شعله سر کش
.....
آهنگ:حبیب اله بدیعی شعر:معینی کرمانشاهی دستگاه شور خواننده همایون کاظمی
......
الهی اگر عاشق شود روزی چو من دیوانه اش کن
چو دیوانه شد همدرد من در گوشه میخانه اش کن
به غم یارش کن گرفتارش کن،تا ز دل آهی کشدواشکی بفشاند
تا چومن بر آتش غم دل را بنشاند
......
زنا مرادی باید اکنون سوی صحرا رو کنم
به سنگ خارا نیمه شب ها شکوه ها از او کنم
داده از کف روشنی را فانوس چشمم در جوانی
قصه ها گوید نگاهم با این زبان بی زبانی
.........
شعله در کاشانه ام سر میکشد از آه دردآمیزم
روز و شب طوفان کند دور از رخش این اشک سیل انگیزم
زنا مرادی باید اکنون سوی صحرا رو کنم
به سنگ خارا نیمه شب ها شکوه ها از او کنم
داده از کف روشنی را فانوس چشمم در جوانی
قصه ها گوید نگاهم بااین زبان بی زبانی
........
الهی اگر عاشق شود روزی چو من دیوانه اش کن
چو دیوانه شد همدرد من در گوشه میخانه اش کن
به غم یارش کن گرفتارش کن،تا ز دل آهی کشد و اشکی بفشاند
تا چو من بر آتش غم دل را بنشاند
........
با مهر و احترام
حمید شجاع الدینی
No comments:
Post a Comment