راز دل
....
آهنگ وشعر:عارف قزوینی مایه دشتی خواننده:محمدرضا شجریان
سرپرست گروه:فرامرز پایور
....
گریه را به مستی بهانه کردم شکوه ها زدست زمانه کردم
آستین چو ازدیده برگرفتم سیل خون به دامان روانه کردم
ناله دروغین اثر ندارد شام ما چو از پی سحر ندارد
مرده بهترزآن کو هنر ندارد
گریه تا سحرگه من عاشقانه کردم
دلا خموشی چرا؟ چو خم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز خدا پرده راز حبیب پرده راز
تو پرده پوشی چرا؟
راز دل همان به نهفته ماند گفتنش چو نتوان نگفته ماند
فتنه به که یک چند خفته ماند گنج بر دل خزانه کردم
باغبان چه گویم به ما چه ها کرد؟
کینه های دیرینه بر ملا کرد
دست ما زدامان گل جدا کرد
تا به شاخ گل یک دم آشیانه کردم
....
با مهر و احترام
حمید شجاع الدینی
No comments:
Post a Comment