من اگر تنهایم - ذبیح مدرسی
من اگر تنهايم
دلم از خاطرهي دوست پر است
و در اينجا
اهواز
من و آن خاطرهء دور كنار كارون
محفل ساده و بي رنگ و ريائي داشتيم
دوستي داشتهام
كه پس از واقعهء عشق
ز من پنهان شد
خاطراتش
سبز است
و هر از گاه كه من غمگينم
ذهن سيال من او را خندان
پشت ديوار زمان مييابد
يادها
دور شدن از صدف تنهائي است
و حضوريست در انديشه
كه جاويدان است
وقتي از خاطرهي دوست سخن ميگويم
ديو تنهائي من ميميرد
و در آن لحظهء ناب
چون عبور دو كبوتر در باد
او به من ميخندد
و من اينجا لب شط
غم خود ميشويم
ذبیح مدرسی
No comments:
Post a Comment