داشتم صفحات تقویم سال گذشته را ورق میزدم به صفحه ای رسیدم که بالای آن نوشته بود چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶ و در زیر آن یادداشتی به شرح زیر نوشته بودم :
انالله و انا الیه راجعون
با قلبی آکنده از اندوه و دلی سرشار از افسوس اطلاع یافتم که بانو الهه (بهار غلامحسینی) هنرمند و خواننده ی جاودان رادیو ایران امروز در ساعت ۱۴:۳۰ بعد از ظهر در سن هفتاد و سه سالگی به علت عارضه سرطان در بیمارستان پارسیان تهران دعوت حق را لبیک گفتنه اند .
روحش شاد و یادش گرامی
آری این پایان غم انگیز آغاز اندوه و دلتنگی فراوانی بود ، دلتنگی برای آن رسوای زمانه ای که با جادوی صدایش دل دیوانه ام را به طواف کعبه ی دلها میبرد. آن ملکه ی گلها که با طنین گرمش آتش بجان شمع می افکند و در وصف صوت داوودی اش بی اختیار بر زبانم میرفت دلم را بی خبر میبری و اکنون که او رفته است دیوانه وار میگویم که خبر از حال ما چه میدانی ؟؟؟حال که فقط نوای به کنارم مانده نمانده اش برایم باقی مانده است در تذکره اش قصد دارم بگویم که این ستاره عالم هنر در ۳ اردیبهشت ۱۳۱۵ در تهران دیده به جهان گشود و در ۲۵ فروردین ۱۳۳۳ با ترانه ی کاروان ، یکه سوار موسیقی ایران شد . او که با آوای مهربان و جذابش درد آشنای دل سرگشته یاران گشت چون یاس سفیدی بود در گلزار گلهای رنگارنگ هنر و ادب ایرانی .
نوای دلنشینش روز به روز و هفته به هفته چون حلقه زرینی بر گوش مخاطبین عشوه گری میکرد و در تمام مدت فعالیتش در ایران یکی از فعالترین هنرمندان معاصر بود ولی حیف که در گیر ودار شب نامه ها ترک وطن گفت و در غربت بسیار کمکار گشت فقط گاهی با ساقی به عرصه بازگشتو در مستی هوای کوچه باغهای شمیران را کرد. چند سال سکوت کرد و در سالهای آغازی دهه ی هفتاد شمسی برای اینکه دوباره نوای پرندوشش به گوش عشاق برسد و با هنر تجدید عهدی کرده باشد وارد بازی موش و گربه ی گروهگ تروریستی مجاهدین خلق شد و خیلی زود فهمید که این قفس طلایی آنها برای قناری آزادی که بود و نبودش شوق وطن بود بسیار تنگ است . آری کبوتر من نامه رسان خون جوانان وطن بود و چه خوب فهمید که این درد بی درمان علاجش پریدن است و اینگونه بود که در سپتامبر 2005 از دام بلا و سیاهی شب رست و سپس پس از طی روزگار جوانی تصمیم بازگشت به ایران را گرفت.در زمستان 1385 از زبان یکی از اساتیدم شنیدم که یوسف گمگشته به کنعان بازگشته و سراسر شور و شعف شدم با خنده خنده بی اختیار میگفتم باز آمد گل من به چمن باز آمد . . .
سراسر وجودم شوق دیدارش بود و میگفتم آمدی با دلم گفتگو کنی و آرزو داشتم دوباره نوایش با ساز یارانی که بجا مانده اند به گوش برسد ولی ندانستم دریغا که شکارچی روزگار این بار چشم طمع به لیلی زمان دوخته است .
آری الهه ی آواز پس از طی یک دوره بیماری در روز چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶ جام طلای وصال را سرگشید و آسوده خاطر به آسمان رفت و آنچنان داغی را بر دل یاران نهاد که یکصدا فریاد میکنند وای از این جدایی . . .ت
No comments:
Post a Comment