گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Friday, July 15, 2011

عبید زاکانی ادامه

سلام
همانطورکه در بخش اول خدمت دوستان
فهیم و بزرگوارعرض کردم در قرنهای هفتم
و هشتم هجری قمری ایران لگد کوب سم
ستوران قوم وحشی و خونخوارمغول است
و بازیچۀ هوی و هوس آنان و به علت حضور
و وجود این قوم در ایران ..کشور کاملا در
فقر و فساد و دروغ وریا و نا امنی و نابسانانی
غوطه ور است..و قوم مهاجم و وحشی مغول
مثل دیگر مهاجمان نه به فکرو اندیشۀ آبادانی
ایران است و نه در فکر مردمی که بر اثر فقر
وبیماری و گرفتاری ناشی ازجنگی نابرابر
به مذلت دچار شده اند..مغولان فقط به فکر
غارت و چپاول هر چه بیشترمردم هستند
در چنین روزگاری است که مردی با سلاح
طنز و هزل و هجو به میدان می آید و همۀ
طراران وغارتگران را به مبارزه می خواند
عبید زاکانی.مردی از خطه قزوین
( به جرأت می توان قزوین را شهر طنز
ایران دانست چون از این شهر بزرگانی
چون عبید زاکانی..علی اکبر دهخدا.
سید اشرف الدین حسینی معروف به گیلانی
و دکترمجابی وبهاالدین خرمشاهی برخاسته اند)
عبید همه جا حضور دارد با نگاهی تیزبین
و دلی اگاه و عشق به وطنش ایران که هر
ناله مظلومی قلبش را به درد می آورد
هر ستمی فریاد اعتراض او را به آسمان
می برد.اما او گریه نمی کند..ناله نمی کند
شعار نمی دهد و شکوه نمی کند و این کارها
را کارعاجزان می داند..او می خندد.خنده ای
تلخ و گزنده و پراز طعنه
در کار عبید هم طنز هست هم هزل و هجو
وفکاهه
(لازم به تذکر است که درسته که هر طنزی
خنده دار است اما هر نوشتۀ خنده داری طنز نیست
ممکن است هجو. هزل یا فکاهه باشد.هجو یعنی
به تمسخرگرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر
و تنبیه از روی غرض شخصی که ضد مدح
است.طنز یعنی به تمسخرگرفتن عیبها و نقص ها
به منظورتحقیر و تنبیه از روی غرض اجتماعی
وآن صورت تکامل یافتۀ هجو است.هزل یعنی
شوخی رکیک به منظورتفریح و نشاط درسطحی
محدود و خصوصی و آن ضد جد است
فکاهه یعنی شوخی معتدل به منظور تفریح
و نشاط در سطحی نا محدود و عمومی و آن
صورت تکامل یافتۀ هزل است.به عبارت دیگر
طنزهجوی است از روی غرض اجتماعی
فکاهه هزلی است دارای جنبه عمومی.. به
طوری که از این تعریف ها بر می آید
در هجو و طنزنیش وجود دارد و در هزل و
فکاهه نوش..به عبارت دیگر خندۀ هزل و
فکاهه نوشخند است و خندۀ هجو وطنز
نیشخند..با این تعاریف متاسفانه امروزه
چیزی که به عنوان طنزدر رسانه ها
و جامعه ارایه می شود فقط نوعی
لودگی است نه بیشتر)اما عبید همه جا
آگاهانه ازاین هنر خود به عنوان یک سلاح
سود می جوید.عبید با قامتی استواردر عرصۀ
اجتماع زمانه خود می خرامد و با نگاهی رندانه
به همه جا سرک می کشد و از کار و معاش
همه به خوبی آگاه است..هم زاهدان ریاکار را
می شناسد و صوفی خانقاه را
عبید این نکته را به تحقیق می داند که در جامعۀ
آلوده ای که در آن زندگی می کنده همه سروته
یک کرباسند.هیچکس نیست که دامنش تر نباشد
و اگر بتوان انسانهای پاک و سالمی را پیدا کرد
استثنا هستند و استثنا هم هرگز قاعده نمی شود
اکثریت با رجاله هاست..با سگبانان و خربندگانی
که بازی روزگاربرمسند عزت و قدرتشان نشانده
با امیرمبارزالدین محمدها وشاه شجاع ها وزنانشان
یا خاتونانشان.با زاهدان ریایی و قلم بمزدان ودین
فروشان و دنیا دارانی که همه چیزشان قابل خرید
وفروش است..باری..خان و خاتون و خواجه
در فساد و تباهی غوطه ورند و از مزبله ای
به مزبله ای ژرفتر پرتاب می شوند و چنین است
که انبوه و عامه مردم با پشت های خمیده از بار
سنگین چنین زندگی ننگینی که ازصدقۀ سر این
هیچ کسان و ناکسان به وجود آمده در ظلمات
فقرو ستم دست و پا می زنند و به سوی نور
و روشنایی راهی به راهی می جویند
طنزعبید آمیزه ای است از لبخند  و اشک
از دشنه و دشنام.از قهر و لطف.از نوشخند.نیشخند
عبید برآنکه زهرخند می زند نیزدل  می سوزاند
چرا که می داند اوخود قربانی نظام حاکم است
قربانی فاجعه..عبید برهیچ دغا ودغلی نمی بخشاید
آنجا که با مردم رودروست با همۀ مهری که به
آنان دارد.دربرابر رفتارنابخردانه و تعصب جاهلانه
ایشان از طعن و طنز باز نمی ماند
عمران نامی را در شهری می زدند..یکی گفت
چون عمر نیست چرا می زنیدش
گفتند..عمراست و الف و نون عثمان را هم دارد
..................
ادامه دارد

No comments:

آرشیو مطالب