گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Sunday, February 28, 2010

Fw: فلسفه چهارشنبه سورى بروايت سياوش اوستا

Asghar Akbarzadeh>
> فلسفه
> چهارشنبه سورى بروایت سياوش
> اوستا» 
>
> http://awesta.net 
> مهربان یار گرامی
> اگر دوست داشتید این ایمیل را برای
> دوستان بفرستید 
>
> سور به
> معناى ميهمانى و جشن مى باشد و
> اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش
> برافروختن و چرا از روى آتش پريدن؟
> براساس سروده هاى پيروز پارسى،
> حكيم فردوسى، سياوش فرزند كاووس
> شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى
> دهد. پادشاه همسر ديگر را برمى
> گزيند، سودابه كه زنى زيبا و
> هوسباز بود عاشق سياوش مى
> شود: 
> يكى روز كاووس كى
> با پسر 
> نشسته كه سودابه
> آمد ز در 
> زناگاه روى سياوش
> بديد 
> پر انديشه گشت و
> دلش بردميد 
> زعشق رخ او قرارش
> نماند 
> همه مهر اندر دل
> آتش نشاند 
> سودابه در انديشه
> بود تا به گونه اى سياوش را به كاخ
> خويش بكشاند، دختر زيبا و جوان خود
> را بهانه حضورError! Filename not
> specified.
> سياوش كرده و او را فرا
> خواند: 
> كه بايد كه رنجه
> كنى پاى خويش 
> نمائى مرا سرو
> بالاى خويش 
> بياراسته خويش چون
> نوبهار 
> بگردش هم از
> ماهرويان هزار 
> آنگاه كه سودابه
> سياوش را در كاخ خويش يافت به او
> گفت: 
> هر آنكس كه از دور
> بيند ترا 
> شود بيهش و برگزيند
> ترا 
> زمن هر چه خواهى
> همه كام تو 
> بر آرم
> نپيچم سراز دام تو 
> من اينك به پيش تو
> افتاده ام (و يا ايستاده ام) 
> تن و جان و شيرين
> ترا داده ام 
> سودابه پس از اين
> كه از مهر و عشق خود به سياوش مى
> گويد و همزمان به او نزديك مى شود.
> ناگاه او را در آغوش كشيده و مى
> بوسد 
> سرش تنگ بگرفت و يك
> بوسه داد 
> همانا كه از شرم
> ناورد ياد 
> رخان سياوش چو خون
> شد ز شرم 
> بياراست مژگان به
> خوناب گرم 
> چنين گفت با دل
> كه از كار ديو 
> مرا دور داراد
> كيوان خديو 
> نه من با پدر بى
> وفائى كنم 
> نه با اهرمن آشنائى
> كنم 
> سياوش با خشم و
> اضطراب و دلهره به نامادرى خود
> گفت: 
> سر بانوانى و هم
> مهترى 
> من ايدون گمانم كه
> تو مادرى 
> سياوش خشمناك از
> جاى برخاسته و عزم خروج از كاخ
> سودابه را كرد. سودابه كه از برملا
> شدن واقعه بيم داشت داد و فرياد
> كرد و درست بسان افسانه يوسف و
> زليخا دامن پاره كرده و
> گناه را به سياوش متوجه كرد و
> چنانچه در نمايشنامه افسانه،
> افسانه ها نوشتيم، اكثر افسانه
> هاى سامى، افسانه هاى شاهنامه مى
> باشد كه رنگ روى سامى گرفته است و
> نيز در آئين اوستا نوشته ايم كه
> كتاب اوستا يك كتابخانه كتاب بوده
> است كه تاريخ شاهان ايران يكى از
> ۱۲۰ جلد كتاب، كتابخانه اوستا مى
> باشد و چگونگى به نظم آوردن آن را
> توسط فردوسى در زندگينامه پيروز
> پارسى، يعنى حكيم ابوالقاسم
> فردوسى شرح داده ام... 
> بارى سياوش به
> سودابه مى گويد كه پدر را آگاه
> خواهد كرد: 
> از آن تخت برخاست با
> خشم و جنگ 
> بدو اندر آويخت
> سودابه چنگ 
> بدو گفت من راز دل
> پيش تو 
> بگفتم نهانى بد
> انديش تو 
> مرا خيره خواهى كه
> رسوا كنى؟ 
> به پيش خردمند رعنا
> كنى 
> بزد دست و جامه
> بدريد پاك 
> به ناخن دو رخ را
> همى كرد چاك 
> برآمد خروش از
> شبستان اوى 
> فغانش زايوان
> برآمد بكوى 
> در پى جار و جنجال
> سودابه، كيكاووس
> پادشاه ايران از جريان آگاه شده و
> از سياوش توضيح خواست سياوش به پدر
> گفت كه پاكدامن است و براى اثبات
> آن آماده است تا از تونل و راهرو
> آتش عبور كند. 
> سياوش گفت اگر من
> گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و
> اگر پاكدامن باشم از آتش عبور
> خواهم كردError! Filename not
> specified.
> سراسر همه دشت
> بريان شدند 
> سياوش بيامد به پيش
> پدر 
> يكى خود و زرين
> نهاده به سر 
> سخن گفتنش با پسر
> نرم بود 
> سياوش بدو گفت انده
> مدار 
> كزين سان بود گردش
> روزگار 
> سرى پرز شرم و
> تباهى مراست 
> سياوش سپه را بدا
> نسان بتاخت 
> تو گفتى كه اسبش بر
> آتش
> بساخت 
> زآتش برون آمد آزاد
> مرد 
> لبان پر ز خنده برخ
> همچو ورد 
> چو بخشايش پاك
> يزدان بود 
> دم آتش و باد يكسان
> بود 
> سواران لشكر
> برانگيختند 
> همه دشت پيشش درم
> ريختند 
> سياوش به تندرستى و
> چاپكى و چالاكى به همراه اسب سياهش
> از آتش عبور كرد و تندرست بيرون
> آمد. 
> يكى شادمانى شد
> اندر جهان 
> ميان كهان و ميان
> مهان 
> سياوش به پيش جهاندار
> پاك 
> بيامد بماليد رخ را
> به خاك 
> كه از نفت آن كوه
> آتش پرست 
> همه كامه دشمنان
> كرد پست 
> بدو گفت شاه اى
> دلير جهان 
> كه پاكيزه تخمى و
> روشن روان 
> چنانى كه از مادر
> پارسا 
> بزايد شود بر جهان
> پادشا 
> سياوخش را تنگ در
> برگرفت 
> زكردار بد پوزش
> اندر گرفت 
> مى آورد و رامشگران
> را بخواند 
> همه كام ها با سياوش
> براند 
> سه روز اندر آن سور
> مى در كشيد 
> نبد بر در گنج بند و
> كليد! 
> اين اتفاق و آزمايش
> عبور از آتش در بهرام سيد (سه شنبه)
> آخر سال روى داده بود و از
> چهارشنبه تا ناهيد شيد (جمعه يا
> آدينه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر
> كشور پهناور ايران به فرمان
> كيكاووس سورچرانى و شادمانى
> برقرار شد. 
> و از آن پس به ياد
> عبور سرفرازانه سياوش از آتش
> همواره ايرانيان واپسين شبانه
> بهرام شيد (سه شنبه شب) را
> به ياد سياوش و پاكى او با پريدن
> از روى آتش جشن مى گيرند. 
>
> http://www.youtube.com/watch?v=1v0MB_iu0HM 
> ویدیو ی سیاوش
> اوستا در باره فلسفه چهارشنبه
> سوری 
>
>
>  
>
>
>
>
>
>
> New Email addresses available on Yahoo!
>
> Get the Email name you've always wanted on the new
> @ymail and @rocketmail.
>
> Hurry before someone else does!

No comments:

آرشیو مطالب