دوست گرامی ، ترانه شبهای تهران با صدای پروانه را از لینک زیر بشنوید
این لینک از بلاگ لیلا حاتمی برگرفته شده است
2011/6/4 mohammad ghahramani <ghahramani1359@yahoo.com>
ترانهسرا: کریم فکور
آهنگساز: مجید وفادارخواننده: پروانهیکی از قدیمیترین ترانههایی که مشخصاً در بارهی شهر تهران سروده و اجرا شده، ترانهی «شبهای تهران» است که اول بار خوانندهای بهنام «پروانه» آن را خواند (این «پروانه» همان خوانندهای است که اول بار نیز ترانهی معروف «مرا ببوس» را خواند. ترانهای که ما بیشتر آن را با صدای «حسن گلنراقی» شنیدهایم).ترانهی «شبهای تهران» با سرودهای از «کریم فکور»، آهنگ «مجید وفادار» و صدای «پروانه» از آن ترانههای اگر نگوییم نایاب، ولی خیلی کمیاب است که کمتر کسی آن را شنیده و بهیاد دارد.بخشی از این ترانه را چند سال پیش در فیلم «آب و آتش» ساختهی «فریدون جیرانی» با بازی خوب «پرویز پرستویی» و «لیلا حاتمی» شنیدیم. در صحنهای که «فریماه فرجامی» در نقش مادری شوریدهسر و پریشاناحوال، همراه با صدای آوازی که از گرامافونی قدیمی پخش میشود، در میان اتاق خود که در و دیوارش مزین به تابلوهای نقاشی قهوهخانهای و گلیم و جاجیمهای رنگی و دستباف است، در حال و فضایی مالیخولیایی، نشسته و سیگار میکشد. آن صدا از گرامافون، صدای «پروانه» است که دارد ترانهی «شبهای تهران» را میخواند.این ترانه را بعدها «پری ملکی» -خواننده و مدرس موسیقی در ایران- بازخوانی کرد که به نوعی نجات این ترانه از دست فراموشی و خاموشی بود.ترانهی «شبهای تهران» با آن صدای زنگدار و خستهای که «پروانه» میخواند، جنسی از صحنهی آغازین فیلم «خشت و آینه» (ابراهیم گلستان) دارد و رنگی به رنگ فیلم «زیر پوست شب» (فریدون گله)، و طعم تلخ صحنهی پایانی فیلم تنگنا (امیر نادری) را.به کلام دیگر، ترانهی «شبهای تهران» فقط کلام و صدا و آهنگ نیست، تعدادی عکس سیاه و سفید و قدیمی است از شبهای تهران. درست مثل همان فیلمهای سیاه وسفیدی که گفتم. برای دیدن و حس کردن آن، باید آن فیلمها را دیده باشی. باید شتاب گذر این شبهای پرتبوتاب را در آن شهر از سر گذرانده و تاب آورده باشی. و باید که به هر دلیل، اینهمه سال را از آن شهر و آن شبها دور و پرت افتاده باشی.شبهای تهران، میکند پنهانصحنهی بسیار، از چشم انسانزین شبهای تار، مانده یادگارراز بیشمار، بهر عاشقانهرشب این سرزمین پر ز ماجراستیکسو عیش و طرب، یکسو رنج و تعببرخیزد همه شب، غوغای تهرانقلب یار بیقرار، کام او رواستعاشق در همه حال، باشد فکر وصالبر او داده مجال، شبهای تهرانیاران جام باده بر دست دارندهر شب چون ماه و پروین بیدارندای که چو من بیداریمستی خود یاد آریچون شنوی بانگ مستانمنتظری روز آید، عقدهی دل بگشایداین شب غم یابد پایانشبهای تهران، میکند پنهانصحنهی بسیار، از چشم انسانزین شبهای تار، مانده یادگارراز بیشمار، بهر عاشقان.
No comments:
Post a Comment