گلچين از بهترين گروه‌ها و سايت‌هاي اينترنتي. همه چيز از همه جا

Wednesday, March 16, 2011

Re: شعرزيباي بشکنم

دوست ارجمند
با درود گرم نوروزی
عزلی را که  روی اینترنت گذارده اید متاسفانه ناخالصی دارد و شش بیت آخر که در اینجا های لایت کرده ام متعلق به مولانا نیست و کسی آن را به نا حق به این غزل افزوده، که البته دست بردن در کار دیگران، به ویژه بزرگان، کاری ست بس ناپسند.  افزون براین، دنباله ی غزل اصلی نیز حذف شده بود که در زیر به آن افزودم. بنابر این تمامی غزل پیشکش می شود و بیت های های لایت شده باید برچیده شوند.
 با عشق و ارادت
ک. زیّانی

باز آمدم چون عیـد نو، تا قُفــــــل زندان بشکنم 
وین چرخ مردم خواررا، چنگال ودندان بشکنم

هفت اختربی آب را، کاین خاکیان رامی خورند 
هم آب بر آتش زنم ،هم باده‌هاشــــــــان بشکنم

از شاه بی‌آغـــاز من ،  پرّان شدم چون باز من 
تا جغد طوطی‌خواررا، دردیر ویــــران بشکنم

زآغاز عهدی کرده‌ام ، کاین جان فـــدای شه کنم 
بشکسته بادا پشت جان، گرعهد و پیمان بشکنم

امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفم 
تا گردن گردن کشان ، در پیش سلطان بشکنم

روزی دو٬ باغ طاغیان، گرسبـزبینی غم مخور 
چـون اصل های بیخشان، از راه پنـــهان بشکنم

من نـشکنم جـزجـوررا٬ یا ظـــالم بد غــور را 
گـر ذره ای دارد نمـک، گـبـرم اگـر آن بشکنم

هر جـا یکـی گویـی بود، چوگان وحدت وی بَرد 
گویی که میدان نسپرد،   در زخم چوگان بشکنم

گشتـم مقیــــم بزم او٬ چون لطــــف دیدم عزم او 
گشتم حقیــــــــر راه او، تا ساق شیـطان بشکنم

چون درکف سلطان شدم، یک حبه بودم، کان شدم 
گر در ترازویم نهی ،  می دان که میــزان بشکنم

چون من خراب ومست را، در خانه خود ره دهی؟ 
پس تو ندانی اینقدر، کین بشــــکنم٬ آن بشــــکنم

گر پاسبان گوید که هی ،  بر وی بریزم جام می 
دربان اگر دستم کشــد ، من دست دربان بشکنم


چرخ ار نگردد گِـردِ دل، از بیخ و اصلش بر کـنم

گردون اگـــر دونی کند، گردون گــردان بشکــنم

 

خوان کرم گسترده ای، مهمان ِ خویشم برده ای

گوشم چرا مالی اگر، من گوشه ی نان بشکنم؟


نی نی منم سرخوان تو، سرخیل مهمانان تو

جامی دو بر مهمان کنم، تا شرم مهمان بشکنم

 

ای که میان جانِ من، تلقین شعـرم می کنی

گر تن زنم خامُش کنم، ترسم که پیمان بشکنم

 

از شمس تبریزی اگر، باده رسد مستم کند

من لاابالی وار ، خود، اُستون کیوان بشکنم


قسمت زیر از مولانا نیست و جعلی ست:

 امروز سرمست آمدم، تا دیــــــر را ویران کنم 

گرز فریدونی کشــم ،ضحّــــاک را سر بشکنم

این بار سرمست آمدم ، تا جام و ساغر بشکنم 
ساقی ومطرب هردو را، من کاسه سر بشکنم

گر کژ بسویم بنگرد گـــــــوش فلک را بر کنم 
گر طعنه بر جــــــــــانم زند دندان اختر بشکنم

چون رو به معراج آورم ازهفت کشوربگذرم 
چون پای برگردون نهم نه چرخ و چنبربشکنم

گر محتسب جوید مـــــرا تا در رهی کوبد مرا 
من دست وپایش درزمان با فرق ودندان بشکنم

گر شمس تبریزی مــرا گوید که هی آهسته شو 
گویم که مـــــــن دیوانه ام این بشکنم آن بشکنم
 

عطار بهاری شد: 

    عـطّــار 110   

کلیک کنید




2011/3/14 mgfree free <mgfree2010@gmail.com>

No comments:

آرشیو مطالب