دگر مرا صدا مکن
دگر مرا صدا مکن
مرا زجام باده جدا مکن جدا مکن
چه حاصلی
چه حاصلی
ز شمع های بی فروغ
ز حنده ها،ز بوسه هاف ز گفتهای سر بسر دروغ
تو از روندگان راه عشق نیستی
تو نیستی ز دلشکستگان
تو نیستی ز دلشکستگان
بگیر راه خویش و تن رها کن از بلا
چو من دل رمیده طالب بلا مکن
تن سلامتت به درد مبتلا مکن
بخواب نازنین من به خوا ب ناز
به خواب ناز
که من تمام شب نخفته ام
تمام شب به جام و جان
جز این سخن نگفته ام
وفا کن ای دل جفا کشیده باز
ولی وفا به یار بی وفا مکن
با مهر و احترام
حمید شجاع الدینی
No comments:
Post a Comment