درود بر جناب دربندی و دیگر دوستان
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
ز آفتاب رخت سایهای بر آن انداخت
رخ تو در خور چشم من است، لیک چه سود
که پرده از رخ تو برنمیتوان انداخت
حلاوت لب تو، دوش، یاد میکردم
بسا شکر که در آن لحظه در دهان انداخت
من از وصال تو دل برگرفته بودم، لیک
زبان لطف توام باز در گمان انداخت
قبول تو دگران را به صدر وصل نشاند
دل شکستهٔ ما را بر آستان انداخت
چه قدر دارد، جانا، دلی توان هردم
بر آستان درت صدهزار جان انداخت
عراقی از دل و جان آن زمان امید برید
که چشم جادوی تو چین در ابروان انداخت
غزلی از عراقی
يا رب به سبو كشان مستم بخشاي بر مُغبچگان مي پرستم بخشاي
بر اين منگر كه باده در دست من است بر آنكه دهد باده به دستم بخشاي
مجمر اصفهاني
نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما
دیدی که چها کرد بما چشم تر ما
احوال دل سوخته دلسوخته داند
از شمع بپرسید زسوز جگر ما
مجمر اصفهانی
در کوی تو دل گم نکند خانه خود را
دیوانه شناسد ره ویرانه خود را
مستیم ره کوی تو نادیده سپاریم
با انکه ندانیم ره خانه خود را
نه گرفتار بود هر که فغانی دارد
ناله مرغ گرفتار نشانی دارد
شدم انگشت نما در همه شهر
مگر هر که از چشم تو افتاد نشانی دارد
مجمر اصفهانی
با تشکر از آقای کسروی که سه شعر از 5 شعر مرحله 15 را پیدا کردند ، از عزیزان دیگری هم که احتمالا در جستجوی دو بیت باقیمانده باشند متشکر خواهم بود . در مرحله 16 امروز 6 شعر
بر گزیده شده که از صاحبان ذوق خواهش دارم نظر خود را بیان کنند . متشکر دربندی
رنگارنگ 240 ،
به يك گره كه دو چشمت در ابروان انداخت هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
رنگارنگ 243 ،
تا كه در سلسله زلف تو آويخته ايم رشته مهر زهر سلسله بگسيسته ايم
رنگارنگ 258 ،
نه گرفتار بود هر كه فغاني دارد ناله مرغ گرفتار نشاني دارد
نگذاشت كه بر روي تو افتد نظر ما ديدي كه چه ها كرد به ما چشم تر ما
در كوي تو دل گم نكند خانه خود را ديوانه شناسد ره ويرانه خود را
يارب به سبو كشان مستم بخشاي بر مغبچگان مي پرستم بخشاي
No comments:
Post a Comment