گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Tuesday, July 19, 2011

عبید زاکانی ادامه

 سلام
نام عبید شاعر و نویسندۀ بزرگ عبیدالله
و لقب او نظام الدین و تخلص وی عبید
عبید در قزوین به دنیا آمد و از خاندان
زاکانیان بود که به ایران مهاجرت کرده
بودند.حمدالله مستوفی.تاریخ نویس معاصر
عبید و همشهری او در تاریخ گزیده می نویسد
زاکانیان اصلشان ازاعراب بنی خفاجه است
زاکانیان دو گروه بودند که یک گروه به امام
سعیدشرف الدین عمر و پسرش رکن الدین
محمد عالمان عامل..و گروه دوم وزیر و رییس
بودند..از ایشان سعید صفی الدین زاکانی صاحب
املاک بود و نوددگان اواکنون اکابرو ارباب
قزوین هستند که از ایشان خواجه نظام الدین
عبیدالله اشعار خوب دارد و رسایل بی نظیر دارد
ودیوان او مشهور است
از نوشتۀ حمدالله چند نکته روشن می شود
نخست آنکه عبید در خاندانی اهل سنت به
دنیا آمد.خاندانی چنان متعصب که حکم
آزارو اذیت شیعه را ازحاکم مغولی می گرفت
و کار زشت و نفرت انگیزداغ بر پیشانی
شیعیان گذاشتن که اینکار را در آن روزگار
فقط با بردگان می کردند..عبید در چنین
خاندانی بزرگ شد و با نیک و بد روزگار
آشنا شدو نه تنها برآن تعصبات جاهلانه
مهر تایید نزد بلکه درآثارخود به شدیدترین
لحن این افراد را به شلاق طنزخود فرو کوبید
و تعصب نابخرادانه را ازهرکس و هرفرقه ای
که دید به سختی محکوم کرد
دوم آنکه درسال730قمری دارای رساله های
بی نظیرو شاعری بلند آوازه بود.بنابراین
باید تولد وی را در تاریخ 700قمری دانست
سوم هیچ روشن نیست که عبید درچه زمانی
و در چه دستگاهی عنوان صدارت داشته
از آثارعبید به خوبی برمی آید که وی مردی
فاضل و دانشمند و تحصیل کرده و به دانشهای
زمان خود به خوبی آشنا بوده و به زبان فارسی
و عربی تسلط کامل داشته و چنانکه خود او
نوشته از عهد جوانی به مطالعۀ کتابها وسخن
دانشمندان وحکیمان(فیلسوفان)عمرمی گذاشته
است
باری به ظاهر،عبید درزمان شاه شیخ جمال الدین
ابواسحاق اینجو(سلطنت:742-776هجری)از
شاهان سلسلۀ اینجو که پادشاهی فروتن و شعر
دوست و شاعرو جوانی آزادمنش و بخشنده بود
از قزوین به شیرازرفته و شاه ابواسحاق و
وزیراو رکن الدین عمیدالملک را مدح گفته است
اما سفروی دقیقا درچه تاریخی بوده متاسفانه
معلوم نیست.اما ازعشاق نامه که به نام
شیخ ابواسحاق که در751قمری منظوم کرده
می توان فهمید که عبید دست کم از سال751
درشیراز بوده
پس از کشته شدن شاه ابو اسحاق به دست
امیرمبارزالدین محمد بنیان گذارسلسلۀ آل مظفر
عبید شیراز را ترک و ظاهرا یه تبریزو بغداد
به دربار سلطان معزالدین اویس جلایری می رود
و درچند قصیده و یک ترکیب بند وی را می ستاید
و مدتی هم در بغداد درخدمت آن پادشاه در مصاحبت
سلمان ساوجی (درگذشت778)که ملک الشعرای
دربار سلطان اویس بود به سربرد.سلطان اویس
امیری تربیت یافته و شعردوست و خود شاعر
و ازشاگردان سلمان ساوجی بود
سلطنت امیرمبارزالدین دیری نپایید امیر
مبارزالدین مردی بود خوش شانس،بی ادب
مال دوست،عامی و بی تربیت.دشنام هایی بر
زبان می راند که شتربانان هم ازگفتن آن خجالت
می کشند(توضیحا عرض کنم که برای نشان دادن
زشتی فحاشی های امیر از شتربانان نام بردم
خدای ناکرده منظورم این نیست که شتربانان بی
ادب هستند بلکه گاهی که شترها رم می کرد
 شتربانان در عصبانیت الفاظی را دربرخورد
با شترهای رم کرده به کار میبردند که زشت
بود و به همین دلیل می گفتند فحشهای چاواداری
یا شتربانی)بله سلطان امیرمبارزالدین خیلی
سبک مغز و بی ادب بود.زمانی  بر اثر افراط
درمیخوارگی به فسق و فجورو فحشا مایل می شد
و زمانی برعکس کاررا به آنجا می کشاند که
های و هوی مستان به تکبیرخداپرستان مبدل می شد
گلبانگ میخواران به دعای دین داران تبدیل می شد
در همین دوران است که برای توبه با یکی از
بازماندگان خلفای عباسی در مصر بیعت می کند
و یا به بم می رود تا یک تار موی رسول الله(ص)را
که در خانۀ یکی از سادات این شهر است به چنگ
آورد و آنرا به زور می گیرد..پس از جنگیدن با
بعضی از طوایف منحط مغول ادعا می کند که
چون اجداد اینان زمانی بت پرست بوده اند هنوز
هم کافرند و فقهای دولتی چاپوس ومفتیان جیره
خوارحکومتی نیزفتوا می دهندکه آنچه حضرت
امیر می گویند عین صوابست.درنتیجه به خود
لقب غازی اسلام می دهد و طبعا ازین القاب
مصنوعی و تعارفات مضحک شادمان و سرمست
می شود..براثرهمین خوشامدگوییها بار دیگر در
سال752ازگناهان خود توبه و استغفار می کند
و جمعه ها پیاده به مسجد می رود و دارالسیاده
و تکیه و مسجد می سازد و ندیم مصاحب زاهدان
و شب زنده دارن می شود..شخصا امربه معروف
و نهی ازمنکرمی کند و خم می شکند و کتابهای
فلسفه را به بهانه اینکه که گمراه کننده هستند
می سوزاندو به نابودی چند هزار جلد کتاب با
ارزش فرمانمی دهد.عجبا که این کتاب سوزی و
فلسفه ستیزی هیچگاه تمامی ندارد.
عاقبت فرزندان وی به سرکردگی شاه شجاع اورا
دستگیر و زندانی و کور می کنند و درسال
765قمری در همان زندان می میرد
حافظ و عبید به شدت از این امیرمبارزالدین
محمد نفرت داشته اند و نه تنها مدح او را
نگفته اند بلکه هرجا فرصت یافته اند به
تحقیر و تخفیف او کوشیده اند..عبید درترجیع
بند خود به طنزبه وی لقب شاه غازی داده
و درمنظومۀ موش و گربه عمدتا به هجو او
پرداخته استوودر دیوان حافظ هر جا که کلمۀ
محتسب آمده منظورهمین پادشاه است
محتسب شیخ شدو فسق خود از یاد ببرد
قصۀ ماست که برهر سربازار بماند
.......
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مستست و در حق وی کس این گمان ندارد
...........
باده با محتسب شهرننوشی زنهار
که خورد باده ات و سنگ به جام اندازد
............
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
..............
صوفی زکنج صومعه در پای خم نشست
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
.......
بیخبرند زاهدان؛نقش بخوان ولاتقل
مست ریاست محتسب؛باده بنوش و لاتخف
......
می خور که شیخ و حافظ و محتسب
چو نیک بنگری همه تزویر می کنند
مسلم است که بیت زیر را بعد ازگرفتاری
و کور شدن امیرمبارزالدین به دست فرزندانش
سروده
ای دل بشارتی دهمت؛محتسب نماند
وزمی؛جهان پرست و بت میگسارهم
باری شاه شجاع فرزند امیرمبلرزالدین محمد
از759تا786ق سلطنت کرد و دراین مدت
از بیم برادرخود شاه محمود ازشیرازبیرون
رفته و سرگرم استیلا بر کرمان شدودرهمین
ایام عبید دربار سلطان اویس جلایری و روی
به کرمان به درگاه شاه شجاع آورد و در
قصیده ای که در مدح او گفت یاد آور شد که
همواره عمردرخدمت پادشاهان به عزت وحرمت
گذارده و از اونیزتوقع تربیت و احسان دارد
پس ازآنکه شاه شجاع در 767 به شیرازبازگشت
و برادرخود شاه محمود را ازشیرازراند
عبید به همراه او شیراز رفت
شاه شجاع؛پادشاهی شعردوست و ادب پروربود
و نزد قاضی ایگی و جمعی از دانشمندان
زمان تحصیل کرده بود.اما او نیز متاسفانه از
آلودگی های خاص طبقۀ خود برکنار نبود
سال درگذشت عبید را 771یا 772 قمری
دانسته اند..مسلم آن است که درسال 772 زنده
نبوده.زیرا پسروی،اسحاق درپشت ورق اول
کتاب اثمار و اشجار که ملک و خط عبید بوده
نوشته است که این نسخه به او ارث رسیده
است و چون به موجب این رقم در تاریخ 772
عبید زنده نبوده ؛پس به یقین در گذشت او بین
سالهای 768و769 و یا772 رخ داده است
دوستان گرامی این بود خلاصه ای از زندگی
عبید زاکانی اگر عمر باقی بود در قسمت بعد و
پایانی به معرفی آثارعبید خواه پرداخت
محمود نیکخواه

 









No comments:

آرشیو مطالب