گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Tuesday, December 25, 2012

بیات اصفهان لطفی

سلام
قطعی زیبای بیات اصفهان از جناب آقای لطفی تقدیم به دوستان

در کتاب اخیر جناب سایه نیز از این قطعه بسیار به نیکی یاد شده
:

از خاطراتِ ه. ا. سایه  :  جواد معروفی به دفترم آمد وگفت: یکی از دانشجوهایم روی شعرِ "بمیرید، بمیرید،..." مولانا آهنگِ خوبی ساخته که می‌خواهم آن را تنظیم و با ارکسترِ رادیو اجرا کنم. یک روز دیدم آدم درازی وارد دفترم شد و درست مثل طلبکارها و بسیار اخمو مقابلم ایستاد و گفت: من را آقای معروفی معرفی کرده‌اند. همان دانشجو بود. فریدون شهبازیان که آن روز پیشِ من بود، نت‌های آهنگش را از او گرفت و روی پیانو اجرا کرد. به آن جوان گفتم: مولانا بر همین وزن شعرهای زیادی دارد. او هم با لحنی بسیار خشک و قاطع گفت: ولی من این آهنگ را برای همین شعر ساخته‌ام. پذیرفتم، اما وقتی خواست خواننده مرضیه باشد، غمِ عالم به دلم نشست، مرضیه که نمی‌توانست بخواند، همه‌اش خارج می‌خواند. به هرحال آنگونه که می‌خواست آهنگ ضبط و پخش شد.... و از آن روز گرفتاری من شروع شد و تا همین حالا گرفتارِ آن دانشجو که محمدرضا لطفی بود، هستم.... لطفی قطعه‌ای در بیات اصفهان دارد که من طاقت ندارم بشنوم؛ انگار همه‌ی صناعات ادبی در این موسیقی به کار رفته، حیرت آور است، واقعا شعر و کلام نمی‌تواند به این حد برسد. امتیاز من به حافظ اینست که من چنین قطعه‌ای را شنیده‌ام و او نشنیده است، اگر می‌شنید، دیوانه می‌شد.... برای لطفی سروده‌ام؛ پیشِ سازِ تو من از سِحرِ سخن دم نزنم/ که زبانی چو بیانِ تو ندارد سخنم.... چه غریبانه تو با یادِ وطن می‌نالی/ من چه گویم که غریب است دلم در وطنم.... بیتو آری، غزلِ سایه ندارد لطفی/ باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم.


No comments:

آرشیو مطالب