درود بر دوستان
متن مصاحبه برگرفته از سایت موسیقی ما
سعیدپور
گفت و گو با محمد منتشري؛ ابعاد پنجگانه استاد اسماعيل مهر تاش موسیقی ما - هومن ظريف: استاد اسماعيل مهرتاش در 25 ارديبهشت 1359 درگذشت. سه سال شاگردان او در سالگرد درگذشتش بر مزار او گرد ميآيند و ياد او را گرامي ميدارند. محمد منتشري نيز يكي از شاگردان اوست كه هم تئاتر و هم موسيقي جامعه باربد را درك كرده است. محمد منتشري همچون پدرش ابراهيم منتشري آواز ميخواند و اين روزها در كنار تدريس آواز، بنا دارد رديف آوازي استاد مهرتاش را با صداي خود در دسترس علاقهمندان و هنرجويان قرار دهد. در اين گفتگو پذيراي پيمان خازني،آهنگساز و نوازنده تار به عنوان كارشناس بوديم تا اغتنام اين گفتگو پاسداري شود. ـ در مصاحبهاي از شما مواجه با اين مسأله شدم كه گفتيد كلاسهاي موسيقي و تئاتر استاد مهرتاش به صورت رايگان برگزار ميشد. براي من به عنوان نماينده نسل امروز، خيلي ثقيل است درك اين مطلب. چگونه ميتواند چنين چيزي اتفاق بيافتد، در صورتيكه يك استاد هنري بايد امكانات مالي را نيز لحاظ كند. * عرض شود كه با توجه به اينكه جامعه باربد مال خود ايشان بود البته ملك آن متعلق به اداره اوقاف بود و جامعه باربد آن را اجاره كرده بود. زمستانها كلاسها در جامعه باربد در لالهزار تشكيل ميشد و تابستانها در منزل استاد در خيابان فرشته ادامه مييافت.من به ياد دارم كه در حياط خانه، انواع و اقسام درختها بودند و ميوه هم فراوان داشت و هر شاگردي كه ميآمد، شهريه كه از او نميگرفت كه هيچ، بواسطه نوكري به نام سهراب از او پذيرايي ميكرد. ـ نوكري كه سهراب باشد، اربابش بايد استاد مهرتاش باشد. * بله، ميگفت: سهراب از آقا پذيرايي كن. تاكسي از راه ميرسيد بشقابي از ميوه جلوي او ميگذاشت و بساط چاي هم برپا بود. منظور اين است كه هزينه اين كلاسها چگونه تامين ميشد. نميخواهم بگويم ايشان آدم ثروتمندي بود، اولاً كارمند شهرداري بود يعني از ارباب جمعي شهرداري بود و موسس اين جامعه باربد نيز خودش بود. اين مساله را كه عنوان ميكنيم كسي باور نميكند و ميگويد چون شاگردش بوديم داريم اغراق ميكنيم، در صورتيكه اين برخوردها يك واقعيت است. همه كساني كه در آن مكتب تلمذ كردهاند و در آن مكتب هنر آموختند بر اين مساله اتفاق نظر دارند و هركسي كه ميگويد شهريه داده است من حاضرم با او مناظره كنم. چه هنرمندان تئاتر و چه موسيقي، همگي رايگان هنر ميآموختند. او شخصيت پنج بعدي داشت. در تئاتر هركس كه محضر او را درك كرده است الان وزنهاي است. مثل آقاي انتظامي،اسماعيل شنگله، محمدعلي كشاورز، مرحوم مستجابالدعوه، مجيد محسني، مرتضي احمدي و غيره كه اگر بخواهم اسم ببرم بحث ما به درازا ميكشد. در كلاس آواز ايشان نيز كساني قبل از ما بودند مثل ملكه حكمت شعار، ملوكضرابي، ترانه، فروزنده لواساني و كساني كه ما در جريان آن نيستيم. آقايان هم استاد عبدالوهاب شهيدي، شجريان، برادران وفايي، محمد نوري، قاسم جبلي، خود حقير و صفاريان، جواهري، هدايتي و مهندس عباس پروا بودند كه صداهاي خوبي داشتند و دارند. ـ چگونه است كه محمد نوري جنس موسيقي خاصي در بين همه شاگردان استاد مهرتاش دارد. اين به جامعالاطراف بودن موسيقي مهرتاش برميگردد يا نوع يادگيري و پيگيري محمد نوري؟ * خود آقاي نوري به من گفت كه زماني در هنرستان هنرپيشگي كه دكتر نامدار آن را اداره ميكرد، هفتهاي يك جلسه موسيقي ياد ميگرفت. در اين جلسات، محمد نوري، رديف آوازي و تصانيف قديمي را آموخت. نوري ميگويد كه در آن هنرستان يك دوره رديف آواز را نزد ايشان تلمذ كرده است. نوري به رديف آوازي سنتي اشراف دارد. بيشتر آنچه كه او ميخواند را ميتوان با رديف آوازي ما تطبيق داد. يا در گام مينور است يا ماژور، يعني يا بيات اصفهان است يا ماهور. من فكر ميكنم كه هركسي كه دنبال موسيقي است بايد با موسيقي رديفي كشور آشنا باشد. ـ يعني چه مدت خدمت استاد بود؟ * يك دوره رديف آوازي كاركردن حداقل 3 تا 4 سال طول ميكشد. ـ از استاد مهرتاش فرزندي هم به جا مانده است؟ * خير، او حتي ازدواج هم نكرد. البته يك فرزند خوانده داشت. اسم او پرويز رهنورد بود كه البته بعدها به اسم خود براي او شناسنامه گرفته بود. ـ يعني پرويز مهرتاش. *كه الان پسر پرويز مهرتاش، كامبيز مهرتاش است كه نوه خوانده استاد است. ـ خوب، اين افراد از لحاظ نسبي نسبت با استاد مهرتاش دارند اما از لحاظ همنشيني با استاد، در حيطه هنر فعال هستند؟ * من چيزي از آنها نديدم. البته پرويز رهنورد كه فوت كرده است هنرپيشه خوبي بود و در تئاترهايي كه در جامعه باربد اجرا ميشد، اكثراً نقش اول را بازي ميكرد ولي پسرش در ايران است و در اين زمينه فعال نيست. ـ عزتالله انتظامي در جائي عنوان كرده است كه پيشپردهخواني ديگر نميتواند به حيات خود ادامه بدهد و رونق داشته باشد. آيا نميتوان با اين هنر به ديده مدرن نگاه شود و حتي با همان حال و هواي سنتي آن را عرضه كرد؟ * ببينيد. به نظر من اين هنر، فرهنگ تهران است. اين موسيقي فولكلور تهران است و نميتوان هيچگاه منكر آن شد. درست است كه اسم آن پيشپرده بوده ولي ماهوي آن نشات گرفته از دل خود مردم است.ما همانگونه كه موسيقي گيلكي، آذري و كردي داريم، اين پيشپرده خواني هم موسيقي محلي تهران است. همانند همان بيات تهراني كه هنوز هم وقتي خوانده ميشود مورد توجه جوانان قرار ميگيرد. ما وقتي آلبوم «هفت سين» را ضبط كرديم، از كودك و بزرگسال، همگي از آن خوششان آمد. درست است كه در پيش پرده خوانده ميشد ولي جزء فرهنگ ما است. خواندن آن هم در گذشته بنابر ضرورت بود. چرا اين مساله ايجاد شد؟ استاد مهرتاش ميگفت: آن زمان كه ما نمايشهاي موزيكال را در 3 و 4 پرده روي صحنه ميبرديم، امكانات امروزي تعويض دكور را در اختيار نداشتيم. در آن زمان تعويض دكورها، نزديك به نيم ساعت طول ميكشيد. در اين فاصله تماشاچي سوت ميزد و شلوغ ميكرد و ما در اين فكر بوديم كه اين زمان را چگونه پر كنيم كه تماشاچي حوصلهاش سر نرود. استاد مهرتاش ميگفت: يك روز از سرپل تجريش رد ميشدم ديدم يك سبزيفروشي براي فروش سبزي، شعري را در منصوري چهارگاه ميخواند. اين قطعه را گوش دادم و ملودي آن را در ذهن خود تكرار كردم و برگشتم منزل و با ساز آن را اجرا كردم (اين همان قطعهاي است كه من در آلبوم هفتسين، عين آن را خواندم) بعد روي آن كار كردم و تبديل شد به يك آهنگ و به غلامرضا روحاني گفتم كه من ميخواهم زندگي يك سبزي فروش سرپل تجريش را روي اين آهنگ تصوير كني. زنده ياد روحاني هم با كمال مهارت اين كار را انجام داد و آن را در زمان تغيير دكورهاي تئاتر براي مشغول كردن تماشاچي اجرا كرديم. استاد مهرتاش ميگفت: بار اول كه اين را اجرا كردم در جلوي سن نمايش، ديديم كه خيلي مورد استقبال مردم قرار گرفت. اين باعث شد كه پس از ترانه سبزي فروش، انواع مشاغل ساخته شد. همه كساني كه صاحب مشاغل گردوفروشي، بستني فروشي غيره بودند همه از بچههاي اصيل تهراني بودند و همه اجراها با لحن خود آنها خوانده ميشد.آن زمان جوانها در برابر سن ميخواندند و امروز هم اگر جايي باشد كه از اين قطعات كه (نزديك به 50 ترانه است) حمايت بشود، صد درصد مطمئن باشيد كه مورد توجه و استقبال مردم قرار خواهد گرفت. ـ چرا شما به عنوان كارآزموده اين هنر قدم پيش نميگذاريد؟ * ببينيد. بايد ما را حمايت كنند. وقتي ما براي گرفتن 4تا مجوز يك كنسرت، 6 ماه در نوبت باشيم، چگونه چنين اتفاقي ميافتد؟ ما در حال كار كردن بر روي قطعات آلبوم چهارشنبه سوري هستيم كه شركت آواي باربد آنها را تنظيم ميكند. وقتي كه اين آثار اجرا بشود آن موقع معلوم ميشود كه؛ خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان. نميتوان به راحتي قضاوت كرد آن پيش پردهها امروز اجرا شدني نيست و علاقهمند ندارد. به مثابه اين است كه بگويم آهنگهاي عارف و شيدا ديگر شنونده ندارد. هنوز بعد از اين همه سال، آثار عارف و شيدا، تازه است و حلاوت خود را دارد. كار اصيل ماندگار است. ممكن است اثري اصيل مدتي در حاشيه قرار بگيرد اما هميشه اصالت و طراوت خود را دارد. ـ تفاوت آثار پيش پرده خواني با آثاري كه مرتضي احمدي روايتگر آن است در چيست؟ *مرتضي احمدي بيشتر ترانههايي را ميخواند كه آن موقع روي تخته حوض خوانده ميشد. يعني سياهبازها در عروسيها ميخواندند. در صورتي كه، پيشپردهخواني كلاسه شد و آمد در تئاترها و جلوي سن اجرا ميشد و كلام آن با آثار روحوضي فرق ميكند. البته آهنگها يكي است اما كلام در كل فرق ميكند. مثلاً بيات تهران در هر دو مشترك است اما ما بيات تهران را با شعر حافظ نيز خوانديم. مثلاً ايرج شعر سعدي را در بيات تهران خوانده است. آيا ميشود كه يك جاعل بچه تهرون اصيل، شعر حافظ را بخواند؟ جذابيت كار ما در اين است. پيشپردهخواني و روحوضي دو مقوله جدا است. ـ بيات تهران منتج از چه دستگاه آوازي است؟ *در اكثر آوازها و دستگاهها اجرا ميشود. حتي در آلبوم چهارشنبه سوري آن را در همايون هم خواندهايم. بيات تهران يك لحن است كه در اكثر آوازها ميتوان خواند. ـ استاد اگر برگرديم به گذشته، در دوران قاجار، موسيقي مقامي ما توسط خاندان فراهاني به موسيقي دستگاهي تبديل ميشود. قبل از اين، آوازخواني ايراني به چه صورتي بود؟ * سند و مدركي از آن زمان نمانده است. ما هيچ چيز جز از زمان آقاعلياكبر فراهاني نداريم. * ايشان شاگرد درويشخان بود و درويشخان هم شاگرد داوود شيرازي است. ولي چيزي از آن دوره براي ما نقل نكرد. ـ مثلاً مخالف سهگاه كه اوج سهگاه است در واقع يك مقام بوده يا حجاز كه اوج اوعطا است، پيشتر يك مقام بوده است. آيا قبلاً اين گوشهها نواهاي مستقلي بودند؟ * يعني فكر ميكنيد، حجاز پيشتر مستقل بوده؟ اينها همه در حد صحبت است. متأسفانه ما سندي نداريم. حتي ما با نام خيلي از گوشهها در كتابها مواجه هستيم كه وجود خارجي ندارند. ممكن است كه در درازمدت از زمان ساسانيان (كه اوج موسيقي ايران بود) دستخوش تغييراتي اينگونه شده باشد. اما اين تغييرات در جايي ضبط نشده است. ـ آن زمان موسيقي را با زبان ابجد مينوشتند و توانستهاند يك سري از اين قطعات را به نت درآورند. با معادلسازي دريافتند كه برخي از گوشههايي كه موجود است همانند مثنوي، آن زمان بوده و ابوعليسينا با بيماران خود با نسخههاي موسيقيدرماني عيادت بهعمل ميآورده است. آيا شما اطلاعي درباره تأثير روحي ـ رواني گوشههاي موسيقي داريد؟ * ميگويند چهارگاه حماسي است و همايون حزن خاص خود را دارد. من بر اين عقيده هستم كه هر كدام از اين آهنگها در جاهاي بخصوصي در شبانهروز تأثيرات جالبي دارند. مثلاً صبح، چهارگاه و ماهور مناسب است يا در هنگام غروب همايون نافذتر است. يا اواخر شب آواز دشتي خوب است. اين موارد تجربه شده است ولي درباره موسيقيدرماني، به صورت تئوريك در كتابها چيزي آمده است اما تجربه نشده است. ممكن است آن زمان ابوعليسينا با دانش خود آنها را به كار ميبرد ولي اين روزها فقط در حد صحبت است. ـ استاد، در مورد مكاتب آواز ايراني، در حال حاضر ما چند مكتب آوازي داريم؟ * چيزي كه مصطلح است 3مكتب آوازي اصفهان، تهران و تبريز است. در اصل، من اعتقادم بر اين است كه همگي يكي هستند. مثلاً يك اصفهاني فارسي صحبت ميكند ولي لحن خود را به كار ميبرد و يك گيلك هم همان فارسي را صحبت ميكند اما با لحن خودش. رديفها يكي است. اين سه مكتب مشهورند به خاطر اينكه آوازخوانهاي زيادتري از آنها وارد عرصه آوازخواني شدند. بويژه اصفهان در اولويت است چون شهر هنر بوده است. تاج، اديب خوانساري و طاهرزاده از بزرگان مكتب اصفهان بودند. در مكتب تهران هم خواننده خوبي چون رضاقلي ميرزا ظلي داشتيم. او تحريرهاي صاف و خوبي ميزد. شايد علت اين نگرش ما به او اين بوده كه در جواني فوت كرد، چون هرچه از او مانده است در سنين جواني است. غير از او خوانندگاني چون قوامي و بنان داشتيم كه در مكتب تهران بودند. محمودي خوانساري و عبدالوهاب شهيدي و شجريان و استاد مهرتاش همگي در مكتب تهران قرار ميگيرند و رديف آوازي او را من ارائه كردهام. ـ رديف استاد مهرتاش مبتني بر چند گوشه است؟ * در حدود سيصد گوشه است. ـ خوانندگان اين روزها كم و بيش درحال تغيير دادن سبك آوازي هستند و در اين ميان از تحرير زدن كم كردهاند. آيا اين مثابه اين است كه موسيقي ما از حالت نشاط به سمت خلسه و ايستايي ميل ميكند يا خير؟ * موسيقي آوازي ما 50درصد تحرير است و 50درصد شعر است. شما در هر كدام بخواهيد تغييري ايجاد كنيد، تركيب و تعادل را به هم خواهيد زد. در جريان اين تغييرات، شعر را كه نميتوان حذف كرد. پس تحريرها در اينجا مظلوم واقع ميشود. اين تحريرها با توجه به اينكه از طبيعت گرفته شده است و معروف بر اين است كه از بلبل گرفته شده است. چون بلبل هزاردستان است، يعني در تنوع آواز هزار نوع تحرير ميزند. به خاطر اين تحريرها است كه موسيقي ما از هر نوع موسيقي در دنيا كه رايج است، به طبيعت نزديكتر است. ـ منظور شما تحرير در تصنيف است يا آواز؟ * در آواز، خواننده آواز نبايد تحريرها را حذف كند. تحرير بايد جايگاه خود را داشته باشد. ـ شما به حفظ سنتها به همان صورتي كه وجود دارد اعتقاد داريد؟ * پيشرفت بايد باشد به شرطي كه لطمه به اصل قضيه نزند. اگر كسي بخواهد نوآوري كند بايد در چارچوب شعرها و تحريرهاي مشخص نوآوري كند. اگر بخواهيم تحريرها را حذف كنيم و بگوئيم نوآوري كنيم اين درست نيست. اين كم كردن، نوآوري نيست. بايد چيزي اضافه كرد. كم كردن نوآوري نيست و با اين روش فقط به شعرخواني ميرسيم. ـ به نظر شما در بيست سال اخير كدام خواننده بيشترين نوآوري را داشته است؟ * ما نصيحت مي كنيم به همه جواناني كه در عرصه موسيقي ملي كار حرفه اي مي كنند و چه كساني كه هنوز آماتور هستند، اگر بخواهند جايگزين خواننده هاي قديمي بشوند بايد از تقليد پرهيز كنند .خواننده بايد ابتدا حقانيت خودش را ثابت بكند تا به نوآوريهاي او فكر كنيم. هنوز اصل قضيه زير سؤال است. وقتي خود فرد شبيهخواني ميكند چگونه ادعاي نوآوري دارد؟! اين مساله متوجه رسانهها است. پيش از انقلاب اين نوع خواندنها در تلويزيون جايگاهي نداشت. الان يك خواننده وقتي ميخواند بايد منتظر باشيد تا راديو اسم او را بگويد تا بفهمي چه كسي ميخواند! ـ آيا ميتوان پيشنهادي كرد و حميتي از بزرگان سراغ داريد كه از مدعيان آواز آزموني دورهاي بگيرند؟ *بسيار چيز خوبي است. صحبتهايي شنيدهايم درباره برگزاري اين آزمون. جوانان علاقهمند اگر سالي يا 2 سالي يك بار بتوانند در آزموني معتبر شركت كنند، خيلي خوب است. گويا خانه موسيقي پيگير اين مساله است كه فضا باز شود تا همه استادان بتوانند خود و هنرجويان خويش را در معرض انتخاب شنوندگان قرار بدهند. ـ آيا هنرمندان مشغول تدريس در جامعه باربد همانند خود استاد مهرتاش، ديد وسيع و جامع الاطرافي داشتند؟ مثلاً آقاي رفيع حالتي چگونه وضعيتي داشت؟ * نميدانم در جريان هستيد يا خير، من به عنوان هنرجوي تئاتر وارد جامعه باربد شدم. در كلاس تئاتر ما، فن بيان را از مرحوم رفيع حالتي فرا ميگرفتيم. از نظر شخصيتي، چون شاگرد كمالالملك بود ديد وسيعي داشت. او نقاش، مجسمهساز و نويسنده بود. تعدادي از نمايشنامههايي كه در جامعه باربد روي سن ميرفت توسط مرحوم رفيع حالتي نوشته ميشد. او در حدود سال 1360 درگذشت، يعني يك سال پس از فوت استاد مهرتاش درگذشت. ظريف ـ و استاد ناظرزاده كرماني؟ *ناظرزاده كرماني استاد دانشگاه بود و بسيار انسان معتقد و بسيار خوشرو خوش برخورد كه به ما ادبيات فارسي درس ميداد. او عقيده داشت كه يك هنرپيشه تئاتر بايد در وهله اول با ادبيات كشورش آشنا باشد، چون با كلام سر و كار دارد. ما خيلي چيزها را از اين استاد ياد گرفتيم. او بسيار بذلهگو بود و فرزند برومند ايشان هنوز در قيد حيات هستند ولي من هنوز ايشان را زيارت نكردم. موضوعي را كه در اينجا بايد توضيح بدهم اين است كه بيشتر نمايشنامههاي منظوم جامه باربد را ايشان تنظيم ميكرد. از جمله نمايشنامههاي خسروشيرين و ليلي و مجنون كه بارها ما در زمان شعر خواندن، فكر ميكرديم همه اين شعرها از نظامي است. بعد استاد مهرتاش توضيح ميداد كه اين چند بيت پيوست دو موقعيت دراماتيك متعلق به دكتر ناظرزاده كرماني است. در واقع او يك دراماتورژ بود. ظريف ـ ولي الله خاكدان چگونه بود؟ * ايشان دكوراتور جامعه باربد بود و تا سال 1357 كه محل جامعه باربد آتش گرفت، ما هر سال او را ميديديم. او با ما تاريخ دكور نيز درس داد. او حقوقبگير جامعه باربد بود و از باكو به ايران آمده بود. و شهرك سينمايي غزالي كه علي حتمي بنيانگذار آن است، با تلاشهاي ولي خاكدان ساخته شد. علي اصغر ازهدي هم مدير داخلي جامعه باربد بود و هم تاريخ تئاتر به ما درس ميداد. ظريف ـ درباره تاريخ تئاتر ايران چه ميگفت؟ *جزوههايي گفت كه بعد از اين همه سال از آن خبر ندارم ولي توجه آنها به تئاتر ملي بود. گروههاي ديگري در كنار جامعه باربد بودند كه تئاتر كار ميكردند مثلا گروه تئاتر كمدي «اخوان» يا گروه عبدالحسين نوشين كه اينها پيسهاي ترجمه شده را بازي ميكردند. من فكر ميكنم تنها گروهي كه تئاتر ملي كار ميكرد جامعه باربد بود و چون هزينههاي ما خيلي زياد بود براي اينكه بتوانيم سرپا بمونيم وزارت فرهنگ و هنر وقت به ما كمك مالي ميكرد. ظريف ـ پس تئاتر ملي در آن زمان بواسطه جامعه باربد بسيار مورد توجه بود و رونق داشت؟ * يادم ميآيد كه گروهي تحت سرپرستي محمدعلي جعفري بود و همه نمايشنامههاي خارجي را روي صحنه ميبردند. اعضاي اين گروه را به خوبي به خاطر ميآورم. ايرج صارمي، محمدماني، رضا عبدي و مهدي عليمحمدي بودند. ظريف ـ جالب اينجا است كه اين افراد را به خوبي به ياد ميآوريد! * خوب به خاطر اين است كه تئاتر اين دوستان را نگاه ميكردم. تئاترهاي «بادبزن خانوم ونيدرمير» ، «مستنطق»، «دختر گل فروش» را به خوبي به ياد دارم. و خانمهاي شهلا، توران مهرزاد و ژاله كاظمي در آنجا كار ميكردند. ظريف ـ مگر توران مهرزاد هنرجوي استاد مهرتاش نبود؟ * بله ولي بعدها با گروه جعفري كار ميكرد. ظريف ـ چه اعضايي هفته گروه تئاتر اخوان را تشكيل ميدادند؟ * اين گروه خيلي قديمي بود و به سن من قد نميداد. گروه اخوان از سال 1303 شروع به كار كرده بود و جامعه باربد هم بنابر مهري كه در پاياننامه من خورده است از سال 1305 شروع به كار كرده است. جامعه باربد ابتدا از منازل شروع كرده است. من متولد 1321 هستم و ماوقع پيش از آن را از استاد مهرتاش شنيدهام. من سال 1339 به عنوان هنرجو وارد جامعه باربد شدم. خازني ـ آيا خواننده در آن سالهاي براي يادگيري موسيقي ريتم را ميشناخت و در كل با مباني موسيقي چقدر بايد آشنا ميبود؟ * ما ريتم را تجربه ميكرديم. در كلاسهاي آواز ضمن اينكه رديف آوازي استاد با كار ميكرد ريتم هم ياد ميگرفتيم. تصنيفهايي را هم با ريتمهاي مختلف به ما ياد ميداد. حتي در كلاس تئاتر هم موسيقي درس ميداد. مهرتاش ميگفت؛ يك هنرپيشه تئاتر بايد هم به موسيقي و هم ريتم آشنا باشد تا بتواند در روي سن زيبا حركت كند. خازني ـ استاد الان هم پس از چند سالي است كه آواز را به عنوان يك تخصص در هنرستان به رسميت شناختهاند و پيش از آن هنرجو بايد سازي را مينواخت. يعني مدرك آواز نداشتيم. *درست است. من خود شاهد اين قضيه بودم. حتي يك بار در هنرستان هنر نزد آقاي شريف لطفي، گفتم شما براي سازها ترمهاي مختلف گذاشتيد اما براي آواز چرا اين كار را لحاظ نكرديد. الان خوشحالم كه در هنرستانها براي آواز هم معياري را درنظر گرفتهاند. خازني ـ بسياري از مورخان موسيقي علينقي وزيري را عامل ورود نت در موسيقي ايران ميدانند. او در سال 1305 هنرستان موسيقي را تأسيس ميكند و شاگرداني نظير روحالله خالقي، ابوالحسن صبا و مرتضي حنانه را تربيت ميكند. وزيري و خالقي كه تئوري موسيقي ايراني را تعريف ميكنند، اعتقاد بر اين داشتند كه موسيقي ايراني 7 دستگاه ندارد بلكه 5 دستگاه ندارد. چون نوا را جزيي از شور و راست پنجگاه را جزيي از ماهور ميدانستند. نظر شما چيست؟ *در كل زياد حرف خارج از منطقي نيست. چون در دستگاه نوا، غير از 3 تا 4 گوشه كه مخصوص خودش است بقيه نشأت گرفته از آوازهاي ديگر است. راست پنجگاه هم به همين سرنوشت دچار است. در راست پنجگاه به غير گوشههاي روحافزا و پروانه، بقيه گوشهها متعلق به آوازهاي ديگر است. به همين جهت است كه استادان قديم زياد اعتقادي به دستگاه نوا و راست پنجگاه نداشتند و براي همين هم كمتر خوانده شده است و حتي آهنگ كمتري ساخته شده است. حتي استاد مهرتاش نيز بر اين عقيده بود. داستان نوا و راست پنجگاه بيشتر بعد از انقلاب به آن پرداخته شد. خواندن راست پنجگاه يك مركب خواني ايجاد ميكند. در اين دستگاه، شور، همايون و نوا وجود دارد.اين فراز و فرودها كمي مشكل است. مثلاً شما چكاوك ميخوانيد و بايد درآمد ماهور را بخوانيد و فرود بيائيد. جوانها هم خيال ميكنند كه هر كسي راست پنجگاه را بخواند شقالقمر كرده است. در صورتيكه اين دستگاه، دستگاهي است نظير دستگاههاي ديگر. اما چون كمتر خوانده شده است موردتوجه است. خازني ـ شما ساز هم مينوازيد؟ *سنتور ميزنم براي اينكه بتوانم بهتر آواز را تدريس كنم. خازني ـ با چه استادي كار كرديد؟ *من سرپرست گروهي داشتم به اسم آقاي محمد رحماني كه كنسرت ميداديم بعد براي تعليم متوجه شدم كه بايد سازي را براي تعليم آواز درنظر بگيرم. البته سنتور در تخصص من نيست ولي در حدي كه بتوانم شاگردان خود را آموزش بدهم ياد گرفتم. چون خواننده بايد گوشش به ساز عادت كند و زماني كه خواست جايي بخواند احساس غريبگي نكند. ظريف ـ استاد، شما درصدد هستيد كه به همراه آلبوم رديف آوازي استاد مهرتاش، دفتر نت آن را نيز به چاپ برسانيد؟ * مسأله آوانويسي آن نيز درنظر داريم. اما نكتهاي را ميخواستم به عنوان حسن ختام درباره استاد مهرتاش بگويم. مهرتاش چند وجهي بود.به قول رضا وُحداني، نوازنده تار، اگر استادان ديگر در يك زمينه كار كردند و يك نمره بيست گرفتند، استاد مهرتاش در پنج زمينه كار كرد و پنج نمره بيست گرفت. نخست ،مهرتاش استاد آواز برجستهاي بود. او از استاداني بود كه به رايگان درس ميداد و اين چيزي است كه هر كسي نميتواند هضم كند. او يكي از بهترين معلمهاي آواز بود و شاهد آن شاگرداني هستند كه امروز ميدرخشند.دوم اينكه مهرتا ش استاد تئاتر بينظيري بود. تئاترهاي ملي بينظيري را روي صحنه برد. خود او تعريف ميكرد كه خسروشيرين را هفت ماه روي صحنه برده است. و شاگردان خوبي را هم براي تئاتر كشور تربيت كرد. سوم اينكه او آهنگساز يا به تعبيري ملودي ساز خوبي بود. تعداد زيادي آهنگ براي نمايشهاي موزيكال خود ساخته بود. تعدادي از آهنگهاي او را استاد عبدالوهاب شهيدي در برنامه گلها خواند كه در چهارگاه بود (چه خوش صيد دلم كردي...) يا آن آهنگي در آواز دشتي كه شعر آن از مرحوم شهريار است. (از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران...)، تعدادي از آثار ايشان را من پيش از انقلاب خواندم. يكسري هم كنسرت ايشان در خارج از ايران (حلب ودمشق )ضبط كرده است كه سرپرست گروه مرحوم صبا بود و خود استاد مهرتاش «تارباس» نواخته است. البته خواننده اين برنامهها، ملوك ضرابي و بديعزاده بودند. وجه چهارم او، ابتكار تابلو موزيكال است. تابلو موزيكال، نمايشهايي بود كه از اشعار استادان جمعآوري ميشد و آهنگسازي روي آن انجام ميشد و بخشي از آن به صورت دكلمه درميآمد. من در تابلو موزيكالهاي، سعدي، حافظ و خيام بازي كردهام و البته قبل از من هم استاد عبدالوهاب شهيدي بازي ميكرد. مورد پنجم، ابتكار در ساخت نمايشهاي فولكلوريك تهران است.خيلي از هنرپيشهها، پيش پردههاي اين گونه را خواندهاند. مثلاً مرحوم عبدالعلي همايون و عباس حكمت شعار (برادر ملكه حكمت شعار) اينها را ميخواند. |
No comments:
Post a Comment