دوره انها علوم و صنایع ترقی کرد و موسیقی هم در اثر ترغیب و تشویق آنها بیش از پیش رواج و رونق گرفت . اردشیر ساسانی مردم را به طبقات مختلف تقسیم کرده بود که از آنجمله موسیقی دانها طبقه خاصی را تشکیل می دادند و در نزد او مقامی مخصوص داشتند . ذوق ادبی و موسیقی بهرام گور معروف است ، چنانکه نوشته اند وی چهار صد تن نوازنده و خواننده از هند به ایران آورد و در زمان او موسیقی دانها بر سایر طبقات مقدم بودند و او آنها را نوازش بسیار می کرد . موسیقی دوره ساسانی مخصوصا در زمان خسرو پرویز بیشتر ترقی کرد و باربد موسیقی دان خاص او بوده که در کتابهای ادب وتاریخ مانند شاهنامه فردوسی و خسرو و شیرین نظامی حکایاتی از او نقل شده است . به طوریکه نوشته اند باربد مخترع عده ای نواها و آهنگهایی است که آنها را در حضور خسرو پرویز می نواخته و مشهور است که وی 360 لحن موسیقی برای روزهای سال ساخته و هر روز یکی از انها را که مناسب موقع بوده می نواخته است تا خسرو از تکرار نغمات موسیقی خسته نشود . مقام او نزد خسرو به آن پایه بود که هر کس حاجتی داشت مطلب خود را به وسیله او به عرض شاه می رساند . از جمله وقتی که اسب محبوب سلطان موسوم به (( شبدیز )) مرد ، کسی را جرات اظهار آن نبود ، باربد نغمه مخصوصی در این زمینه تهیه کرد و خسرو را از حادثه آگاه نمود . نظامی اسامی سی لحن باربد را که برای 30 روز ماه ساخته در کتاب خسرو و شیرین آورده و مطلب را با این شعر آغاز کرده :

 

 

ستای باربد آواز در داد                                سماع ارغنون را ساز در داد

اسامی که نظامی در خسرو و شیرین آورده معلوم نیست نغمات اختراعی باربد باشد ولی چون نام اغلب آنها فارسی خالص است و دیگران هم همین نامها را کم و بیش قبل از او ذکر کرده اند ، می توان با حدس نزدیک به یقین گفت که این نغمات یادگار دوره ساسانی است . از قبیل : گنج باد آور ، آرایش خورشید ، مشگدانه ، نیمروز ، رامش جان ، نوشین باده ، نو روز ، شبدیز ، کبک دری ، کیخسروی ، سبزه در سبزه ، سروستان ، ماه ، شادروان مروارید .از دیگر موسیقی دانهای این دوره نکیسا می باشد و درست معلوم نیست که وی ایرانی یا یونانی بوده . همین قدر اورا در نواختن چنگ ماهر دانسته اند و نامش هنوز بر سر زبانهاست . دیگر بامشاد و رامتین یا (( رامین )) و آزاد وار چنگی که آنها نیز از مطربان و مغنیان و رامشگران دوره خسرو پرویز بوده اند . بعضی از تاریخ نویسان و تحقیق کنندگان ایرانی و اروپایی اسامی الحان قدیم موسیقی را گرد آورده و در اینکه کدام یک از انها مربوط به دوره ساسانی است سخنها گفته اند. از جمله استاد فقید عباس آشتیانی در اثر تتبع و کاوش در فرهنگها و دیوان شعرا نام عده ای از نغمات موسیقی را جمع آوری کرده و در مجله کاوه مقاله ای استادانه نوشته اند . اینک نیز برای نمونه نام چند نغمه دیگر را از میان اسامی که ایشان یافته و مربوط به دوره ساسانی می دانند ذکر می کنیم :

 

 

پالیزبان ، سبز بهار ، باغ سیاوشان ، راه گل ، شاد باد ، تخت اردشیر ، گنج سوخته دل انگیزان ، خسروانی ، نوروز ( بزرگ و کوچک و خارا ) ، جامه دران . نهفت ، در غم ، گلزار ، روشن چراغ ، گل نوش، زیر افکن .

 

 

باری تجمل سلطنت ساسانیان خود دلیل دیگری است که موسیقی در ان دوره آبرو و احترام و رونق و اعتباری داشته بخصوص که بعضی از شاهان این سلسله از قبیل بهرام گور و خسرو پرویز مردمی عشرت دوست و عیش طلب و خوشگذران بوده اند .دلیل دیگر بر اهمیت موسیقی دوره ساسانی اینکه عربها بعد از فتح ایران موسیقی ایرانی را عینا اختیار کردند و بین آنها بکلی از این هنر عاری بودند نوازندگان و خوانندگانی پیدا شدند ، چنانکه در جای خود اشاره خواهد شد . ضمنا اشاره به این نکته بی فایده نیست که به عقیده مزدک که در زمان قباد ساسانی مذهبی آورد ، خداوند آسمانها مانندپادشاهی برتخت نشسته و چهار قوه یعنی شعور و عقل و حافظه و شادی در پیش او ایستاده اند . و این چهار قوه به دستیاری شش وزیر امور عالم را اداره می کنند و وزیرها در میان دوازده روح در حرکتند که یکی از این ارواح (( خواننده )) است . قوه شادی که نماینده موسیقی است در نظر مزدک مانند سه قوه دیگر اهمیت داشته و این عقیده شاید از اوضاع زمان ساسانی در روح مزدک نفوذ کرده باشد . زیرا همانطور که ساسانیان مخصوصا بعضی از شاهان این سلسله برای طبقه نوازندگان و سرایندگان مرتبه خاصی تشکیل داده بودند و آنها را احترام می کردند ، مزدک هم یکی از قوا را که در نزد خدا محترم بوده قوه شادی و موسیقی تصور کرده است . راجع به سازهایی که در دوره ساسانی معمول بوده بطوریکه از مضمون حکایات و قصص و افسانه ها و اشعار و مطالبی که در این باب نوشته اند برمی آید ، نای و عژک و رباب و بربط و چنگ در آن زمان متداول بوده است .

 

 


موسیقی در دوره اسلامی : پس از حمله عرب و اضمحلال دولت ساسانی موسیقی ایران در کشور های عربی زبان هم متداول شد  و عربها موسیقی را نیز مانند سایر علوم و آداب و صنایع از ایران اقتباس کردند . عرب دوره جاهلیت از موسیقی بهره ای نداشت و تنها شاعر عرب که قبل از اسلام به اشعار خود تغنی کرده اعشی بن قیس است که از شاعران معروف دوره جاهلیت است . این شاعر در مجلس ملوک حیره و ایران آمد و رفت داشته و معروف است که در عهد انوشیروان به مدائن رفته و موسیقی ایرانی را فرا گرفته و کمی هم به زبان فارسی آشنا شده بطوریکه کلمات فارسی و اسامی آلات موسیقی از قبیل نای و سنج و بربط را در اشعار خود در آورده است . بعضی گویند اول دفعه در زمان عبد الله بن زبیر که مشغول مرمت خانه کعبه بود معماران و بناهای ایرانی که در این کار بر عهده داشتند ، در ضمن عمل آواز می خواندندو عرب را آواز آنها خوش آمد و بین این کارگران بعضی از موسیقی اطلاع داشتند و آوازهای ایرانی را یاد گرفته و اشعار عربی را با الحان ایرانی خوانده سعید بن مسجع بوده که مجذوب موسیقی ایرانی شده و برای همین منظور مسافرتی به ایران کرده و پس از مراجعت نغمات فارسی را که فرا گرفته بود در مکه رواج داده است .

 

 

از جمله موسیقی دانهای ایرانی یکی نشیط فارسی ( متوفی 80 هجری ) است که از موالی عبدالله بن جعفر بن ابی طالب بوده . دیگر ابن محرز است که دوره هشام بن عبدالملک را درک کرده و یونس کاتب که در دیوان مدنیه کاتب بوده است . ابن ندیم در کتاب الفهرست می نویسد که یونس کتابهایی راجع به موسیقی نوشته و از آن جمله اسم کتاب النغم را به نام وی ذکر می کند که فعلا اثری از آن باقی نیست. ابوالفرج اصفهانی نیز در اغانی از کتاب موسیقی یونس نام می برد و چنین به نظر می رسد که این اول کتابی است که بعد از اسلام راجع به موسیقی و نمونه وسرمشق کتاب اغانی ابوالفرج بوده است .

 

 

چون اسلام بعللی موسیقی را ممنوع کرد ، این صنعت در صدر اسلام بخصوص در دوره خلفای راشدین که قوانین شرع را با کمال شدت اجرا می کردند ، تقریبا متروک شد ولی پس از آنکه خلفای اموی مسند خلافت را به مقام سلطنت تبدیل کردند و از شدت احکام شرع کاسته شد ، موسیقی نیز در مجلس آنها وارد شد و موسیقی دانهای ایرانی قرب و منزلتی تمام یافتند و پس از آشنائی به زبان عربی اشعار عرب را با الحان فارسی خواندند و بیشتر طرف توجه شدند . البته میان خلفای اموی همه نسبت به موسیقی یک عقیده نداشتند چنانکه سلیمان بن عبدالملک با موسیقی مخالف بود و اهل این فن را به دمشق برد و به این وسیله موسیقی ایران قدم از حجاز بیرون نهاد و در شهر های دیگر اسلامی نیز منتشر شد .

 

 

در دوره جاهلیت زندگانی عرب بسیار ساده و بی تکلف بود ولی پس از ظهور اسلام و فتح ایران و سایر کشورها و تشکیل دولت بزرگ اسلامی و آشنائی عربها به زندگانی پر تجمل پادشاهان قدیم ایران و روم بخصوص در دوره عباسیها که خلافت ایرانی در لباس عربی جلوه کرد ، خلفای عباسی بکلی خلافت را تبدیل به سلطنت نمودند و برای خود دربانان و خادمان مخصوص انتخاب نمودند و در حرم خلیفه کنیزان زیباروی از ملل مختلف گرد آمدند و خلفا اوقات فراغت را به عیش و نوش پرداختند و ثروت هنگفتی از اطراف ممالک اسلامی به مرکز خلافت آمد . و این طرز زندگی خلفا طبعا اوضاع اجتماعی و ادبی و علمی را تغییر داد و در ترقی و پیشرفت صنعت موسیقی کمک موثری شد . از طرف دیگر وزرای خلفای عباسی که اغلب از خاندان ایرانی بودند از قبیل برامکه و بنی سهل به احیای آداب و عادات ایرانی علاقه شدیدی داشتند و قدرت مادی و معنوی و ثروت و تجمل زندگانی آنها نیز برای پرورش اهل هنر مشوق دیگری بود . خلاصه دیری نگذشت که بغداد که جایگاه خلیفه  عباسی بود مرکز علمی و ادبی ومحل اجتماع ثروتمندان و اهل عیش و نوش گردید . و طبعا غزل سرایی و غناء و آواز خوش رونقی به سزا یافت و مطربان و خوانندگان و نوازندگان در اطراف خلیفه و  وزراء و خانه های اعیان جمع شدند . و بطوریکه از کتاب اغانی برمی آید اوضاع خانه های بغداد و کنار جسر و رود دجله هنگام شب به صورتی حیرت انگیز در آمد و از هر طرف صدای ساز و اواز بلند شد و شعر و تغزل و رقص و سرایندگی و نوازندگی شیوع و انتشار غریبی یافت .

 

 

شک نیست که خلفای عباسی نخست به خوشگذرانی اشتیاقی نداشتند ، زیرا تازه روی کار آمده بودند و دشمنان زیاد داشتند و بواسطه جنگهای پی در پی فرصت عیش و نوش نمی کردند . چنانکه عبدالله سفاح اول خلیفه عباسی و برادرش منصور ( خلیفه دوم ) با باده نوشی و عیش و نوش مخالف بودند و گویند غوغایی شنید ؛ پرسید چه خبر است . گفتند یکی از بندگان در میان کنیزان مشغول طنبور زدن است . منصور بر سر آن جمع رفت و همه از ترس او پراکنده شدند . آنگاه منصور طنبور را از دست خادم گرفت و چنان بر سر او کوفت که شکست و خادم را بواسطه ارتکاب به این عمل فروخت تا دیگر روی اورا نبیند .

 

 

مهدی خلیفه سوم عباسی هنرهای زیبا از جمله موسیقی را دوست می داشت ولی نغمه نوازندگان و خوانندگان را از پشت پرده گوش می داد . و پسرش ابراهیم عاشق این هنر بود و فن خوانندگی و طرب را در خانه فرا گرفت و آوازی  خوش داشت و خود از سرایندگان معروف این دوره بشمار آمد .اهل صنعت هم چون خلیفه را بی ترغیب ندیدند در تغزل و وصف می و معشوق و تحریض مردم به خوش گذرانی کوشش کردند .

 

 

در این موقع اشعار بشاربن برد شاعر غزل سرای ایرانی انتشار زیاد یافت و او بدون پروا مردم را به عیش و نوش و باده گساری دعوت می کرد ، تا آنجا که مردم از عفت کسان خود به هراس افتادند و مهدی امر کرد که بشارت حق غزل سرائی ندارد . ولی او در خفا اشعاری می سرود و شیوه خود را ترک نکرد . عاقبت طرفداری بشار از افکار و عقاید ایرانی و علاقه او به طریقه شعوبیه و افراط او در فن تغزل و سوء استفاده از ذوق لطیف شعری خود و بدگویی زیاد از عربها که شیوه او و سایر طرفداران شعوبیه بود به ضرر او تمام شد و در 168 هجری به دست مهدی خلیفه عباسی کشته شد .

 

 

 

 

هارون الرشید خلیفه عباسی از یک طرف در زهد و تقوی افراط می کرد و از طرف دیگر در عیش و نوش و خوشگذرانی و باده نوشی هم زیاده روی می نمود و هر دو جنبه را دارا بود . پسرانش امین و مامون نسبت به موسیقی دانها و نوازندگان و خوانندگان زیاد محبت می کردند و مامون غناء رابسیار دوست می داشت . و در دوره او اهل این هنر قرب و منزلتی بسزا یافتند .

 

 

از حکایاتی که راجع به خوانندگان و نوازندگان در کتاب اغانی ذکر شده معلوم می شود که در دوره عباسی بخصوص در زمان هارون و مامون که درخشان ترین زمان خلافت عباسیان است ، فن موسیقی خیلی ترقی کرده و عده موسیقی دانها زیاد و اغلب ایرانی بوده اند . از جمله معاریف موسیقی شناسان این دوره دو نفر موسیقی دان مشهورند موسوم به ابراهیم موصلی و پسرش اسحق که حکایات نوازندگی و خوانندگی آنها به تفصیل در کتاب اغانی مسطور است و اینک بطور خلاصه از آنها نام می بریم .

 

 

 

 

ابراهیم موصلی : اصل او از یک خانواده نجیب و اصیل ایرانی بوده و در کوفه متولد شده است . مسافرتی هم به ری و بغداد کرده و از استادان فن موسیقی نواختن عود و خواندن آواز را فرا گرفته .

 

 

مهدی خلیفه عباسی علاقه شدید به او داشته . ابراهیم در نظر هارون نیز محترم بوده است . چنانکه موسیقی دان و ندیم خاص وی شد. ابراهیم در اثر هدایایی که از هارون و سایر بزرگان گرفت ثروتی هنگفت یافت و عده زیادی شاگرد داشت که به آنها موسیقی تعلیم می داد . از جمله چند نفر از دختران جوان را برای فن خوانندگی تربیت می کرد . قبل از او زنهایی که از فن آواز اطلاع داشتند از کنیزان سیاه روی بودند ؛ و اوبرای اول دفعه چند دختر سفید روی زیبا صورت را در فن آواز تربیت کرد و وجاهت منظر نیز بیشتر سبب اهمیت این نوع خوانندگان شد . ابراهیم قوه سامعه دقیقی داشت و بین 30نفر دختر که عود می نواختند اگر یکی ازسیمها ناکوک بوده فورا تشخیص می داده است . گویند ابراهیم 900 نغمه موسیقی ساخته بود . پسرش اسحق بین این  الحان 300 نغمه را شاهکار پدر خود دانسته و 300نغمه را متوسط و 300نغمه دیگر را مبتذل و نغمات عادی تشخیص داده . ابراهیم مسافرتی به ری کرده و در آنجا موسیقی قدیم ایران را از جوانویه زرتشتی فرا گرفته است .

 

 

 

 

اسحق ابن ابراهیم (  235- 150 ) : شهرتی بسزا دارد و نوازنده و سازنده و خواننده و شاعر و ادیب بوده است . موسیقی را از پدر خود و سایر استادان فن از قبیل منصور زلزل که ایرانی بوده فرا گرفته .اسحق نیز مانند پدرش از هدایایی که به او داده میشد ثروت هنگفتی به دست آورد . صاحب اغانی او را به دریا و سایر موسیقی دانها را به جویها و نهرها تشبیه کرده و وی را در موسیقی صاحب سبکی خاص دانسته و می نویسد که اسحق اوزان موسیقی را تحت نظم و ترتیب مخصوصی در آورده ودر کتابی که حاوی مجموع تصانیف او است نغمات موسیقی را که خود ساخته از حیث وزن طبقه بندی کرده است . گویند اسحق بقدری خوب از کیفیت فواصل و پرده های موسیقی اطلاع داشته که قطعات موسیقی خیلی مشکل راروی عود ناکوک می نواخته ، و این دلیل بر دقت قوه سامعه و مهارت انگشتان و آشنائی زیاد او با عود بوده است . از کتابهایی که او نوشته متاسفانه چیزی در دست نیست ، ولی بی شک این کتابها مرجع کتاب اغانی ابو الفرج اصفهانی بوده است . پس از مرگ اسحق خلیفه عباسی با اظهار تاسف گفت که مجلس خلیفه بی وجود اسحق دیگر زیور و رونقی نخواهد داشت .

 

 

اسحق شاگردی موسوم به زریاب داشته که ندیم و خواننده مخصوص خلیفه بوده . زریاب سراینده و شاعر معروفی بوده و در بغداد نزد اسحق تعلیم موسیقی گرفته و بعد خواننده دربار هارون شده سپس به اسپانیا مسافرت کرده و خلیفه عبدالرحمن اورا نوازش بسیار نموده  و جاه و جلال تمام یافت. چنانکه در موقع عبور از معابر سد بنده در خدمت  خود داشته است .

 

 

 

 

نهضت  علمی موسیقی

 

 

 

 

موسیقی ایران در دوره قبل از اسلام یک نوع موسیقی عملی بوده و نوازندگان و سرایندگان در صدد جستجوی قواعد ارتباط اصوات و الحان نبودند . چنانکه باربد بزرگترین موسیقی دان دوره ساسانی را همه به نام نوازنده و سراینده معرفی کرده اند و الحانی هم که ساخته دلیل براین نیست که از نظر علمی در موسیقی وارد بوده است .  زیرا امروز هم در کشور ما بسیاری از نوازندگان که سازنده نغماتی هستند  از اصول و قوائد علمی موسیقی اطلاعی ندارند و فقط به مقتضای ذوق طبیعی الحانی ترکیب و تنظیم می کنند .

 

 

جای تعجب است با آنکه کتابهایی در فن موسیقی نوشته شد ، هیچ گاه این کتب تغییری در موسیقی ما نداد و راه پیشرفت آنرا باز نکرد و هرگز تحولی در سبک نوازندگی و سازندگی ایجاد ننمود . در حقیقت می توان گفت که کتابهایی که راجع به این موضوع نوشته شد علم را با عمل توام نکرد ، بلکه تنها اثری باقی گذارد که ما می توانیم به طور خیلی ساده و مختصر درباره موسیقی دوران گذشته این سرزمین صحبت کنیم ، زیرا در هیچ یک از این رسالت نه قائده ای برای نوشتن الحان موسیقی بیان شده و نه از سبک سازندگی و ترکیب نغمات و الحان گفتگویی به میان آمده . از طرف دیگر نویسندگانی که در موسیقی بحث کرده اند همه مقلد یکدیگر بوده ؛ و آنهایی که از خود ابتکاری داشته اند فقط رویه نویسندگان پیشین را انتقاد کرده و مطالب بسیار مختصری بر نوشته گذشتگان اضافه کرده اند و نوشته های آنها نیز ابدا تاثیری در سبک نوازندگان و سرایندگان نداشته است .

 

 

ابو نصر فارابی ( 339- 259 ) : اول کسی است که در دوره اسلامی کتابی در فن موسیقی نوشته و در آن از قوانین صوت و نسبتهای ریاضی صداها گفتگو کرده و رساله او برای ما باقی مانده است . فارابی در کتاب الموسیقی الکبیر می نویسد مطالبی را که قدما و گذشتگان راجع به موسیقی نوشته اند بررسی کرده . بنابراین قواعد و اصول اولیه موسیقی را از فیلسوفان یونان اتخاذ کرده است . فارابی به خوبی از عهده بیان قواعد اصلی موسیقی بر آمده بطوریکه دیگران که بعد از او در این فن کتاب نوشته اند نوشته های او را بعنوان اصل مسلم قبول کرده و تنها دنباله افکار اورا گرفته و تعقیب کرده اند.

 

 

 

 

ابوعلی حسین بن سینا (428 370 ) : ابن سینا دو رساله در موسیقی نوشته یکی به عربی که جزء کتاب شفا است . دیگر به فارسی که جزء دانشنامه علائی است و بنام علاءالدوله همدانی از سلاطین دیلمی نگاشته و این اول کتاب موسیقی است که به زبان فارسی نوشته شده و به دست ما رسیده است . معروف است که چون علاءالدوله از کتابهای ابن سینا که به زبان عربی بود چیزی درک نکرد،بوعلی کتاب مذکور را در انواع حکمت به زبان فارسی نگاشت تا مورد استفاده او واقع شود .ابن سینا نیز مانند فارابی بیان کرده به زبانی دیگر شرح داده است . منتها چون فارابی به موسیقی علمی و نواختن ساز آشنا بوده سازهای زمان خود را کاملا شرح داده ولی ابن سینا چیزی از خود اضافه نکرده و در تائید مطالبی که فارابی نوشته اشاراتی نموده است .

 

 

 

 

صفی الدین عبدالمومن ارموی ( وفات 656 ) : رسالات فارابی و ابن سینا تا دو سه قرن تنها منبع اطلاعات راجع به موسیقی علمی بود .و در این مدت طولانی از نویسندگان ایرانی و عرب کسی چیزی راجع به موسیقی ننوشت تا انکه صفی الدین عبدالمومن ارموی که معاصر مستعصم آخرین خلیفه عباسی بود  دو کتاب در این فن نگاشت : یکی به نام رساله شرفیه و دیگر موسوم به کتاب الادوار .

 

 

صفی الدین در رساله شرفیه اشاره می کند که کتاب مزبور شامل اصولی است که از فیلسوفان یونان و قدما اتخاذ شده و ضمنا برای آنکه ثابت کند که رساله او تقلید نوشته های گذشتگان نیست ، می نویسد در این کتاب از مطالبی سخن به میان آمده که نویسندگان سابق به آن اشاره نکرده اند . البته منظور او از قدما اشخاصی است که قبل از وی راجع به موسیقی کتابهایی نوشته اند از قبیل خلیل بن احمد واضع علم عروض که کتابی در اوزان شعر نوشته و از بین رفته است و نویسند گان رسالات اخوان الصفا و فارابی و ابن سینا و امثال آنها .

 

 

 

 

قطب الدین شیرازی ( وفات 710 ) : کتابی در فلسفه و علوم بنام دره التاج لعزه الدباج نوشته و در فن چهارم از جملهء چهارم که در علم ریاضی است شرح مفصلی راجع به موسیقی نگاشته که مشتمل بر یک مقدمه و پنج مقاله است . این کتاب به فارسی نوشته شده و دارای مباحث قابل استفاده ای راجع به صوت و ملحقات آن و نسبتهای ابعاد موسیقی و رابطه اصوات از نظر ریاضی و آوازها و پرده شناسی آلات موسیقی ذکر کرده و گفته های آنها را توضیح و تشریح کرده است و نسبت به صفی الدین خیلی اظهار تکریم و تمجید نموده . همچنین برای رابطه ابعاد و آوازها اشکالی ترسیم کرده و توضیحاتی داده است که دقت کامل او را در این فن نشان می دهد و در حقیقت کتاب او یکی تالیفات گرانبهایی است که در موسیقی نوشته شده است .

 

 

 

 

عبدالقادر مراغه ای ( وفات 838 ) : کتاب موسیقی خود موسوم به مقاصد الالحان را به نام یکی از شاهان عثمانی موسوم به سلطان مراد دوم موشح کرد و از سمر قند به آسیای صغیر رفت و در سال 826 کتاب را به او تقدیم نمود . عبدالقادر مجددا سفر دیگری به سمر قند رفت و در خدمت سلطان شاهرخ فرزند تیمور که مردی ادب دوست و هنر پرور بود روزگاری بسر می برد و تا آخر حیات نزد او بود . عبدالقادر دو کتاب دیگر در موسیقی نوشته یکی موسوم به جامع الالحان که در 818 به سلطان شاهرخ تقدیم کرده ، دیگر شرحی است که به کتاب الادوار صفی الدین نوشته و به قرار معلوم این کتاب آخرین تالیف او است . از نوشته های او چنین بر می آید که وی ابتدا کتابی به نام کنزالحان نوشته و در آخر آن نغمات موسیقی را که خود ساخته بود با خط مخصوصی نوشته است ولی از این کتاب فعلا اثری در دست نیست و شاید از بین رفته باشد

No comments:

آرشیو مطالب