From: Hooman F. <tohooman@yahoo.com>
To: Friends-of-Radio-Golha@googlegroups.com; mehragin@yahoo.com
Cc: mohsen.soly@gmail.com
Sent: Tuesday, July 29, 2008 8:30:04 AM
Subject: Re: و باز هم هنوز نگاهی دیگر
دوستان
بعد از خواندن پیغامهای دوستان و رفتن آقای هنردان از این گروه، خیلی به فکر فرو رفتم. از طرفی متعجب بودم و هستم که چرا سوال من راجع به سرنوشت کولکسیون آاقای هنردان "دخالت بیجا" حساب شده است؟ بعدش هم من و دوستی دیگر را لعنت کردند که جوانیم و نمیفهمیم!
آن که جوانترم، درست. آن که زبان دو پهلو حرف زدن را نمیدانم، آن هم درست. آن که دیکته و دستور زبانم صفر است، آن هم درست.
اما نفس حرف من هنوز پا برجاست و برای اینکه کسی را برنجانم گفته نشده است. اگر کسی را رنجاندم، عذر میخواهم.
فکر ميکنم كه آقاي هنردان درست گفتند گويا من در نوشتن چه به انگيلسي چه به فارسي چندان توانایي ندارم زيرا كه هنوز حرف من درست فهميده نشده است. زیرا که اقای دربندی "استدلال من را فاقد منطق صحیح دیدند و بنده تا کنون هر جا صفی کشیده اند و چیزی خیرات کرده اند و یا نذری می دادند ایستاده ام و منتظر هستم که مجانی چیزی را به دست آورم و خود بدون تلاش با مطرح کردن این که آثار ملی و موسیقی آقای هنردان متعلق به همه هست میخواهم باز هم مجانی به مال دیگری برسم!".
ببينید دوست عزيز من كه گفتم- حتی يکي ازا اندوخته های کسي را نميخواهم. فقط نگرانم از ينکه کولکسيوني از بين برود بخصوص اگر کولکسيون اجراهاي خصوصي هم داشته باشد. به احتمال خیلی زیاد آقای هنردان فکری برای کولکسینشون کردند.
خوب، میگفتند که کردند و خیال ما را راحت میکردند. خدای نکرده از شانشون کم نمیشد که!
شايد با تعريف يک حادثه حرفم را بهتر برسانم.
حدوده 20 سال پيش وقتي من تازه به کاليفرنيا آمده بودم يکي از آشناهايم روزي من را دعوت کرد به خانه يکي از دوستانش بروم چون ميدانست كه من تار ميزنم و قرار بود كه ان روز استاد فرهنگ شريف هم آنجا باشند.
وقتي كه من به خانه ايشان رسيدم اين دوست عزيز چند ساعتي راجع به کولکسيون بسيار بزرگ خودشون صحبت کردند و کشو پس از کشو از نوار و ريل و صفحه به من نشان دادند. چند تا هم برایم گذاشتند كه يکي از آنها اجراي خصوصي تاراستاد جليل شهناز بود با استاد کسايي و استاد بنان . خيلي زيبا بود. اين دوست خوب مي گفت كه چقدر مانند اين نوارها را دارد. وچقدر میهمانیهای خصوصی داده تا این کولکسیون را درست کند. خلاصه کنم داستان را - استاد شريف هم آمدند و من با ايشان کمي تار کار کردم و بعد هم رفتيم خانه .
يک سال گذشت و من شنيدم كه اين دوست عزيز فوت کردند. وقتي پرسيدم كه کولکسيون ايشان چي شد, گفتند كه گويا بچه هايش چيزهايي كه به دردشون نميخورده را به خیریهGoodWill) (بخشيده اند و کولکسيون ايشان هم جزو اين بخشيده ها بوده!
تلاش چند ماهه ما كه اين گنجينه را نجات بدهيم هم به جايي نرسيد.
چند سال بعد من با استاد ورزي افتخار آشنايي را پيدا کردم. خدا بيامرزد چه روح بزرگي داشتند. ايشان هم کولکسيون قابل توجهي داشتند. اما فرق اين بود كه اين مرد بزرگوار از همان اول تمام کولکسيون خود را به کتابخانهucla بخشيده بودند . مي بينيد فرق اين دو مرد را- يکي ميبخشد چون بخشنده است وديگري- ان دوست لسانجلسی - نگه ميدارد كه به داشته هایش بنازد و در اين میان چه گنجينه اي به هدر مي رود!
پس حرف من اين است :که هيچ کولکسيوني به هدر نرود. من هيچوقت نگفتم كه ميخواهم که کسی به من چيزي بدهد در حالي كه ايشان به من e-mail خصوصي فرستادند كه با من مبادله کنند چون شنيده بودند كه من حدود 200- 300 تا از برنامهاي گلها را دارم. من به ایشان گفتم كه تمام برنامه هاي من در اختيار ايشان و ديگران خواهد بود. ولی چون ما بچه دو ساله داريم وقت ا ينکه CD گلها را به MP3 تبديل کنم نداشتم هنوز. احتيياجي به مبادله نيست.
در هر صورت حرف من به همه دوستاني بود و هست كه کولکسيون دارند.
انشالاه که رنجیده خاطر نمانند.
هومن.
در ضمن نوشتن این متن حدود 2-3 روز برای من طول کشید با استفاده از این سایت
احتمالا اخرین بار خواهد بود. From: mehragin <mehragin@yahoo.com> |
No comments:
Post a Comment