از تو لبريزم من امروز
در اين فصل پر اعجاز
اشاره هايت را به تماشا ايستاده ام
و سرشارم از تکاپوي احساس
آن خفته کوههاي عظيم و سرد
اين سنگهاي باران خورده
و خنده گلهاي زيبا
با هر نگاه نوازشم ميکنند
همچنان که ميروم
پرندگان را ميبينم
که آزادانه به سوي بيکران آسمانت
بالهاي خود را با عشق بر هم ميزنند
و درختان تنومند که چون سربازاني
هوشيارحافظان طبيعت اند
طبيعت که زاده دست توانگر توست
و من آن بنده حيرانم
که در آن ميغلتم و تو را سپاس ميگويم
(ربکا)
دهم دي 1391
سي ام دسامبر 2012
No comments:
Post a Comment